تبیان، دستیار زندگی
مزد و اجر انسان براساس نسبت سود به سرمایه، نسبت بازدهی به داده، نسبت عمل به توانمندی می‌باشد و نام این نسبت، سعی و تلاش است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نعمت ها ملاک ارزش نیستند!


مزد و اجر انسان براساس نسبت سود به سرمایه، نسبت بازدهی به داده، نسبت عمل به توانمندی می‌باشد و نام این نسبت، سعی و تلاش است.


پشتکار

ما با توجّه به این که بدون اختیار، با یک سری سرمایه‌ها و امکانات وارد این جهان شده‌ایم و بدون اختیار، این‌ها را از ما می‌گیرند نتیجه می‌گیریم و کشف می‌کنیم که نعمت‌ها و داده‌ها ملاک افتخار و امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیت‌ساز هستند؛ (لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعیمِ)[1]

سرمایه‌ها و نعمت‌ها ملاک ارزش نیستند؛ زیرا انسان در به دست آوردن آن‌ها نقشی نداشته است. بنابراین مزد و اجر انسان نمی‌تواند بر اساس سرمایه‌ها و داده‌ها باشد. حتی مزد و اجر انسان براساس سودها و بازدهی‌ها هم نمی‌تواند باشد؛ چون سود و بازدهی هم رابطه‌ای مستقیم با سرمایه‌ها و داده‌ها دارد.

فرض کنید پدری به یکی از فرزندانش یک میلیون تومان بدهد و به پسر دیگرش صد تومان و به آن‌ها بگوید بروید با این پول‌ها کار کنید تا به شما مزد بدهم و آنها بعد از چند ماه کار نزد پدرشان برگردند. حال اگر آن یکی که یک میلیون تومان داشته است، یک میلیون سود کرده باشد و دیگری که صد تومان داشته هزار تومان سود کرده باشد، اگر پدرشان بخواهد بین آن دو عدالت برقرار کند نه می‌تواند بر اساس سرمایه‌ها به آن‌ها مزد بدهد، زیرا سرمایه را خودش به آن‌ها داده است و نه می‌تواند بر اساس سود مزد بدهد، زیرا سود هم رابطه ی مستقیمی با سرمایه دارد؛ بنابراین باید نسبت سود به سرمایه را در نظر بگیرد.

نسبت سود به سرمایه یعنی سعی و تلاش؛ چون آن چیزی که مربوط به انسان است سعی و تلاش اوست؛ یعنی نسبت سود به سرمایه، نسبت عمل به توانمندی، نسبت بازدهی به داده. بنابراین مزد آن برادر که هزار تومان سود آورده است ده برابرِ برادر دیگر است؛ چون سعی او هزار درصد است و سعی برادرش که یک میلیون سود کرده، صد درصد بوده است.

پس مزد و اجر انسان براساس نسبت سود به سرمایه، نسبت بازدهی به داده، نسبت عمل به توانمندی می‌باشد و نام این نسبت، سعی و تلاش است. نه سرمایه‌ها دارایی انسان هستند نه سودها، نه داده‌ها و نه بازدهی‌ها، بلکه نسبت سودها و بازدهی‌ها به سرمایه‌ها و داده‌ها؛ یعنی دارایی انسان فقط سعی و تلاش او است؛ (لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلّا ما سَعی) [2].

داده‌ها ملاک امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیت ساز هستند، بخل انسان و حرص او و طمع او و حسد او و کبر و غرور و عُجب او مداوا و تبدیل می‌شود؛ زیرا بخیل کسی است که نعمت را در خود نگه می‌دارد اما وقتی انسان فهمید این نعمت مسئولیت دارد، باید آن را در جایگاه خودش خرج کند

بنابراین اگر پیرزنی کل دارایی‌اش روزی یک نان باشد - که این نان هم رزق اوست ـ و نصف نانش را در راه خداوند ببخشد، اجرش مساوی است با میلیاردری که تمام پس اندازش را ببخشد و درآمد روزش را نیز ببخشد و آن وقت، نصف رزق و روزی‌اش را نیز ببخشد. این است که ابوذر؛ می‌فرماید: من فقر را بیشتر از ثروت دوست دارم و مریضی را بیشتر از سلامت؛ چون او در حضوریات خود فکر کرده بود و دانسته بود که نعمت‌ها و داده‌ها ملاک افتخار و امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیت ساز هستند. «اكثر عبادة ابوذر التفكر والاعتبار».

قانون تبدیل

با توجّه به این شناخت که داده‌ها ملاک امتیاز و ارزش نیستند بلکه مسئولیت ساز هستند، بخل انسان و حرص او و طمع او و حسد او و کبر و غرور و عُجب او مداوا و تبدیل می‌شود؛ زیرا بخیل کسی است که نعمت را در خود نگه می‌دارد اما وقتی انسان فهمید این نعمت مسئولیت دارد، باید آن را در جایگاه خودش خرج کند؛ مانند کارمند بانکی که صدها میلیون به او سپرده باشند. او این پول‌ها را برای خود نگه نمی‌دارد بلکه هر چه سریع‌تر آن‌ها را در جایگاه خود رد می‌کند. با همین استدلال، حرص انسان نیز مداوا می‌شود؛ مانند همان کارمند بانک که هیچ وقت حرص نمی‌زند که پول بیشتری به او بسپارند.

حرص یعنی حالتی که انسان دوست دارد نعمت‌ها را جمع آوری کند. هم‌چنین طمع انسان مداوا می‌شود. طمع یعنی طلب نعمت. آن کارمند طمع ندارد که پول به من بسپارید. هم‌چنین حسد انسان مداوا می‌شود. حسود کسی است که از این که نعمتی را در دست دیگری ببیند، ناراحت می‌شود.

نسبت سود به سرمایه یعنی سعی و تلاش؛ چون آن چیزی که مربوط به انسان است سعی و تلاش اوست؛ یعنی نسبت سود به سرمایه، نسبت عمل به توانمندی، نسبت بازدهی به داده

به عنوان مثال، کارمند بانکی که امروز پولی به او نسپرده باشند، نسبت به کارمند دیگری که به او پول فراوانی سپرده باشند حسادت نمی‌ورزد و تازه خوشحال هم می‌شود. و متکبر کسی است که تکیه گاهی از امکانات و نعمت‌ها دارد و به همین خاطر زیر بار حق نمی‌رود و بر حکم حق، سرکشی می‌کند. اما این کارمند بانک، دیگر بر حکم رئیس خود سرکشی نمی‌کند و به خاطر پولی که در دستش است کبر نمی‌ورزد. و آدم مغرور کسی است که فریب نعمت‌ها را خورده و امکانات و داده‌ها را ملاک افتخار گرفته، که باز در مثال فوق می‌بینیم که آن کارمند غروری بر نمی‌دارد و این به خاطر شناختی است که از مسئولیت خود نسبت به امکانات و داده‌ها دارد. و آدمی که نعمت‌ها را از خود خیال می‌کند و نسبت نعمت را از مُنعم می‌بُرد و از ولیّ نعمت رو برمی‌گیرد، چنین آدمی گرفتار عُجب شده است، که در مثال فوقْ کارمند بانک، امکانات و داده‌ها و نعمت‌ها را از خود نمی‌بیند و... در نتیجه گرفتار عُجب نمی‌شود و به جای عُجب و کبر و غرور، دارای خضوع و خشوعی می‌شود که نکند از عهده ی مسئولیت به درستی بر نیاید. این گونه است که یک غریزه و سیئه با شناخت و با عشق و ایمان ترکیب می‌شود و تبدیل به حسنه می‌شود؛ (...یُبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ...)[3]

پی نوشت ها:

[1]. تین: 4.

[2]. تین: 7.

[3]. أَوَلَمْ یَتَفَكَّرُوا فِی أَنفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى ... آیه ی 8 سوره ی روم.

بخش قرآن تبیان


منبع: سایت لیلة القدر ؛ اندیشه‌های پنهان، نوشته حجت الاسلام علاء الدین اسکندری، ص 126.

مطالب مرتبط:

4 عامل برای خوشبختی!

چگونه رقّت قلب پیدا کنیم؟

معرفی 2 گروه از مۆمنان واقعی!

ملاک ارزش گذاری غم و شادی

نارضایتی، شرایط را بدتر می کند!

كرنش ساحران بر خدای موسی و هارون