زمانی که مذهب اعلام می شود!
عبودیت، صراط است، و صراط عبودیت و از عبودیت و صراط است که آدمی را به سبل هدایت میکنند:
«و این عبودیت که صراط است ما را به سبل و هدایت به آنها میرساند . والذین جاهدوا فینا کسانی که جهادشان در ماست و در مسیر عبودیتاند ، لنهدینهم سبلنا، اینها را به سبل، هدایتشان میکنیم.» [ شرحی بر دعاهای روزانة حضرت زهرا (سلام الله علیها)، ص 71]
«عبودیت صراط است و عبادت و خدمت به خلق و عشق و محبت و کارهای خوب، همه سبیل هستند و این سبیلها اگر از عبودیت بگذرد، در ثبت و سنت و اهمیت پالایش بیابد، ارزش مییابد . . . .» [ از معرفت دینی تا حکومت دینی، ص 29]
«این نقش توست: صالح و مصلح بودن و در صراطِ عبودیت بودن. عبادتها، شکلهای تو هستند و این را بدان که اگر در صراط بودی و در مقام عبودیت، تو را به سبل و عبادتها آگاه میکنند: «الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.» عبودیت سه خصوصیت دارد: نیت، سنت و اهمیت. و کسی که این سه اصل را داشت ، به خاطر خدا و مطابق حدود و سنت اسلام و با توجه به اهمیتها حرکت کرد، او را به سبیلها و راهها هدایت میکنند». [ نامههای بلوغ، ص 41]
«و با این صراط است که به سبل و راهها میرسیم. و هر سبیلی که نشان عبودیت و صراط را نداشته باشد و به آن منتهی نگردد، ضلالت و گمراهی است و با همین توضیح است که عبادات و ریاضات و شریعت و طریقت، مادامی که از حقیقت و عبودیت برنخاسته باشد، راه به جایی نمیبرد و جز گمراهی زیاد نمیکند. اگر در صراط بندگی و عبودیت بودی، تو را به سبل و راهها و تکلیفهایت هدایت میکنند، که؛ الَّذینَ جاهَدوا فینا؛ کسی که در ما و در صراط ما است، لَنَهْدینَّهُمْ سُبُلَنا؛ بدون شک و به طور حتم او را به راههایی که به ما میرسد، هدایت مینماییم . مجاهد، به سبل و تکلیفهایش هدایت میشود و میفهمد که چه باید بکند؛ چون . . . سه عنصر نیت و سنت و اهمیت راه را روشن مینمود و به تکالیف راه میگشود[ قیام، صص 194 ـ 193].»
عبودیت پایة مذهب اصیل
آنچه را امروز تحت عنوان اسلام مطرح است میتوان در نگاهی کلی به سه گونه مذهب تقسیم کرد:
1 ـ مذهب عاطفی.
2 ـ مذهب دستوری (ارثی ـ سنتی)
3 ـ مذهب اصیل.
«ما همان طور که مکتبها را با برهان و با تجربه سنجیدیم، باید مذهب را هم در همین دو زمینه بسنجیم و سپس به آن رو بیاوریم و انتخاب کنیم. مادام که سنجشی در میان نباشد، ناچار عادتها و سنتها و تعصبها میانه داری میکنند و گرد و خاک بالا میآورند و انسان را کور میسازند و او را از حرکت و رشد و پیشرفت باز میدارند، اما هنگامی که از روی سنجش انتخاب کنیم آن وقت دیگر تعصب و سنت و عادت میمیرند و شناخت و عشق، ما را به حرکت و پیشرفت وا میدارند. هر حقیقت متحرکی هنگامی که از سنجش و انتخاب نباشد و به عادت و تقلید رسید در واقع به قبرستان خود رسیده و با دست خویش گور خود را کنده است.
هر مذهب هنگامی که از سنجش و انتخاب و تفکر و تعقل جدا شد از شور و عشق و حرکت جدا شده و نه تنها از حرکت ایستاده که از حرکت بازداشته و خود، سنگ راه گردیده است. و این است که از جامعه و زندگی روزمره کنار میافتد و از زمین بالا میرود و به آسمان میرسد و فقط روزهای یک شنبه پایین میآید، آن هم فقط در کنیسه!
ویژگیهای مذهب عاطفی و دستوری
بزرگترین جنایت به مذهب این است که آن را از تفکر و تعقل جدا کنیم و غیر برهانی و عاطفی جلوه دهیم، که هر کس برای دلش به آن روی میآورد؛ چون این مذهب عاطفی و آرام بخش همان است که افیون ملتها میشود و دستاویز مادّیگری و عامل ضد مذهب.
در همان لحظهای که مذهب از برهان جدا میشود و از تفکر و سنجش و انتخاب کنار میافتد، از همان لحظه مذهب اعدام شده و مراسم تدفینش هم گذشته است. این مذهب عاطفی، اولین خاصیتش صلح کلی و سازشگری و بیتفاوتی است و با هر چیزی میسازد و با هر بیدینی جمع میشود و با هر شرک و کفر و فسق و ظلمی کنار میآید.
و این سازشگری طبیعی است؛ چون این مذهب از خود چیزی ندارد و خودش حد و مرزی ندارد و در و پنجرهای ندارد و این است که هر چیزی به آن راه مییابد و هر چیزی از آن بیرون میآید.
خاصیت دیگر، همان دستاویز شدن و نردبان دزد شدن و پل جهنم گردیدن است.
و خاصیت دیگر، قربانی شدن و هر روز به راهی افتادن است و این هر دو خاصیت، لازمه و نتیجهی خاصیت اول حساب میشوند؛ چون پیداست که یک چنین اسب آرامی را هر کس سوار میشود و پیداست که هنگام رسیدن به مقصد کنارش میگذارند و سُرش میدهند و در وقت لازم، ذبح شرعیاش هم مینمایند. اصولاً آنها که به مقصدی میرسند پلها را پشت سر خود میکوبند و نردبانها را بر میدارند تا کسی دیگر از آن جا نگذرد و رقیبی همان راه را نپیماید.
اینها خاصیتها و ویژگیهای مذهب عاطفی و دستوری است.
مذهب اصیل
اما مذهب اصیل و برهانی جبهه دارد و درگیری دارد و شور و رشد و حرکت دارد. آنها که مذهبی را انتخاب کردهاند و با سنجش به شناخت و عشق رسیدهاند و روشن فکری و روشن دلی را به دست آوردهاند، اینها نه سازشگرند و نه بیتفاوت و نه هرجایی.
اینها ملاکهایی دارند و هدفهایی دارند، با این ملاکها میسنجند و اندازه میگیرند و با این هدفها زنده هستند و میمیرند. زندگی و مرگ و دوستی و دشمنی و حرکت و سکون آنها با این هدفها رهبری میشود و همین است که دستاویز هم نمیشوند و نردبان دزد نمیشوند و پل جهنم نمیشوند. و این است که قربانی نمیشوند و در راه مقاصد دیگران به دار آویخته نمیشوند، گرچه در راه خویش و برای هدف خویش، نه یک جان که صد هزار جان را قربانی میکنند و نه یک روز که یک عمر میکوشند و حتی خون خویش را هم میدهند، که یافتهاند این جان از تن میرود و این خون در رگها میخشکد، پس چرا از این جان بهره نگیرند و از این خون استفاده نبرند..
هنگامی که مرگ در پیش است چرا مرگ اینها را بگیرد، بگذار که مرگ را هم انتخاب کنند و آن هم مرگی که آبستن زندگی باشد.
مذهب اصیل صلح کلی نیست؛ چون خودش حد و مرزی دارد و لااقل از توحیدی برخوردار است و همین توحید است که در درون، هواها و حرفها و جلوهها را کنار میزند و در جامعه، طاغوتها را و در هستی بتها را و رب النوعها را.
مذهب اصیل طعمهی بیگانه نمیشود و خوراک باطل نمیشود؛ چون این مذهب ملاکهایی دارد و میزانهایی دارد که حد و مرزهایش را پاسداری میکنند. این مذهب حق را میخواهد و از حق میخواهد و برای حق میخواهد و هیچ گاه با پای باطل حرکت نمیکند و حقش طعمهی باطل نمیگردد.
حق هنگامی حق است که از راه حق و به خاطر هدف حق، دنبالش رفته باشند و تازه این کافی نیست، باید حق مسلط باشد و طعمهی باطل نگردد.
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع: سایت لیلة القدر؛ سلوک عارفان؛ نوشته دکتر بهاء الدین اسکندری