تبیان، دستیار زندگی
ماهان بیمار بود. بیماری او خیلی سخت بود و به آسانی درمان نمی شد. مدتی در بیمارستان بستری بود و هر روز به او آمپول و سرم می زدند. ماهان خیلی درد می کشید. لاغر و رنگ پریده شده بود و موهایش هم مرتب می ریختند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

معلمی مهربان
معلم مهربان

ماهان بیمار بود. بیماری او خیلی سخت بود و به آسانی درمان نمی شد. مدتی  در بیمارستان بستری بود و هر روز به او آمپول و سرم می زدند. ماهان خیلی درد می کشید. لاغر و رنگ پریده شده بود و موهایش هم مرتب  می ریختند و سرش صاف  و بی مو می شد. حالش که بهتر شد، از بیمارستان مرخص شد و به خانه رفت.

او کلاس دوم دبستان بود. وقتی مدرسه ها باز شد و به مدرسه رفت و سر کلاس نشست، بعضی از بچه ها مسخره اش کردند و به او گفتند: ماهان کچل شده، سرش مو نداره…ماهان خیلی غصه می خورد و خجالت می کشید. آقا معلم فهمید و خیلی ناراحت شد.

فکرکرد چطور این بچه های شیطان را تنبیه کنم و به آن ها بفهمانم که بیماری باعث بی مو شدن سر ماهان شده و او گناهی ندارد؟ چطور به این ها بگویم که نباید کسی را مسخره کنند و به عیب های ظاهریش بخندند؟ مدتی فکرکرد و تصمیمی گرفت. جلوی آینه ایستاد و به تصویر خودش نگاه کرد. فکرکرد اگر مو نداشت چه  شکلی  می شد؟ فکرمی کرد نداشتن مو چقدر او را زشت خواهد کرد؛ اما او می خواست ماهان احساس تنهایی نکند. می خواست ماهان خوشحال و راضی باشد.

این بود که تمام موهایش را از ته تراشید. سرش مثل سر ماهان کاملاً بی مو شد. فردای آن روز وقتی با سر بدون مو سر کلاس حاضر شد، همه ی بچه ها تعجب کردند. ماهان و آقا معلم خیلی به هم شبیه شده بودند. ماهان خوشحال شد. بچه ها می خواستند بدانند چه اتفاقی برای موهای آقا معلم افتاده است. آقا معلم به آن ها گفت موهایم را تراشیدم تا ماهان احساس تنهایی نکند. من دوست ماهان هستم. شما هم دوستان او هستید و می دانید که نباید کسی را به خاطر این که مو ندارد مسخره کنید.

بچه ها خجالت کشیدند و فهمیدند که مسخره کردن ماهان کار درستی نبوده و برعکس کار بسیار زشتی است. آن ها از معلم شان درس خوبی گرفتند. برای این که دوستی و صمیمت شان را به ماهان ثابت کنند، همه موهایشان را تراشیدند و با سرهای صاف و بی مو در کلاس حاضر شدند. حالا همه شبیه ماهان شده بودند. این کارشان لب های ماهان را خندان و دلش را شاد کرد.

حالش کمی بهترشد. از رادیو  و تلویزیون هم آمدند و با آقامعلم مصاحبه کردند و از او  و بچه ها عکس گرفتند و در روزنامه ها چاپ کردند و در تلویزیون نشان دادند. حالا آقای محمد علی محمدیان معلم کلاس دوم از شهر مریوان و شاگردانش را همه ی مردم می شناسند و می دانند او  و پسرهای نازنین کلاس دوم دبستان شیخ شلتوت شهر مریوان، چه صادقانه همدردی خود با ماهان را نشان داده و ثابت کرده اند که:

بنی آدم اعضای یک پیکرند                      که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار                 دگر عضوها را نماند قرار

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: ترانه های کودکان( مهری طهماسبی دهکردی)

مطالب مرتبط:

به جای گریه کردن، مثل شیر قوی باش

به خاطر چه کسی ...

کسی رو مسخره نکن

آماده شدن برای وقت نیاز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.