تبیان، دستیار زندگی
پیرزن، منتظر و دل نگران باز آرام نمازش را خواند سر سجاده نشست و با ذکر رشته ی تربت خود را چرخاند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انتظار
پیرزن

پیرزن، منتظر و دل نگران

باز آرام نمازش را خواند

سر سجاده نشست و با ذکر

رشته ی تربت خود را چرخاند

مدتی بود که با خود می گفت

حتماً امروز می آید دیگر

روزها رفت و نیامد از راه

نشد از آمدنش هیچ خبر

زود سجاده ی خود را برچید

باز از نور امیدی دلشاد

زد به موهای سپیدش شانه

کمی هم آب به گلدان ها داد

چای دم بود و سماور بی تاب

آب، قل قل توی آن می جوشید

پیرزن آمد و ظرفی پر سیب

با دو بشقاب روی میزش چید

رفت و از پنجره شد خیره به راه

تا که خورشید به مغرب کوچید

هیچ کس باز نیامد از راه

پیرزن از ته دل آه کشید

بخش کودک و نوجوان تبیان


منبع: رشد نوجوان (زهرا وثوقی)

مطالب مرتبط:

خواب کودکی

دل گفته‌های پنهانی

دوتا شهر

در حاشیه یادهایت

باغ تبسم

کاشکی بباره بارون

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.