تبیان، دستیار زندگی
كسی كه می‌خواهد داستان‌نویسی پیشه كند، ناچار باید سبك زندگی ویژه‌ی داستان‌نویس داشته باشد، زیرا این حرفه با نوشتن یك یا چند داستان محقق نمی‌شود و...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سبك زندگی داستان‌نویس


كسی كه می‌خواهد داستان‌نویسی پیشه كند، ناچار باید سبك زندگی ویژه‌ی داستان‌نویس داشته باشد، زیرا این حرفه با نوشتن یك یا چند داستان محقق نمی‌شود و داستان‌نویس كسی است كه داستان‌نوشتن را حرفه‌ی خودش قرار می‌دهد و بعید است تا پایان عمر از آن دست بكشد.

نویسندگی

سبك زندگی به مجموعه رفتارها، مدل‌ها و الگوهای كنشی و واكنشی هر كسی گفته می‌شود كه بر ماهیت و محتوای روابط و تعامل‌های اجتماعی او نیز دلالت می‌كند.

داستان‌‌نویسی حرفه‌ی ویژه‌ای است كه ابعاد هنری دارد و باید در نهایت به خلق اثر هنری بینجامد، همچنین كنشی انسانی برای درك هستی و پرسش درباره‌ی آن محسوب می‌شود. كسی كه می‌خواهد داستان‌نویسی پیشه كند، ناچار باید سبك زندگی ویژه‌ی داستان‌نویس داشته باشد، زیرا این حرفه با نوشتن یك یا چند داستان محقق نمی‌شود و داستان‌نویس كسی است كه داستان‌نوشتن را حرفه‌ی خودش قرار می‌دهد و بعید است تا پایان عمر از آن دست بكشد.

این روزها گاهی چیزهایی گفته می‌شود كه ربطی به سبك زیستن داستان‌نویس ندارد. برای مثال، به شوخی یا جدی گفته می‌شود، داستان‌نویس باید سیگار بكشد، بدخلق و تنها باشد، فحش‌های ركیك بدهد، شب‌ها بیدار بماند و روزها بخوابد و از این‌جور اداها كه به‌نظرم ربط چندانی به سبك زندگی داستان‌نویسی ندارد. به شما اطمینان می‌دهم، می‌توانید داستان‌نویس باشید و سیگار نكشید، بدخلقی نكنید، تنها نباشید، فحش ندهید و شب‌زنده‌داری هم نكنید.

اما سبك زندگی داستان‌‌نویس چند خصوصیت مشترك دارد كه هر داستان‌نویسی برای ماندن در این حرفه باید وارد روش زیستی‌اش كند.

اول اینكه، داستان باید یك موضوع جدی برای داستان‌نویس باشد. بهتر است داستان‌نویسی شغل نویسنده باشد و صبح كه از خواب برمی‌خیزد، دوش بگیرد، صبحانه بخورد و طبق برنامه، بخواند یا بنویسد و تا پایان روز به‌طور تمام وقت مشغول خواندن یا نوشتن باشد. ولی در ایران سخت است (دست‌كم نویسنده‌های جوان و میان‌سال) بتوانید چنین شرایطی را تجربه كنید. پس باید هرطور شده زمان مناسبی برای خواندن و نوشتن داستان تعیین كنید و جز در شرایط اضطراری برنامه‌اش را تغییر ندهید. در واقع باید با خواندن و نوشتنِ داستان زندگی كنید.

دوم اینكه، داستان‌نویس باید بیش از آنچه می‌نویسد، داستان و مطلب درباره‌ی داستان بخواند. این روزها داستان‌نویسانی هستند كه كم می‌خوانند. این روش با سبك زندگی داستان‌نویس جور درنمی‌آید و بعید است چنین كسی داستان‌های خوبی بنویسد. كسی كه داستان نمی‌خواند و داستان می‌نویسد، شبیه ورزشكاری است كه سر تمرین نمی‌رود و می‌خواهد در مسابقه شركت كند. بنابراین، بهتر است در نوبت‌های مشخص، كتاب‌های لازم را تهیه كنید و آن‌ها را در نوبت خواندن قرار دهید. یافتن كتاب‌های خوب هم كار هر كسی نیست. داستان‌نویس باید نویسندگان و ناشران خوب را بشناسد و اخبار آن‌ها را پیگیری كند.

این روزها گاهی چیزهایی گفته می‌شود كه ربطی به سبك زیستن داستان‌نویس ندارد. برای مثال، به شوخی یا جدی گفته می‌شود، داستان‌نویس باید سیگار بكشد، بدخلق و تنها باشد،...

سوم اینكه، داستان‌نویس باید روابطش را براساس نیاز كارش تنظیم كند. تجربه كردن، جست‌و‌جوگری و جسارت از خصوصیت‌های داستان‌نویسان است. نویسنده‌ای كه كنج خانه می‌نشیند و فقط از یك پنجره‌‌ای كوچك به جهان می‌نگرد، تجربه‌های دنیا به اندازه‌ی همان پنجره به سراغش می‌آیند. حشر و نشر با یك طبقه‌ی خاص و لولیدن بین چند دوست و همفكر برای سبك زندگی نویسنده مفید نیست. سفر كردن، گفت‌و‌گو با مردم كوچه و خیابان، جست‌و‌جو در هر چیزی كه ممكن است تفاوتی را القاء كند، برای داستان‌نویس لازم است. بودن با مردم و دیدن رفتارهای آن‌ها و شنیدن حرف‌هایشان با عوام‌زدگی فرق دارد. نویسنده نباید عوام‌زده باشد، بلكه همیشه باید برای تغییر آماده شود، ولی ژست روشنفكری كسی را داستان‌‌نویس نمی‌كند.

چهارم اینكه، داستان‌نویس باید صبور و با پشتكار باشد. این كار با بسیاری از حرفه‌ها متفاوت است. هر بار كه داستانی می‌نویسید، در معرض تجربه‌ی جدیدی هستید. داستان‌نویس شدن و داستان‌نویس ماندن سخت است. ممكن است مدت‌ها زحمت بكشید و بنویسید، ولی ناشر معتبری كارتان را برای انتشار نپسندد یا اجازه‌ی انتشار برای كتاب‌تان صادر نشود. گاهی نیز این مشكلات برطرف می‌شوند و كتاب‌تان منتشر می‌شود، ولی فروخته نمی‌شود یا منتقدان آن را نمی‌پسندند و كلی حرف درشت بارتان می‌كنند. روح هنرمند حساس است، ولی داستان‌نویس باید جمع نقیضین هم باشد و به‌نوعی پوست كلفت بشود.

پنجم اینكه، بسیار بعید است داستانی با یك یا دو بار نوشته شدن، كار قابلی از آب دربیاید. بنابراین، داستان‌نویس باید حوصله داشته باشد و داستانش را بارها بازنویسی كند. یادتان باشد، بازنویسی كارِ اضافی كردن نیست. بازنویسی جزیی از داستان‌نویسی است. همان‌طور كه مجسمه‌ساز مجسمه‌اش را بارها می‌تراشد تا آنچه می‌خواهد از كار درآید، داستان‌نویس هم باید جمله‌ها را بتراشد تا داستان درست از آب دربیاید. عجولی و بی‌حوصلگی تناسبی با سبك زندگی داستان‌نویس ندارد.

ششم اینكه، داستان‌نویس تجربه زیستن‌اش را بازآفرینی می‌كند، ولی تجربه‌ی زیستن او فقط واقعیت‌های پیرامونش نیستند. رویاها و كابوس‌های او نیز جزیی از تجربه‌ی زیستن‌اش هستند. داستان‌نویس باید رویاپردازی كند و از هر فرصتی برای رویاپردازی استفاده كند. زمان‌های زیادی در زندگی همه هست كه به ‌زمان‌های مرده معروف‌اند. زمان‌هایی كه پشت ترافیك گیر كرده‌اید، وقتی منتظر آمدن دوستی هستید، در حمام و دست‌شویی، وقتی خواب‌تان نمی‌برد و حتی زمانی كه كارهایی مثل ظرف شستن و غذا پختن دارید، می‌توانید رویاپردازی‌ كنید. داستان‌نویس می‌تواند در این فرصت‌ها با شخصیت‌های داستانش حرف بزند، رفاقت كند و به جنبه‌های شخصیتی آن‌ها پی ببرد. این باید جزیی از سبك زندگی داستان‌نویس باشد و اگر چنین باشد، او بهترین استفاده را از زمان‌های مرده كرده است.

بخش ادبیات تبیان


منبع: شهریار عباسی، وبلاگ نان و قصه