جشن مهرگان
(پادشاهی فریدون/بخش اول)
فریدون فرمانروای جهان می شود و در آغاز مهر ماه به رسم کیان تاج بر سر نهاد و جشن مهرگان را مرسوم ساخت و مردم را به سور و سرور دعوت کرد. پادشاهی فریدون پانصد سال طول کشید و در روزگار او مردم هیچگونه سختی ندیدند و بر هیچ کس ستم نشد.
فریدون چو شد بر جهان کامگار ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان تاج و تخت مهی بیاراست با کاخ شاهنشهی
به روز خجسته سر مهرماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
زمانه بیاندوه گشت از بدی گرفتند هر کس ره ایزدی
دل از داوریها بپرداختند به آیین یکی جشن نو ساختند
می روشن و چهرهء شاه نو جهان نو ز داد و سر ماه نو
بفرمود تا آتش افروختند همه عنبر و زعفران سوختن
پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگارست ازو ماه مهر بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
فرانک مادر فریدون، چون از پیروزی پسرش آگاه شد، برای نیایش به درگاه خدا ، رفت سرو تن را شست و پروردگار یکتا را ستایش کرد. سپس زر و سیم بسیار به درویشان بخشید و ذخایری که داشت را به نزد پسرش فرستاد. فریدون از این کار مادر شاد شد و خدای را سپاس گفت.
پس آگاهی آمد ز فرخ پسر به مادر که فرزند شد تاجور
نیایش کنان شد سر و تن بشست به پیش جهانداور آمد نخست
نهاد آن سرش پست بر خاک بر همی خواند نفرین به ضحاک بر
همی آفرین خواند بر کردگار برآن شادمان گردش روزگار
فرستاد نزدیک فرزند چیز زبانی پر از آفرین داشت نیز
چو آن خواسته دید شاه زمین بپذرفت و بر مام کرد آفرین
فریدون گرد پادشاهی و کشور به گردش درآمد ، بدیها را از بین برد و ریشه ظلم را بر کند و جهان را مثل بهشت آراسته کرد. سپس به "تمشیه" آمد و آنجا را مرکز حکومت خود قرار داد.
وزان پس فریدون به گرد جهان بگردید و دید آشکار و نهان
هران چیز کز راه بیداد دید هر آن بوم و برکان نه آباد دید
به نیکی ببست از همه دست بد چنانک از ره هوشیاران سزد
بیاراست گیتی بسان بهشت به جای گیا سرو گلبن بکشت
از آمل گذر سوی تمیشه کرد نشست اندر آن نامور بیشه کرد
کجا کز جهان گوش خوانی همی جز این نیز نامش ندانی همی
پس از اینکه پنجاه سال از پادشاهی او گذشت، صاحب سه فرزند شد. دو پسر از "شهرناز" و یک پسر از "ارنواز". هر سه پسر در کنار پدر بزرگ شدند و به حدّ مردی رسیدند و با اینکه هنوز پدر نامی برای هیچکدام انتخاب نکرده بود، چنان شده بودند که با پیل و شیر می جنگیدند. فریدون تصمیم گرفت که برای آنها همسران شایسته ای برگزیند، پس به "جندل" از نامداران درگاه دستور داد که به اطراف و نواحی سفر کند و سه دختر اصیل، با نژاد، زیبا و پاک از خاندانی بزرگ برای آنها پیدا کند.
ز سالش چو یک پنجه اندر کشید سه فرزندش آمد گرامی پدید
به بخت جهاندار هر سه پسر سه خسرو نژاد از در تاج زر
به بالا چو سرو و به رخ چون بهار به هر چیز مانندهء شهریار
از این سه دو پاکیزه از شهرناز یکی کهتر از خوب چهر ارنواز
فریدون از آن نامداران خویش یکی را گرانمایهتر خواند پیش
کجا نام او جندل پرهنر بخ هر کار دلسوز بر شاه بر
بدو گفت برگرد گرد جهان سه دختر گزین از نژاد مهان
سه خواهر ز یک مادر و یک پدر پری چهره و پاک و خسرو گهر
به خوبی سزای سه فرزند من چنان چون بشاید به پیوند من
به بالا و دیدار هر سه یکی که این را ندانند ازان اندکی
جندل با این نیت به سرزمین های بسیاری سفر کرد و سرانجام به یمن رسید و خبر یافت که "سرو" شاه یمن سه دختر دارد، همانطور که مورد پسند فریدون است. به نزد او رفت و با شیرین سخنی و رساندن درود فریدون مقصود خویش را بیان کرد. سرو به طاهر از پیشنهاد جندل خوشنود شد اما در باطن از جدا شدن فرزندانش دلتنگ گشت پس با بزرگان کشورش به مشورت پرداخت.
بدو گفت جندل که خرم بدی همیشه ز تو دور دست بدی
از ایران یکی کهترم چون شمن پیام آوریده به شاه یمن
درود فریدون فرخ دهم سخن هر چه پرسند پاسخ دهم
ترا آفرین از فریدون گرد بزرگ آنکسی کو نداردش خرد
مرا گفت شاه یمن را بگوی که بر گاه تا مشک بوید ببوی
بدان ای سر مایهء تازیان کز اختر بدی جاودان بیزیان
مرا پادشاهی آباد هست همان گنج و مردی و نیروی دست
سه فرزند شایستهء تاج و گاه اگر داستان را بود گاه ماه
ز هر کام و هر خواسته بینیاز به هر آرزو دست ایشان دراز
مر این سه گرانمایه را در نهفت بباید کنون شاهزاده سه جفت
بزرگان کشور به سرو پیشنهاد میدهند اگر با دادن دخترانت به فریدون موافق نیستی، سپاه آماده می کنیم و با او می جنگیم. شاه یمن نظر آنها را نپذیرفت و تدبیرشان را خردمندانه نیافت. اندیشید که باید از راه دیگری فریدون را منصرف سازد. پس به جندل گفت که به شاه فریدون پیغام من را برسان که با پیوند دختران با فرزندان او موافقم اما تنها یک شرط دارم که آنها را به نزد من بفرستی تا هم دیدار با آنها داشته باشم و هم هنرهایشان را بیازمایم. شاه یمن گمان می کرد که فریدون با این پیشنهاد از درخواستش منصرف شده و او دیگر مجبور نیست که از فرزندانش جدا شود.
ادامه دارد...............
آسیه بیاتانی
بخش ادبیات تبیان
منابع:
شاهنامه فردوسی، حکیم ابولاقاسم فردوسی، بر پایه چاپ مسکو
حماسه سرایی در ایران، ذبیح الله صفا