تبیان، دستیار زندگی
عرض كردم پیامی دارم ولی رویم نمی‌شود بگویم. فرمودند: بگویید. هیچ‌ چیز برای ما غیرقابل پیش‌بینی نبوده است. گفتم كه در تهران منتشر شده است كه دادستان قم برای شما مشغول تهیه اعلام جرم است و می‌خواهد برای شما اعلام جرم كند. ایشان فرمودند: خوب بكند این كار را.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خاطره عسگراولادی از پیش‌بینی امام


عرض كردم پیامی دارم ولی رویم نمی‌شود بگویم. فرمودند: بگویید. هیچ‌ چیز برای ما غیرقابل پیش‌بینی نبوده است. گفتم كه در تهران منتشر شده است كه دادستان قم برای شما مشغول تهیه اعلام جرم است و می‌خواهد برای شما اعلام جرم كند. ایشان فرمودند: خوب بكند این كار را. از چه نگرانی؟

عسگراولادی

اواخر اسفند سال 1341 من از طرف برادران در جمعیت‌های موتلفه اسلامی ماموریت پیدا كردم كه چند امانت را خدمت امام ببرم و پیامی هم تقدیم كنم. در مسیر، تحت تعقیب قرار گرفتم و در شهر قم از كوچه و پس كوچه خودم را نزدیك خانه امام رساندم. برادر طلبه‌ای پشت در بود. ساعت ده شب بود. در را باز كرد. به او گفتم: به  آقا بگویید فلان كس از تهران آمده.

برادر طلبه رفت تا برای من كسب اجازه كند، امام اجازه فرمودند. به درون اتاق رفتم. مقداری كتاب در اطرافشان بودن و مشغول مطالعه بودند. عرض سلام كردم و نشستم. پس از اظهار لطف و محبت‌شان فرمودند: چه خبر؟ زبانم بند آمده بود و هیچ چیز نمی‌توانستم بگویم. بار دوم ایشان فرمودند: خب چه خبر؟ چه اطلاعی داری؟ باز زبانم بند آمده بود و هیچ چیز نمی‌توانستم بگویم. بار سوم ایشان فرمودند: خیلی شرافت می‌خواهد كه خون انسان در راه خدا بریزد، چه شده؟ من مرده یك حركت كردم و زبانم باز شد و اول شروع كردم از ضعف‌هایم گفتن و گفتم تا دم در تعقیب شدم. آنها همین روبروی منزل شما ایستاده‌اند و فكر می‌كنم اگر از این در بروم مرا می‌گیرند؛ در حالی كه همسرم مریض است و در خانه منتظر شام است با دو فرزند و در كشوی میزم چنین اسراری است و فردا صبح از نظر آبرو به كسی مقروض و بدهكارم و به كسی نگفتم و آمده‌ام.

ایشان فرمودند: (با قدری كم و زیاد محتوای فرمایش ایشان را به خاطر دارم) پس شما هنوز فكر نكرده‌اید كه كجا می‌خواهید بروید. هنوز خود را آماده نكرده‌اید، برای اینكه یك مسیری در پیش داریم تا این حرف‌ها را با خودتان و خانواده‌تان حل كنید. بسیار خوب! كارهایتان را بگویید من هم همین امشب كارهایی دارم. تعدادی نامه از خواهران و برادران دانشجو از اروپا و آمریكا رسیده بود.

عرض كردم ممكن است كه نتیجه محاكمات سنگین باشد. ایشان فرمودند: یعنی چه سنگین باشد؟ عرض كردم با چیزهایی كه توانستند از دادستانی بیاورند برای شما تقاضای اعدام می‌خواهد بشود. سری تكان دادند و فرمودند: من فكر می‌كنم كه 10 نفر امثال من باید كشته شوند تا ماسك از چهره آنها برداشته شود

امام مطالبی را از آنها یادداشت كرده بودند و ایشان در آن وقت شب نامه‌ها را باز و مطالعه نمودند و دعا كردند كه غرب و جاذبه‌هایش نتوانسته این فرزندان اسلام را جذب كند و در آنجا به جای اینكه محو این جاذبه‌های بشری بشوند به فكر اسلام و به فكر ملت‌شان هستند. اسناد و مداركی را كه برادران‌مان از وزارتخانه‌ها توانسته بودند به دست بیاورند به ایشان تقدیم كردم. گرفتند و دعا كردند كه اشخاص خودشان را به خطر می‌اندازند تا اسلام بماند و فرمودند هر كدام از اینها را اگر بگیرند ممكن است سبب اعدام آورنده‌اش بشود اما اینها برای عزت اسلام و حفظ اسلام چنین از خودگذشتگی دارند. پس از دعایی كه فرمودند پرسیدند: خوب، دیگه؟

عسگراولادی

عرض كردم پیامی دارم ولی رویم نمی‌شود بگویم. فرمودند: بگویید. هیچ‌ چیز برای ما غیرقابل پیش‌بینی نبوده است. گفتم كه در تهران منتشر شده است كه دادستان قم برای شما مشغول تهیه اعلام جرم است و می‌خواهد برای شما اعلام جرم كند. ایشان فرمودند: خوب بكند این كار را. از چه نگرانی؟ گفتم: برادران ما نگرانند از اینكه نكند این اعلام جرم اسباب این شود كه شما بازداشت و محاكمه شوید. فرمودند: «ثم ماذا»

عرض كردم ممكن است كه نتیجه محاكمات سنگین باشد. ایشان فرمودند: یعنی چه سنگین باشد؟ عرض كردم با چیزهایی كه توانستند از دادستانی بیاورند برای شما تقاضای اعدام می‌خواهد بشود. سری تكان دادند و فرمودند: من فكر می‌كنم كه 10 نفر امثال من باید كشته شوند تا ماسك از چهره آنها برداشته شود. تا این دشمن قرآن كه قرآن چاپ كن معرفی می‌شود و این دشمن، مسجد ساز معرفی می‌شود ماسك از چهره‌اش بیفتند. من در فكر آنم كه چرا شماها از بازداشت من برخود می‌لرزید. اگر من را گرفتند داد بزنید. اگر من را محاكمه كردند فریاد بزنید. و اگر این توفیق نصیب من بشود كه شهید بشوم. چه بهتر، برای ملت اسلام سر نخی جدی است برای آغاز جدی مبارزه. سپس فرمودند: چطور یك مسلمان برای كار مهم به قم می‌آید و خطرات فراوانی دارد و به كسی نمی‌گوید. چطور یك سرباز در انجام وظیفه سربازیش اسلحه (تداركاتی كه نوامیس یك سرباز است) را در كشورهایش باقی می‌گذارد؟ چطور یك مسلمان متعهد فكری برای زن و دو فرزندش نمی‌كند كه اینها شبی كه او به دنبال وظیفه‌ای می‌آید بی‌شام نباشند؟

شما موظف هستید كه از همین‌جا بروید به برادران‌تان بگویید، اگر آمادگی این راه طولانی را ندارند، اگر نمی‌توانند چنین شرایطی را در خودشان پدید بیاوند، در سطحی كه می‌توانند، باشند و در وسط معركه نیایند. و بعد فرمودند امشب اینجا بمانید

بدانید راهی كه ما در حركت هستیم شش ماه و یك سال، دو سال نیست حداقل سی سال تلاش می‌خواهد. سی سال باید بكشیم و كشته شویم. فكر نكنید پس از سی سال ما دارای یك حكومت واقعی خداپسندانه هستیم. ما پس از سی سال ممكن است بخشی از آن حكومت را در بخشی از این جهان توانسته باشیم برقرار كنیم و از آنجا كارمان را آغاز كنیم. چه بسا هیچ‌یك از ماها كه در امروز هستیم آن روز نباشیم. شما موظف هستید كه از همین‌جا بروید به برادران‌تان بگویید، اگر آمادگی این راه طولانی را ندارند، اگر نمی‌توانند چنین شرایطی را در خودشان پدید بیاوند، در سطحی كه می‌توانند، باشند و در وسط معركه نیایند. و بعد فرمودند امشب اینجا بمانید.

عسگراولادی

عرض كردم به جهت تعهد نسبت به فرزندانم به هر قیمت شده باید امشب به تهران بروم. من دعا می‌كنم كه امشب برای شما چیزی پیش نیاید، اما نه اینكه برای شما پیش نیاید شماها باید دستگیر شوید باید به زندان بیفتید، باید كلانتری و زندان و دادگاه و شكنجه‌های اینها را درك كنید، باید خودتان لمس كنید. اگر انسان دشمن را نشناسد به معنای واقعی كلمه، یا دشمن را كوچك می‌شمارد و به ماجراجویی دست می‌زند و خیال می‌كند دشمن نیرویش كم است و با یك حركت ناآگاهانه تمام نیروها را نابود می‌كند و یا در اثر ناشناسایی، دشمن را بسیار بزرگ خیال می‌كند و منتظر فرصت‌ها می‌ماند و هیچ تلاشی نمی‌كند. برای اینكه تلاش آگاهانه و درست باشد باید دشمن را آنچنان كه هست بشناسیم. من دعایم این است كه امشب مشكلی برای شما پیش نیاید. (كه به لطف الهی چیزی هم پیش نیامد.)

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

منبع : مشرق