منظور از حجاب های ظلمانی و نورانی در عرفان
حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی
وجود حجاب هایى از «ظلمت» و «نور» میان انسان و خداى متعال، مسألهاى است كه از آیات قرآن و اشارات آنها و از روایات و بیانات وارده استفاده مىشود. با دقت و تأمل در این منابع، به خوبى مى توان به این موضوع پى برد كه میان انسان و حضرت حق، یك سلسله حجابهاى ظلمانى و یك سلسله حجابهاى نورانى و یا نورى وجود دارد و آدمى در سیر عبودى و سلوك الى الله، باید از این حجاب بگذرد
تا به لقاى حق و لقاى وجه الهى نایل آید. گرچه حقیقت حجابهاى ظلمانى و نورانى و چگونگى آنها، با تحلیل عقلى، توضیح لفظى، ترسیم فكرى و تصویر ذهنى روشن نمىگردد و حقیقت امر بالاتر از این است كه در قالب الفاظ و عبارات بیاید و چیزى است كه براى اهل عمل و آنانى كه عیناً مىیابند، معلوم و مشهود است و نه براى غیر آنان؛ اما در عین حال مىتوان از مجموع آیات، حجابهاى ظلمانى و نورانى را در حدّ امكان توضیح داد. «حجابهاى ظلمانى» عبارت است از حجاب تعلّق به بدن مادى، كفر و شرك و عناد با حق و آیات الهى، عقاید و افكار باطل و ناصحیح، اخلاق و اوصاف رذیله، حجاب عادات، اوهام و تخیّلات، تعلّق و اسارت به مظاهر مادى و آنچه غیر حضرت حق است. به بیان دیگر «حجابهاى ظلمانى» عبارت است از هر خصوصیت و رنگى كه عارض روح انسان شده، او را به سوى غیر خداى متعال سوق داده و در جهت غیر او و دورى و فرار از او، قرار مىدهد؛ مانند: تكاثر، تفاخر، مباهات، كبر، غرور، جاهطلبى، شهرتطلبى و نظایر اینها از اوهام و تخیّلات. این حجابها هر كدام به شكل خاصى حاجب حضرت حق بوده و فاصله میان انسان و حق مىگردد و روح را به قید و بند مخصوص كشیده و محجوب مىكند. صد هزاران دام و دانه است اى خدا! ما چو مرغان حریص بینوا
دمبدم پا بسته دام نویم هر یكى گر باز و سیمرغى شویم
میرهانى هر دم ما را و باز سوى دامى مىرویم اى بى نیاز
ما در این انبار گندم مىكنیم گندم جمع آمده گم مىكنیم
مى نیندیشیم آخر ما بهوش كاین خلل در گندمست از مكر موش
موش تا انبار ما حفره زده است وز فنش انبار ما ویران شدست
اوّل اى جان دفع شرّ موش كن و آنگه اندر جمع گندم جوش كن
(مثنوى معنوى، دفتر 1)
البته چنین نیست كه همه حجابهاى ظلمانى، ماهیت واحد و واقعیت یكسانى داشته باشند و حاجب بودن همه آنها نیز داراى شكل یگانهاى بوده و كنار زدن همه آنها از طریق واحدى انجام گیرد؛ بلكه هر كدام به نحوى حاجب است. به عنوان مثال تعلق روح به بدن مادى حجاب به خصوصى است كه با حجابهاى ظلمانى، فرق مىكند و به نحو خاصى روح را در جهت دور شدن از خداى متعال قرار داده و حاجب میان روح و خداى متعال مىگردد و از این رو باید هر یك از آنها را از طریق مخصوصى كنار زد.در باب حجاب ظلمانى نگاه: مقالات، ج1، صص42 - 46 و 63 - 78. امّا پیش از تحلیل حجابهاى نورى، باید دانست كه در همه آیاتى كه مسأله ظلمات و یا حجابهاى ظلمانى مطرح و نجات از آنها بیان شده است؛ مسأله «نور» و ورود به «نور» یا عالم «نور» - به دنبال خروج از ظلمات - نیز بیان شده است.
به عنوان نمونه نگاه: طلاق(65)، آیه 11؛ ابراهیم(14)، آیه 5، بقره(2)، آیه 257 و ... . امّا آیا این مطلب بدین معنا است كه پس از خروج از حجابهاى ظلمانى، سیر تمام است و موانع و پرده هایى در رسیدن به وجه حق وجود ندارد؟ خیر؛ زیرا بر اساس پارهاى آیات، انسان پس از كنار زدن حجابهاى ظلمانى، به عوالم یا حجابهاى نورى مىرسد كه در وسط راه قرار دارد؛ نه اینكه به آخر راه رسیده و به مقصد نایل آمده باشد و دیگر راهى در پیش نداشته باشد. به عنوان نمونه به این آیه دقت كنید: «الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»؛ابراهیم (14)، آیه 1. «این قرآن كتابى است كه به طرف تو فرستادیم تا به اذن پروردگار، مردم را از ظلمات به سوى نور خارج كنى؛ به سوى صراطى كه صراط پروردگار عزیز حمید است ».
آوردن جمله «إِلى صِراطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» پس از جمله «الى النور»، بیانگر این حقیقت است كه پس از خارج شدن از ظلمتها و حجابهاى ظلمانى و با وارد شدن به نور و عالم نور، تازه انسان به صراطى كه در خود همان نور و عالم نورى است، قدم گذاشته است و باز انسان را پیش مىبرد و به خداى عزیز حمید مىرساند و این چنین نیست كه با وارد شدن به «نور» یا «عالم نور»، مسأله خاتمه یابد و حركتى نباشد.
با كفش دریاى كل را اتصال هست بیچون و چگونه در كمال
اتصالى كه نگنجد در كلام گفتنش تكلیف باشد والسّلام
در واقع شهود وجه حق در این جلوهگاه نورى، شهود وجه او در آینههاى محدود است. در حالى كه وجه حق نه حدودى دارد و نه نهایتى؛ بى حدّ و بى نهایت و محیط است و ذات و حدود ذاتى تجلىگاههاى نورى، همانند پردهها و قالبها است كه در عین مظهریت براى وجه حق، مانع و حاجب از ظهور تام وجه او و مانع و حاجب از شهود كامل است. بنابراین، شهود وجه حق در هر یك از حجابهاى نورى، شهود آن در جلوهگاهى محدود است.
اگر سالک الى الله با قدم شوق و اشتیاق و به تعبیر بهتر، با دل مشتاق به لقاى كاملتر و شهود تام، از خودِ مجلاى محدود و از همه جلوهگاههاى محدود بگذرد و آنها را نادیده بگیرد و از آنها غفلت داشته باشد؛ به شهود وجه حق - آن چنان كه باید -، نایل مىگردد. اما اگر در همان محدوده و در همان جلوهگاههاى محدود، متوقف گردد و به شهود بالاتر و كاملتر اشتیاق نورزد، به شهود وجه حق - آن چنان كه باید -، نایل نمىشود و از مقصد اعلا - كه مقصد بزرگان خاص است - محروم گشته و حجابهاى نورى - كه همان جلوهگاهها و مظاهر نورى هستند - متوقف مىگردد و از سیر و حركت به سوى لقاى كاملتر و شهود تام و فنا در وجهالله - به نحوى كه مطلوب خاصان است - باز مىماند.
حجابهاى نورى، حجاب اشیا و حدود ذاتى خود آنها است؛ یعنى، فاصله و حجابى كه در ذات خود اشیا هست و خداى متعال را از آنها محجوب مىكند، همان حدود ذاتى اشیا و همان رنگ «خودى» و حدود «خودى» آنها است. به عبارت دقیقتر فاصله و حجاب حاجب، همان ذات اشیا و مراتب ذات آنها است.
اگر حدود ذاتى و رنگ «خودى» موجود از میان برخیزد و وجه الخلقى همان موجود، كنار رود و هالك شود، شاهد حضرت حق خواهد بود. حضرت على«علیه السلام» در خطبهاى مىفرماید: «فسبحانك ملأت كل شىء و باینت كل شىء فانت لا یفقدك شىء»؛محمد باقر محمودى، نهج السعادة فى مستدرك نهج البلاغة، ج 3، ص 68. «پس خدایا تو منزهى! همه چیز را پر كرده و در عین حال غیر از همه چیز هستى؛ پس خدایا! چیزى نیست كه تو را فاقد باشد». در این بیان به حضور و احاطه مبدأ متعال در همه جا و همه چیز - آن هم به نحوى كه قوام بخش همه چیز بوده و غیر همه چیز باشد و به نحوى كه چیزى فاقد حضور و احاطه او نباشد -، با تعبیرات به خصوصى اشاره شده است. بنابرایندر سیر الى الله و رسیدن به مقام شهود و فنا، باید با كنار زدن حدود ذاتى و ذات «خودى»، حجابهاى نورى را كنار زد تا جایى كه همه حجابها؛ یعنى، همه مراتب ذات خود و وجه الخلقى هستى را گذاشته و از «خود» رها شود و به شهود تام وجه الله و فناى در آن نایل گردد.
براى مطالعه بیشتر در خصوص حجاب هاى نورى نگاه: مقالات، ج 1، صص47 - 60.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان