مدرسهی کرم کوچولو
هر روز صبح مامان کرم کوچولو کرم را به سختی بیدار می کرد و یه برگ برای صبحونه به او می داد تا بخورد و به مدرسه برود .
کرم کوچولو به سختی از جاش بلند می شد و می پرسید چراباید برم مدرسه . من که هیچی یاد نمی گیرم . تازه خانم معلم
منو صدا نمی کنه واز من درس نمی پرسه من به درد هیچ کاری نمی خورم.
اما هر روز مامان با نوازش او را بیدارمیکرد و به مدرسه می فرستاد .یه روز که معلم می خواست خط راست رو آموزش بده به فکرش رسید به جای خط کش از کرم کوچولو استفاده کنه. کرم کوچولو رو گرفت وروی تابلو یه خط کشید کرم از خوشحالی قند تو دلش آب شد. با افتخار به دوستاش کمک کرد تا همه تو دفتر هاشون خط راست بکشن.
زنگ آخر با عجله پیش مامانش رفت وگفت : مامان جون حالا فهمیدم به چه دردی می خورم. تن من مثل یه خط راسته ببین بعد خودش رو راست راست گرفت .چند تا خط راست روی خاک های روی زمین ایجاد کرد.
مامان به کرم کوچولو آفرین گفت. کرم هم از مامانش خواست هر روز صبح زود او را برای رفتن به مدرسه بیدار کند.
بخش کودک و نوجوان تبیان