سبک شناسی جواهر (٥)
محمد عندلیب
١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
قسمت قبل رااینجا بخوانید.
(ادامه) فصل یکم (شیوه نگارش جواهر)
6) روش مۆلّف در نقل اقوال
1. همان گونه که در مباحث گذشته اشاره شد، یکی از اهداف مۆلف، ذکر اقوال و نظریات بوده و انصافا در این راستا تتبع فراوانی انجام داده و آرای گوناگونی را از متون اصلی آنها نقل کردهاند. گرچه در موارد بسیاری هم، به عللی همچون در دست نبودن کتاب یا اعتماد به ناقل و یا ...، اقوال با واسطه نقل شده و یا به اصطلاح، از دیگران «حکایت» شده است.
2. در یک نگرش کلّی، میتوان گفت: در «جواهر»، مسائل فقهی از بُعد نیاز و نداشتن نیاز به ذکر اقوال، به چهار گونه تقسیم شدهاند:
الف- گونهای از مسائل که آشکاریِ آن، از جهت آرای فقها، به حدّی است که اساسا نیازی به ذکر آنها نیست؛ مانند تعداد نمازهای واجب. [1]
ب- گونهای که به رغم نیاز نداشتن به بیان کلماتِ قوم و یا اشاره به آنها، تأکید بر اجمالی بودن و اختلافی نبودن آن مسأله، بی وجه نیست؛ مانند: اصل حرمت غنا، بدون توجه به حدود و قیود و شروط آن. [2]
ج- گونهای دیگر از مسائل هستند که نیازِ آنها به نقلِ نظریات، در حدّ اشارهای گذرا است، بدون تفصیل و تحقیق زیاد در آنها؛ مانند: بحث از جواز و یا عدم جواز بیع کلب ماشیة و زرع و حائط. [3]
د- و بالاخره گونهای دیگر از فروع فقهی که نیازمند بیان متن عبارات فقها است [4].
بدیهی است در مثالهای هر یک از این چهار گونه، فقیهی دیگر، ممکن است سلیقه متفاوتی داشته باشد.
3. سعی صاحب جواهر (در موارد لزوم)، بیان آراء و نظریات فقها، اعم از متقدّمان و متأخران [5] است، ولی اتکا و اتکال ایشان به اقوال فقهای سلف است.
صاحب جواهر - رحمه الله - در موردی مینویسد:
«... انّ جمعا من الفضلاء المتأخّرین و جملة من مشایخنا المحقّقین قد عدلوا فی المسألة عمّا علیه الأصحاب، و خالفوا ما هو المعروف عندهم فی هذا الباب. فمنهم من أوجب التقصیر فی جمیع صورها و منهم من ذهب الی الإتمام فی شقوق المسألة عن آخرها و لم اقف علی موافق لهذین القولین کما اعترف به العلامة الطباطبایی فی مصابیحه فیما اطلعت علیه من الأقوال و لا نقله ناقل من الفقهاء فی کتب الخلاف و الاستدلال.» [6]
و در جای دیگر مینویسد:
«... انّ القول بالإتمام مطلقا فی المسألة ذهابا و إیابا و مقصدا و محلّ الإقامة لم نتحقّقه لأحد من اصحابنا و ان ذهب الیه کما قیل جملة من مشایخنا المعاصرین، کیف و قد عرفت حدوث تلک التفاصیل المقتضیة للإتمام فی الجملة من زمن الشهید الثانی....» [7]
به خواست پروردگار متعال در فصل سوم مقاله، در این زمینه توضیح بیشتری خواهیم داد و در این جا به همین مقدار بسنده میکنیم.
4. به دلیل فقهی بودن کتاب، بیشتر اقوال ذکر شده در آن، آرای فقها است، گرچه به مناسبتهایی کلمات و نظریات دیگر دانشمندان همچون علمای اهل لغت [8] و غیر آنان [9] نقل گردیده است.
5. واضح است که همیشه نقل قول و ذکر عبارت دیگران به منظور نقد آنها نیست، بلکه گاهی این کار به عنوان تأیید صورت میگیرد. [10]
6. ایشان در مواضعی از کتاب، در مورد آرایی که به بعضی فقها نسبت داده شده، تحقیقی را انجام میدهند و آن گاه خلافِ واقع بودن آن نسبت را اثبات میکنند. [11]
7. حکایتِ یک نظر از کتابی بدون مراجعه به خود کتاب، به معنای در دسترس نبودن آن کتاب نیست، چنان که در مواردی مشاهده میشود که از یک کتاب در جایی حکایت میکنند و در جای دیگر مستقیم از خود آن نقل قول مینمایند. [12]
8. ایشان در گردآوری اقوال از کتابهایی مانند «مختلف» علامه، «مفتاح الکرامة»، «کشف اللثام»، «مسالک الأفهام» و … استفاده نموده است [13]، ولی در بیشتر موارد، به عنوان حکایت، نظری را نقل میکنند بدون اشاره به اینکه حاکی، چه شخصی است.
9. معمولا صاحب جواهر در نقل آرای اهل سنت به آنچه فقها در کتابهایی همچون «تذکرة» [14]، «مسالک» [15]، «کشف اللثام» [16] و … از آنان نقل کردهاند، استناد میکند.
7) مقایسات نگارشی
در این جا ضمن رعایت اختصار، بین جواهر با کتبی که به گونهای در نگارشِ آن تأثیر داشتهاند، چند مقایسه انجام میشود و مقایسه بین این کتابها را از نظر سلاست و اغلاق به سلیقه خواننده واگذار میکنیم:
الف. «جواهر» و «مسالک»: هر خوانندهای که این دو کتاب را از بُعد نگارشی مقایسه نماید، به این نتیجه خواهد رسید که در مواردی، صاحب جواهر حتّی در چینش کلمات و عبارتها از مسالک بهره برده است. به این نمونه بنگرید:
محقّق حلّی - رحمه الله - در شرائع مینویسد:
«و فی انعقاد قضاء الأعمی تردّد، أظهره انّه لا ینعقد لافتقاره الی التمییز بین الخصوم و تعذّر ذلک مع العمی الاّ فیما یقل، و هل یشترط الحریّة؟ قال فی المبسوط: نعم، و الأظهر انّه لیس شرطاّ.» [17]
شهید ثانی - رحمه الله - در «مسالک» که شرحی غیر مزجی بر شرائع است، مینویسد:
«قوله: و فی انعقاد قضاء الأعمی … منشأ التردّد ممّا ذکر من القصور، و انّ الأعمی لا ینفذ شهادته فی بعض القضایا، و القاضی ینفذ شهادته فی الکلّ، و قیل لا یشترط للاصل و منع کلّیة نفوذ شهادته فی الأمور، و الغرض حصول التمییز بین الخصوم و لو بنصب شاهدین علیه، و لانّ شعیبا کان أعمی و هو نبیّ فی زمن ولایته القضاء، و الأظهر الاشتراط، و عمی شعیب علی تقدیر تسلیمه، لیس بحجّة فی شرعنا، و لا علی القاضی غیر النبیّ، لانجبار النّبوة بالعصمة و الوحی.» [18]
مرحوم صاحب جواهر عبارت محقق را این گونه شرح میدهد:
[و فی انعقاد قضاء الأعمی تردد] و خلاف [أظهره] و أشهره کما فی المسالک [انّه لا ینعقد لافتقاره الی التمییز بین الخصوم و تعذّر ذلک مع العمی الاّ فیما یقل] و عمی شعیب علیه السّلام علی تقدیر تسلیمه لیس بحجّة فی شرعنا. و لا علی القاضی غیر النبیّ لانجبار النّبوة بالعصمة و الوحی، إذ هو ایضا مخالف لما عرفت، لمجرّد اعتبار لا ینطبق علی اصولنا؛ و یمکن رفعه بوضع ممّیز، أو بغیره إذ طریق التمییز غیر منحصرة فی البصر، و ربما لا یحتاج الی ذلک کما هو واضح. [19]
شهید ثانی در «مسالک»، بخش دومِ کلامِ محقق - رحمه الله - را این گونه توضیح میدهد:
«قوله: "و هل یشترط الحرّیة؟ …" اشتراط الحرّیة فی القاضی، مذهب الأکثر و منهم الشیخ و اتباعه، لأنّ القضاء ولایة و العبد لیس محلا لها لاشتغاله عنها باستغراق وقته لحقوق المولی، و لانّه من المناصب الجلیلة التی لا تلیق بحال العبد، و استقرب المصنّف رحمه اللّه عدم اشتراطها للأصل و لانّ المناط، العلم و هو حاصل و عموم قول الصادق علیه السّلام: "انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا، فاجعلوه بینکم فانّی قد جعلته قاضیا" و یمنع من عدم اهلیته للولایة مع اذن السید، و عدم تأهّله لهذا المنصب، مجرّد دعوی.» [20]
و توضیح جواهر هم بدین صورت است:
«و علی کلّ حال ف[هل یشترط الحرّیة؟ قال فی المبسوط: "نعم"] بل فی المسالک نسبته الی الأکثر لقصور العبد عن هذا المنصب العظیم و استغراق وقته بحقوق المولی [و الاقرب انّه لیس شرطا] لما عرفت، بل اطلاق دلیل نصب نائب الغیبة یقتضی خلافه، و الفرض إذن المولی فی ذلک فلا استغراق لوقته.» [21]
فکر میکنم همین نمونه برای اثبات تأثیر عبارات مسالک بر عبارات جواهر کافی باشد. [22]
ب. جواهر و مدارک: یکی دیگر از شروح «شرائع» که در نگارش «جواهر» سهیم است، «مدارک الأحکام» است. البته تأثیر «مدارک» بر «جواهر» بیشتر بدین گونه است که نقل قول از آن کتاب شده و احیانا توضیح و یا نقدی هم آمده است. به این نمونه بنگرید:
مرحوم محقّق در شرائع مینویسد:
«فالواجب من الوضوء ما کان لصلوةٍ واجبةٍ أو لطوافٍ واجبٍ أو لمسّ کتابة القرآن ان وجب، و المندوب ما عداه.» [23]
مرحوم سید مجاهد در «مدارک»، در توضیح عبارت «و المندوب ما عداه» مینویسد:
«قوله: "المندوب ما عداه" لم یتعرض المصنّف لبیان ما یستحبّ له الوضوء، و الذی یجتمع من الأخبار و کلام الأصحاب انّه یستحبّ للصلوة و الطواف المندوبین، و مسّ کتاب الله تعالی و قرائته و دخول المساجد، و استدامة الطهارة [و هو المراد بالکون علیها]، و للتأهب لصلوة الفرض [24] قبل دخول وقتها لیوقعها فی اوّل الوقت، و للتجدید، و صلوة الجنازة، و طلب الحوائج، و زیارة قبور المۆمنین، و ما لا یشترط فیه الطهارة من مناسک الحج، و للنوم، و یتأکّد فی الجنب و جماع المحتلم قبل الغسل، و ذکر الحائض، و جماع المرأة الحامل مخافة مجیء الولد أعمی القلب بخیل الید بدونه، و جماع غاسل المیّت و لمّا یغتسل إذا کان جنبا، و لمرید ادخال المیّت قبره، و وضوء المیّت مضافا الی غسله علی قول، ولإرادة وطی الجاریة بعد وطی اخری، و بالمذی فی قول قوی، و الرّعاف، و القی، و تخلیل المخرج للدم إذا کرهها الطبع، و الخارج من الذّکر بعد الاستبراء، و الزیادة علی اربع ابیات شعر باطل، و القهقهة فی الصلوة عمدا، و التقبیل بشهوة، و مسّ الفرج، و بعد الاستنجاء بالماء للمتوضّی قبله و لو کان قد استجمر و قد ورد بجمیع ذلک روایات الّا ...» [25]
صاحب جواهر در توضیح عبارت محقق «و المندوب ما عداه» [26]، چنین مینویسد:
«[المندوب من الوضوء] سواء کان رافعا لحدث أو لا [ما عدا الواجب] بالأصل، أو بالعارض و ان کان شرطا فی صحّة بعضها و من جهته اطلق علیه بعضهم اسم الوجوب مجازا و هو امور: (منها) الصلوة المندوبة، و الطواف المندوب، و طلب الحاجة، و حمل المصحف، و أفعال الحج عدا الطواف و الصلاة، و صلاة الجنازة، و زیارة قبور المۆمنین، و تلاوة القرآن و نوم الجنب و جماع المحتلم، و جماع غاسل المیّت و لما یغتسل، و لمرید غسل المیّت و هو جنب، و ذکر الحائض، و التأهّب للفرض قبل وقته، و التجدید، و الکون علی طهارة، قال فی الذکری [27]: "کل ذلک للنص" و کفی بإرساله حجّة علی جمیع ما ذکرنا، و فی المدارک (بعد أن ذکر هذه الأشیاء و غیرها الّا مرید غسل المیّت و هو جنب، و قید جماع غاسل المیّت و لما یغتسل بما إذا کان الغاسل جنبا، و کانّه فهم ذلک من الروایة التی ستسمعها) قال:«و قد ورد بجمیع ذلک روایات»
این نمونهای که از دو کتاب ذکر شد و سایر نمونهها [28] بخوبی نشاندهنده نوعی تأثیر «مدارک» بر نگارش «جواهر» است.
ج. «جواهر» و «حدائق»: همان گونه که در مباحث آینده خواهد آمد، مرحوم صاحب جواهر با سعه نظر و دیده انصاف نسبت به کتاب «حدائق» مینگرد، و در ردیف سایر متون فقهی و حتّی بیش از بعضی آنها از این کتاب استفاده نموده و به نقد و یا توضیح آن پرداخته است. کیفیت تأثیر عبارات «حدائق» بر «جواهر»، بیشتر شبیه تأثیر «مدارک» است تا تأثیر «مسالک».
در عبارتی که در بحث (مقایسه «مدارک» و «جواهر») از «جواهر» نقل شد، چنین آمده بود:
«[المندوب من الوضوء] سواء کان رافعا لحدث أو لا [ما عدا الواجب] بالأصل، أو بالعارض، و ان کان شرطا فی صحة بعضها، و من جهته اطلق علیه بعضهم اسم الوجوب مجازا.» [29]
حال با دقتِ تمام، فرمایش صاحب جواهر را از جهت تأثیرپذیری در نگارش با این عبارت «حدائق» بسنجید:
«المقصد الثانی فی الغایة المستحبّة: (فمنها) الصلوة المستحبّة، و ربما سبق الی بعض الأوهام - کما نقله بعض الأعلام هنا - وجوب الوضوء لصلاة النافلة، بناء علی ترتّب الإثم علی فعل النافلة بدون وضوء و هو خطأ محض، فانّ الإثم انّما یتوجّه الی الفعل المذکور، لانّ فعل النافلة من غیر وضوء تشریع محرّم، فالإثم انّما ترتّب علی ذلک لا علی الترک، و أحدهما غیر الآخر و ربما اطلق علی هذا النوع من الندب اسم الواجب تجوّزا، لمشابهة الواجب فی الشرطیة و عدم صحّة الفعل الاّ به و ان کان فی حدّ ذاته مندوبا، و یعبّر عنه بالوجوب الشرطی إشارة الی علاقة التجوّز، و لعلّه من ذلک سری الوهم.» [30]
قسمت بعدی را ازاینجا بخوانید
١٠ | ٩ | ٨ | ٧ | ٦ | ٥ | ٤ | ٣ | ٢ | ١ |
پانوشتها:
[1] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 7، ص 11
[2] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 22، ص 44.
[3] همان مأخذ، ص 137.
[4] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 1، ص 157-156؛ ج 35، ص 247-246.
[5] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 13، ص 35-34 و ...
[6] همان مأخذ، ج 14، ص 363.
[7] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ص 380.
[8] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 1، ص 4 و 64 و ...
[9] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 22، ص 102.
[10] رک: همان مأخذ، ج 14، ص 339 و ...
[11] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 14، ص 206، 213، 383.
[12] مثلا در ج 21، ص 43 مستقیما نظری را از «تحریر» نقل میکند و در ص 31، مطلب دیگری را غیر مستقیم از همان کتاب ذکر مینماید و یا در ج 13، ص 10 میگوید: «نقل عن مبسوط الشیخ» و در ج 21، ص 21، 85، 128، 212، 213، 346 نظریاتی را غیر مستقیم از «مبسوط» نقل میکند، در حالی که در ج 14، ص 383 مینویسد: «و الموجود فی مبسوط الشیخ ...» که نشانِ مراجعه به خود کتاب است و همین گونه است در ج 42، ص 262.
[13] رک: محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 14، ص 364.
[14] به عنوان نمونه رک: همان مأخذ، ج 26، ص 237 و ...
[15] رک: همان مأخذ ج 42، ص 155 و ...
[16] رک: همان مأخذ، ج 42، ص 182 و ...
[17] محقق حلی، شرائع الاسلام، (چاپ قدیم)، ص 274.
[18] شهید ثانی، مسالک الأفهام فی شرح شرائع الاسلام، (چاپ قدیم)، ج 2، ص 351.
[19] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 40، ص 21.
[20] شهید ثانی، مسالک الأفهام، ج 2، ص 351.
[21] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 40، ص 21.
برای توضیح بیشتر عبارت «شرائع»، رک: نجم الدین جعفر بن الزهدوی الحلّی، ایضاح تردّدات الشرائع، (انتشارات کتابخانه مرحوم آیةالله مرعشی)، جزء دوم، ص 141 و نیز دیگر شروح «شرائع».
[22] خواننده محترم را به این دو کتاب که دارای نمونههای فراوان است، ارجاع میدهیم؛ از جمله مسالک، ج 2، ص 309 از ابتدای "کتاب الفرائض..." تا بحث موجبات ارث مقایسه شود با همین بحث در جواهر، ج 39، ص 6-5.
[23] محقق حلی، شرائع الاسلام، ص 2.
[24] طباطبایی، مدارک الأحکام فی شرائع الاسلام، (چاپ قدیم)، ص 2.
با پوزش از خواننده عزیز به سبب نقل عبارت طولانی مدارک، گفتنی است این عبارت علاوه بر اینکه نشاندهنده تأثیر این کتاب بر «جواهر» است - و نیز از شاهکارهای کتاب «مدارک»، همین قسمت به شمار میرود - برای بحث بعدی نیز که تأثیر کتاب «حدائق» بر «جواهر» باشد، مفید است.
[25] محقق حلی، شرائع الاسلام، ص 2.
[26] ر ک: الشهید محمد بن مکّی العاملی، ذکری الشیعة فی أحکام الشریعة، (انتشارات بصیرتی)، ص 23.
[27] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 12.
[28] به عنوان نمونه رک: طباطبایی، مدارک الأحکام، ص 28-27 (اوائل بحث نیّت)؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 2، ص 95-94 و ...
[29] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 1، ص 12.
[30] یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج 2، ص 135.
از جمله کتب دیگری که به گونهای در نگارش «جواهر» تأثیر داشته، «کشف اللثام» است؛ به عنوان نمونه رک: فاضل اصفهانی، کشف اللثام، ج 2، ص 274، اشعار مربوط به ابو یوسف؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج 41، ص 140.
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان
منبع: اندیشه حوزه ، سال 1374 و 1375، شماره های 2 و 4 و 5