تبیان، دستیار زندگی
اشعار زیر یکی از همان حرارت ها و بغض هایی ست که ریشه در کربلای پنج دارد و این بار جانباز آزاده مفید اسماعیلی از رزمندگان لشکر وِیژه و خط شکن 25 کربلا بغض هایش را در قالب اشعاری سروده که به نقل از وبلاگ لشگر 25 کربلا تقدیم مخاطبان می کنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بغض های كربلای پنج


اشعار زیر یکی از همان حرارت ها و بغض هایی ست که ریشه در کربلای پنج دارد و این بار جانباز آزاده مفید اسماعیلی از رزمندگان لشکر وِیژه و خط شکن 25 کربلا بغض هایش را در قالب اشعاری سروده که  تقدیم  مخاطبان می کنیم.

مفید اسماعیلی

بشنو از من شعر من خون نامه است

گوش لیلی ده، كه مجنون نامه است

واژه ها از سوی مجنون آمدند

بیت ها از كوه بیسْتون آمدند

شعر من با یک جنون آمیخته است

قاب دل از بیت ها آویخته است

می سرایم از شهید، ای دوستان

با وضو وارد شوید در بوستان

باز امروز این تن از زندان گریخت

رندی از میخانه ی رندان گریخت

رندی از جام شقایق گشته مست

رند ی با یک جام، جام، جامِ الست

باز امروز اشک من سیلاب شد

باز این دل ،یک دل بی تاب شد

بوی گل آمد مشام جان ما

شهد عشق آمد به كام جان ما

باز امروز یاد مجنون كرده ام

یاد «بهداشت»(1) یاد «گلگون »(2) كرده ام

یاد« مسلم »(3) ، یاد شور و شوق عشق

یاد سرهایی كه داشتند طوق عشق

یاد «محمد باقر»(4) آن گردان عشق

یاد جانبازی آن مردان عشق

«یا رسول»(5) و یاد «عاشورا»(6) بخیر

الوداع عصر تاسوعا بخیر

یاد باد گردان « حمزه »(7) یاد باد

یاد باد شیران شرزه یاد باد

یاد هفت تپه(8) ، خیام عاكفان

یاد والفجر آن قیام عارفان

تپه ها و تل ها سوسوكنان

عاشقان اندر خیام هوهو كنان

تپه ها و تل ها و دره ها

پر بود از امن یجیب و ناله ها

كربلا پنج و شلمچه یاد باد

بوی خردل در حلبچه یاد باد

یاد «مهر زادی»(9) صفای جبهه ها

یاد «طوسی»(10) آن وفای جبهه ها

لحظه ی پر سوز استغفار ها

یاد كن نام «ابو عمار ها»(11)

یاد فكه یاد شب های جفیر

رزم هر رزمنده ای رزم زهیر

بوغریب و موسیان یادش بخیر

حمله ها ی «مُزدْسِتان»(12) یادش بخیر

یاد دوئیجی، هلالی های مرگ

بارش تیر و فشنگ ، همچو تگرگ

یاد باد جسمان غلطان روی مین

یاد باد چشمان بیدار كمین

یاد باد خاكریز، سنگر نمور

یاد باد مردان خاكی و صبور

یاد باد سری كه رفته روی دار

یاد باد خونی كه گشته چشمه سار

یاد باد سری كه داشته شور عشق

یاد باد شبی كه داشته نور عشق

یاد پرواز، یاد معراج، یاد وصل

یاد روزهای شهادت بوده اصل

یاد روزهایی كه دنیا پوچ بود

هر كسی دائم به فكر كوچ بود

یاد آن روزی كه پول معنا نداشت

هر كسی جز كربلا مأوا نداشت

دل گرو عشق بود و كربلا

آرزوها دیدن آن سر جدا

حال ماها مانده ایم با این نما

ریش و كشكول و دعای با ریا

****

بشنو از من ناله های رنج را

بغض های کربلای پنج را

از چه رو خود را زمین گیر كرده ایم

این چنین در منجلاب گیر كرده ایم

بوی عطر جبهه ها یادش بخیر

شور و شوق كربلا یادش بخیر

بوی عطر جبهه ها از یاد رفت

یاد شیرین از سر فرهاد رفت

بوی عطر جبهه ها از یاد رفت

كربلا پنجی، خدا ! از یاد رفت

كربلا پنجی شما دانید كیست؟

عشق بازی با خدا دانید چیست؟

لحظه ای كانال زوجی مانده ای؟

تا به صبح آیات ناجی خوانده ای؟

جنگ در كانال ماهی بوده ای؟

در كمین در فكر راهی بوده ای؟

جنگ در خاكریز نونی كرده ای؟

یک نگاه، در آب خونی كرده ای؟

انفجار چلچله حس كرده ای؟

لرزشی چون زلزله حس كرده ای؟

قطع پا و دست و سر را دیده ای؟

طفل های بی پدر را دیده ای؟

سردی دستان دوست، حس كرده ای؟

گرمی سرب زیر پوست حس كرده ای؟

استخوان های تكیده دیده ای؟

گورهای پر شهیده دیده ای؟

بغض پشت بغض گلویت را گرفت؟

مادر پیری جلویت را گرفت؟

ضربه های كابل پشتت خورده است؟

هم قفس هم بندی پیشت مرده است؟

كربلا پنجی میان ما هست؟

كوه پر گنجی میان ما هست؟

كربلا پنجی صدایم می شنوی؟

ای كه در رنجی صدایم می شنوی؟

ای كه تو «حاجی بصیر»(13) را دیده ای!

شیرمردان دلیر را دیده ای!

ای كه با«اصغر خنكدار»(14) بوده ای

ای كه مثل یک سپیدار بوده ای

ای كه قلب دشمنان لرزانده ای

ای كه كل دشمنان ترسانده ای

كربلا پنجی، بسیجی هوش باش

چه كسی گفتست تو خاموش باش؟

كربلا پنجی، بسیجی گوش كن

آتش فتنه كجاست، خاموش كن

چشم و گوش خود نبند و باز كن

بشكن این در ب قفس پرواز كن

****

با شمایم ای شلمچه دیده ها

زید و خرمال و حلبچه دیده ها

با شمایم ای كه مجنون رفته اید

با شمایم ای كه در خون رفته اید

با شمایم شوكران در جامتان

بوسه زد پیر خمین دستانتان

چه شد عشق تو، عشق من ، عشق ما

مگر عشق نبود درس و سرمشق ما

چه شد آن شعارهای پر طمطراق؟

چه شد آن رجزهای با اشتیاق؟

چرا سر در آخور عقل برده ایم؟

چرا پشت به دنیای عشق كرده ایم؟

چه شد! چرا بی خبر كوچ كرده ایم؟

چرا رو به دنیای پوچ كرده ایم؟

به وقت تلاطم، مرداب گشته ایم

تجمل كه دیدیم بی تاب گشته ایم

به وقت تكاپو مرداب گشته ایم

تجمل كه دیدیم گرداب گشته ایم

شگفتم چرا تیغ ها شد غلاف؟

مگر گرگ و میش كرده اند ائتلاف؟!

مگر گرگ خون خوار عدویت نبود؟

مگر شهد عشق در سبویت نبود؟

مگر گرگ خون خوار سبویت ربود؟

كه عاقل شدی عاقلی بی سجود؟

چرا انتظار فرج سرد گشت؟

چرا برگ دل این چنین زرد گشت؟

چرا هی دم از بی كسی می زنیم؟

چرا داد دل واپسی می زنیم؟

چرا فصل می بی سبو گشته ایم؟

چرا استخوان در گلو گشته ایم؟

بسیجی كه نیست استخوان در گلو

مگر می شود می پرست بی سبو؟

سبو تا كه هست می پرست زنده است

شهادت كه هست بر لبان خنده است

ولایت كه هست ما چرا خسته ایم؟

چرا پای دل را به غم بسته ایم؟

بیا با ولایت شویم رهسپار

بیا با ولایت رویم روی دار

بیا عشق را خوب هدایت كنیم

دفاعی درست از ولایت كنیم

اولی الامر منكم ولایت بود

به حق جانشین امامت بود

****

دشمنان ! ای كارتان داد و هوار

شیعه یعنی ذوالفقار بی قرار

دشمنان! با این همه القاب و لاف

شیعه یعنی ذوالفقار بی غلاف

دشمنان! مقدارتان ناچیز و كم

شیعه یعنی ذوالفقار، تیغ دو دم

دشمنان! ای فكرتان دائم خلاف

تیغ شیعه می‌كند گردن طواف

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: وبلاگ لشگر 25 کربلا