گفتوگویی با مهران رجبی
گپی با مهران رجبی، از دیروز تا امروز، از روستا تا سینما و از پرورش زنبور عسل تا هنرپیشگی.
مهران رجبی از هنرمندان ساده و مهربان است و به گفته خودش، این نقشها هستند که به دنبال او میآیند. او بچه روستاست، از قلب طبیعت آمده و به همین دلیل از کودکیاش خاطرات خوشی برایش به جای مانده است...
از کودکیهایتان برایمان بگویید.
من در روستا بزرگ شدم؛ روستای واریان واقع در قسمت شرقی سد کرج. برای همین خاطرات خوبی از کودکیام دارم. دوران کودکی ما بسیار شیرینتر و بامزهتر از کودکی بچههای امروز است. متأسفانه بچههای امروز در چهاردیواریای به نام آپارتمان، زندانی هستند در صورتی که ما در باغ و بوستان بزرگ شدیم؛ در فضای آزاد و پر از گلهای رنگارنگ. البته ما هم برای خودمان مشکلاتی داشتیم، ولی مشکلات این طور نبود که به افسردگی و بیماریهای رنگارنگ امروز دچار شویم.چرا روزگار امروز اینقدر سخت و بی روح شده است؟
چون همه چیز را سخت گرفتهایم. نسل گذشته، خودشان دنبال کارهای سخت میرفتند چون جهانبینیشان این گونه بود. آنها فکر میکردند اگر کاری سخت نباشد، اصلاً کار نیست، در حالی که نسل امروز فقط به دنبال کارهای آسان است و از طرفی، توقعش هم بسیار بالاست. خب طبیعی است که دچار افسردگی و تناقض شود.
فکر میکنید این تناقض از کجا و چگونه شکل میگیرد؟
از کودکی، بیشتر پدر و مادرها به کودکانشان میگویند وقتی بزرگ شدی، باید حتماً دکتر یا مهندس شوی در حالی که جامعه به مکانیک، آشپز و خیاط و... هم نیاز دارد. اینگونه است که از کودکی، آدمها به پول درآوردن بیشتر تشویق میشوند. این کار بسیار خطرناک است، چرا که انسان باید کار کند و جوهر هر انسانی، کار کردن است. راحتطلبی، انسان را به ورطه نابودی میکشاند.
از دوران مدرسهتان برای ما بگویید. آیا از همان موقع، بازیگوش بودید؟
بله، بسیار بازیگوش بودم و آرام و قرار نداشتم. البته درسم را هم میخواندم و عاشق بازیگری بودم.
ارتباط پدر و مادرتان با شما چگونه بود؟
ارتباط صمیمانهای با من داشتند. یادم میآید تابستانها پدرم 5 بره به من میدادند و میگفتند تا آخر تابستان، آنها را بزرگ کن و بعد آنها را بفروش؛ هر چقدر که شد، مال خودت. این کار پدرم باعث میشد که من نه تنها 3 ماه تابستان را بیکار نباشم، بلکه از دسترنج خودم پولی دربیاورم و آن را پسانداز کنم. باور کنید تابستانها از صبح تا غروب کار میکردم، علف میچیدم، به گوسفندها غذا میدادم و... اینطور نبود که حالا چون تابستان است برای خودمان بیکار بگردیم.
فکر میکنید چرا این روزها تعامل کمتری بین اعضای خانواده وجود دارد؟
چون دلمشغولیهای آدمهای این روزگار، زیاد شده است و کسی دیگر وقتی برای حرف زدن و دور هم بودن ندارد. پدر و مادر و بچهها، هر کدام، ساز خودشان را میزنند. درگذشته، همه اعضای خانواده دور سفره جمع میشدند و از اتفاقهای روز برای هم صحبت میکردند. الان هرکسی در اتاق خودش است و تنهایی غذا میخورد.
ولی حداقل مهران رجبی جزو آدمهای تلخ این روزگار نیست. شما آدم بانشاط و با انرژیای هستید. این ویژگی از کجا میآید؟
این انرژی و نشاط را از خداوند دارم. خداوند به یکی ثروت و به یکی چهره خوب و به دیگری فرزند یا پدر و مادر خوب میدهد. البته من همه آنها را دارم و شاکرم. البته ناگفته نماند که خداوند به من یک دماغ خوب هم داده است!
فکر میکنید تاریخ مصرف مهران رجبی تا چه زمانی است؟
تا وقتی که مخاطبانش او را دوست داشته باشند و به یادش باشند.
شما در ایجاد خاطرات قشنگ برای فرزندانتان چقدر نقش دارید؟
قطعاً نقش دارم. دوست دارم بچههایم با انرژی و خوب بزرگ شوند و انسانهای بی عقدهای باشند که خدا را شکر تا به امروز هم اینگونه بوده است. یادم میآید وقتی پسرم کوچک بود، یک تلویزیون ال سی دی که تازه به بازار آمده بود، خریدم. پسرم یکبار وقتی بازی میکرد، با توپش به صفحه تلویزیون زد و خراب شد. من به همسرم گفتم اصلاً او را دعوا نکن، اجازه بده این برایش به عنوان یک خاطره باقی بماند و بعدها بگوید من تلویزیون خانهمان را با توپم شکستم. متأسفانه بچههای امروز، بچههای بیخاطرهای هستند و از کودکیشان، آنقدر که باید، خاطرات به یاد ماندنی ندارند.
شما چقدر به سلامت روانی اعضای خانوادهتان اهمیت میدهید؟
قطعاً این موضوع برایم اهمیت دارد. پدر خوب پدری است که فقط به تهیه خورد و خوراک فکر نکند و نیازهای عاطفی و روانی خانوادهاش را نیز بشناسد، چون اگر فرزندان دچار مشکل شوند، در وهله اول این پدر و مادر هستند که شکسته میشوند. بنابراین تا جایی که در توانم بوده، سعی کردهام نیاز روانی خانوادهام را بشناسم و آنها را برآورده کنم.
برای حفظ سلامت خودتان چه کارهایی انجام میدهید؟
صلوات میفرستم. سعی میکنم ورزش کنم البته اگر فرصت داشته باشم. مثلاً یک دستگاه تردمیل خریدهام که بیشتر حالت جالباسی پیدا کرده تا اینکه از آن استفاده کنم! اما واقعاً دوست دارم ورزش کنم چرا که سلامت از هر چیز دیگری واجبتر و مهمتر است.
با غذاهای چرب سر صحنه چه میکنید؟ فکر میکنم طی این سالها دیگر به خوردن آنها عادت کردهاید؟
بله، متأسفانه نه تنها من، بلکه بسیاری از همکارانم با این غذاها مشکل داریم. به خصوص اینکه من از جوجه کباب بیزارم و به نظرم وقتی هم در ظرف یکبار مصرف میماند، دیگر قابل خوردن نیست و به لاستیک تبدیل میشود. به هر حال هیچ غذایی مانند غذای خانه، لذیذ و خوشمزه نیست.
آقای رجبی، نقشها خودشان به دنبال شما میآیند یا شما به دنبال آنها هستید؟
نقشها به دنبالم میآیند و به واسطه آنها در جایگاه فرد دیگری قرار میگیرم. این موضوع بسیار دلچسب است، چون تجربههایم زیاد میشود و مردم را بهتر میشناسم.
فکر کنم شما به واسطه پرکاریتان، جزو آدمهایی هستید که بسیار کم میخوابند. این کم خوابی آزارتان نمیدهد؟ و طی روز باعث کسل شدنتان نمیشود؟
نه، زیاد دوست ندارم استراحت کنم، چون بعدها فرصت برای خوابیدن زیاد خواهم داشت.
علاوه بر بازیگری به چه کارهای دیگری مشغول هستید؟
باغی دارم که در آن جا به پرورش زنبورعسل مشغولم و عسلهای مختلفی به عمل میآورم. این کار را خیلی دوست دارم و به من آرامش میدهد.
پس شما برای خودتان وقت کافی دارید.
بله، من کارم را دوست دارم، برای همین وقتی هم سرکار هستم، خیلی به من سخت نمیگذرد. حین انجام کارهایم هم به باغی که دارم سر میزنم، با خانوادهام به گردش میروم و...
چه شد که تا این حد پرکار شدید؟
بازیهای من خوب دیده شده است و بیشتر به چشم آمد. ایرج کریمی یک نقدی برای من نوشت که خیلی خوشم آمد. عنوانش «بازیگری نابازیگران» بود که در آن به بازیگران حرفهای تذکر داده بود که اگر خوب بازی نکنید، یکی مثل فلانی میآید و جای شما را میگیرد.
منبع: روزنامه سلامت