فرهنگ اصطلاحات کارمندان!
همه مشاغل، دارای اصطلاحات و واژگان منحصر به فردی هستند که هر کدام از این واژهها نیز معنی خاصی را با خود به همراه دارند. در این مطلب، تعدادی از واژگان کاربردی کارمندان و معنی و مفهوم این اصطلاحات را از نگاه طنز بیان کردهایم!
رئیس:
نفس. باقلوا. نون شیرمال. ای جونم. صدام کن که دوباره/ بیام با یک اشاره. همیشه در جلسه است. امضایش از طلا بیشتر میارزد. هر چند در اداره رئیس است، در منزل مرئوس است. ارباب حقوقها. رب النوع مرخصی. وام دونی. آنچه برای ما آرزوست برای او خاطره است.
کارمند:
پدیدهای که اهل منزل او را شکل عابر بانک میبینند. شکست ناپذیر. جان سخت. مدیران در کار کشیدن از آنها یک تلقی نباتی گیاهی دارند. دونده استقامت. نوع مذکرش اغلب حامی مالی دانشگاه آزاد هم هست. نوع «بُن» دارش هم موجود است. جنبندهای که هر روز 6 صبح باید از خانه برود. جوانها میپسندند. خانوادهها دوستش دارند. از باجناق بدش میآید. از قرمه سبزی خوشش میآید. موجودی که اگر سی سال کار کند، تازه میفرستند تو صف نان سنگک بایستد. ورژن بازنشستهاش در پارکها یافت میشود.
عیدی کارمندان:
همای سعادت کارمندان. پله پله تا ملاقات رئیس. حماسهی مدیران. آجیلانه. خرج پوشک بچه و لباس عیال. ادارهی نمونه، همینه همینه. بچهها متشکریم. ابر و باد و مه و خورشید و فلک یاری کنند تا به دستمان برسد، اگر هم برسد به شوهر خانواده چیزی نمیرسد. الهی گوشت بشه به تن.
مرخصی:
کارمندها پرواز میکنند. جمعهی مدام. ساعتیاش حال نمیدهد. پا دراز کردن عمیق. عدسی، فردا مرخصی. منو این همه خوشبختی محاله. منو با خودت ببر دوبی، دوبی...
معاون:
معاند متخاصم ستیزهجو. موجودی که همیشه از ما کمتر کار میکند و سه برابر ما حقوق میگیرد. بپیچون کبیر. وقتی فامیلیاش کلانتر بود، کارتونش کردند. در جلسات، نقش گلدان را بازی میکند.
منشی:
موجودی که خیلی نرم، مراجعین را میپیچاند. لوبیا برو فردا بیا. زنبیل قبول نمیکند. از خاندان نصرالله منشی که کلیه و دمنه را به زبان فارسی نوشت است، اما اغلب نوادگان او فقط ساعت ملاقات را بلدند بنویسند. به چای و تلفن علاقه دارد. مثل فامیل دور به «در» عشق میورزد، که با این درد اگر در بند در مانند درمانند.