آثار منفی اعتقاد به جبر
لازمه اعتقاد به جبر، سلب مسئولیت از انسان است که به معناى نفى مهمترین ویژگى موجود در انسان میباشد. این امر منتهی به پوچى و بیهودگى هر نظام تربیتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشریعى اسلام میشود؛ زیرا در صورتى که انسان، اختیارى در انجام کارهایش نداشته باشد دیگر جایى براى وظیفه و تکلیف و امر و نهى و پاداش و کیفر، باقى نخواهد ماند. این حالت منجر به ایجاد آشوب و بیسامانی در انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خواهد شد.
در این مقاله در مورد جبر و اختیار مطالبی را تقدیم شما عزیزان می کنیم:
اعتقاد به جبر چه آثاری در جامعه دارد؟
معتقد شدن به جبر، آثار بدی در جامعه میگذارد و ابعاد مختلف زندگی انسان را تحت تأثیر خود قرار میدهد. این عقیده، مانند میکروب بیماری فلج، روح و اراده انسان را فلج میسازد؛ چرا که این مسلک، انسان را کاملاً فاقد اختیار و آزادی میداند.[1] در اینجا برخی از آثار منفی اعتقاد به جبر در جامعه بیان میشود:
1ـ افزایش ظلم و تعدّی: این طرز تفکر، دست چپاول زورگویان را درازتر میسازد؛ زیرا این افراد، مقام و اموالی را که غصب کردهاند، نعمتهایی از جانب خدا به شمار میآورند؛ چرا که طبق این عقیده برای خود ارادهای در کسب آن نمیبینند.[2]
2ـ افزایش خضوع در برابر ظلم: این عقیده از طرفی دیگر، ظلمپذیری را رواج داده و موجب میشود، برخی از افراد جامعه، به خود حق اعتراض و گرفتن حقشان را ندهند و این افراد وظیفه خود را صبر در برابر جبر الهی بدانند؛ زیرا آنها چنین میاندیشند هر بلایی که بر آنان وارد میشود، مستقیماً از جانب خدا است و مقابله با آن خلاف مقام تسلیم و رضایت نسبت به خواست الهی است.[3]
3ـ رواج فساد: چون این مکتب رابطهای بین اعمال و شخصیت انسان و آینده سعادتبار و شقاوتبارش قائل نیست، معتقدان به این نظریه هرگز در فکر تقویت شخصیت و اصلاح اخلاق و اعمال خود نمیافتند و همه چیز را به تقدیر و سرنوشت میسپارند[4] که این موجب اصلاح نشدن جامعه و رواج فساد در آن میگردد.
4ـ سلب مسئولیت و پوچگرایی: لازمه اعتقاد به جبر، سلب مسئولیت از انسان است که به معناى نفى مهمترین ویژگى موجود در انسان میباشد. این امر منتهی به پوچى و بیهودگى هر نظام تربیتى و اخلاقى و حقوقى و از جمله نظام تشریعى اسلام میشود؛ زیرا در صورتى که انسان، اختیارى در انجام کارهایش نداشته باشد دیگر جایى براى وظیفه و تکلیف و امر و نهى و پاداش و کیفر، باقى نخواهد ماند.[5] این حالت منجر به ایجاد آشوب و بیسامانی در انجام تکالیف و وظایف اجتماعی خواهد شد.
آیا منکرین تقدیر اهل تفویضاند؟
به صورت مطلق نمیتوان گفت هر کس منکر تقدیر است اهل تفویض است؛ زیرا قدریه و تقدیر دارای معانی مختلف است. توضیح اینکه در برخی از اخبار و روایات «قدریه» به کسانی اطلاق شده است که کارهای بنده را مشمول قضا و قدر نمیدانند، بلکه تمام کارها را معلول اراده استقلالی بنده میدانند و میگویند خداوند هیچ دخالتی در کارهای بندگان ندارد. این دیدگاه منسوب به اکثر معتزله است که مفوضه و اهل تفویض هستند.
در برخی دیگر از اخبار و روایات «قدریه» به گروهی اطلاق شده است که میگویند تمام کارهای بندگان چه خیر، و چه شر از خداوند متعال صادر میشود و مخلوق او است و به تقدیر و اراده او واقع میشود و قدرت بندگان هیچ دخالتی در انجام کارها ندارد. این دیدگاه منسوب به اکثر اشاعره است که جبریه هستند.
هر چند قدریه در روایات بر هر دو گروه «جبریه» و «مفوضه» اطلاق شده است، اما در بیشتر روایات در معنای تفویض استعمال شده است. در هر صورت دیدگاه جبر و تفویض هر دو باطل هستند و آنچه حق است دیدگاه «امر بین الامرین» است که شیعه دوازده امامی آنرا قبول دارد. (الکافی، ج 15، ص 200)
نتیجه: با توجه به اینکه قدریه به هر دو معنای جبر و تفویض، در روایات، استعمال شده است نمیتوان به طور مطلق گفت منکرین تقدیر، اهل تفویض هستند، یا اهل جبر، بلکه اگر معنای اول – که به معنای تفویض است - را در نظر بگیریم، منکرین تقدیر منکرین تفویض نیز خواهند بود. اما اگر معنای دوم – که به معنای جبر است - را قبول کنیم منکرین تقدیر، اهل تفویض خواهند بود. البته قائلین به «امر بین الامرین» در عین انکار تقدیر (به هر دو معنایی که گذشت) منکر تفویض نیز هستند. (چه تقدیر به معنای تفویض باشد یا به معنای جبر باشد)
مراد از لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین چیست؟ آیا مراد مخلوطى از جبر و تفویض است یا نه؟
جملهى "لاجبر و لاتفویض بل امر بین امرین" مضمون احادیث متعددى است که از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در نقد دو نظریهى نادرست جبر و تفویض بیان شده است و در حقیقت آموزهاى مستقل و دقیقى است که افعال اختیارى انسان ها را به درستى تبیین مىکند. سه نظریهى مذکور در صدد پاسخ گویى به سۆال اساسى درباره ی افعالى است که از انسان صادر مىشود، آیا این افعال مستند به ارادهى إلهى است و انسان در آن تأثیرى ندارد، یا این که مستند به خود انسان است و رابطهى فعل با خدا قطع مىباشد، و یا این که هم مستند به اراده و اختیار انسان است و هم مستند به اراده ی الهى؟
اشاعره استناد فعل آدمیان را به خداى تعالى مىدانند به گونهاى که همانند جمادات هیچ اراده و اختیارى از خود ندارند و این معناى نظریهى جبر در مکتب آنهاست.
معتزله معتقدند که آدمى در افعال و کردار خود یگانه مۆثر و علت تامه است به گونهاى که از خداوند متعال سلب اختیار مىشود و این معناى نظریهى تفویض است. اما نظر شیعه به تبع ائمه ی اطهار(علیهم السلام) این است که نه جبر امکان تحلیل دقیق افعال انسانى را دارد و نه تفویض، بلکه تحلیل دقیق کار بشرى، راهى میان جبر و اختیار است. انسان در فعل و ترک اختیار و قدرت دارد، اما این قدرت و اختیار را خداى سبحان به او داده و قدرت بشرى نفى کننده قدرت الهى نیست. به عبارت دیگر، اساس نظریهى جبر به نفى دخالت اراده و اختیار آدمى در افعال صادره از اوست و اساس نظریهى تفویض به علت تامه بودن قدرت و اراده ی انسانى در افعال است و اساس آموزه امر بین امرین بر استناد افعال انسانى به ارادهى الاهى و قدرت و ارادهى انسانى است.
پس امر بین امرین نظریهاى مستقل و به این معناست که در عین این که افعال صادره از انسان مستند به اوست، مستند به ارادهى ذات بارى تعالى نیز هست، اما اراده و اختیار انسان در عرض ارادهى الهى نیست تا شریک در ارادهى الهى شود، بلکه در طول اراده الاهى است؛ یعنى اراده و اختیار و قدرت انسان، یکى از اجزاء علت تامه ی افعال اختیارى اوست. پس انسان مجبور نیست؛ زیرا ملاک اختیار یعنى قدرت و اراده در او موجود است و در عین حال او مختار علىالاطلاق هم نیست؛ زیرا مقدمات کار در اختیار او نیست. و این همان معناى امر بین امرین است که بر تمام افعال صادره از انسان حاکم است. پس آموزه ی، امر بین امرین، اثبات اختیار انسان با حفظ ارتباط على و معلولى آن به اراده ی الهى است و در برابر ناتوانى تحلیلى دو نظریهى جبر و تفویض به خوبى افعال اختیارى انسان را تبیین مىکند.
پی نوشت ها:
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، ج 1، ص 375
[2]. همان.
[3]. همان.
[4]. همان.
[5]. مصباح یزدى، محمد تقی، آموزش عقاید، ص 144
فرآوری: آمنه اسفندیاری
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منابع:
سایت اسلام کوئیست
محمد تقی مصباح یزدى، آموزش عقاید
مرتضی مطهری،مجموعه آثار (انسان و سرنوشت)، ج 1
کافی ج 15