قفس ایبسن
نگاهی به نمایش ”زنان ایبسن- عقابی در قفس” نوشته ”هنریک ایبسن” و ”یونی داهر” و کارگردانی ”یونی داهر”
زنانی که می کوشند خود یا دیگران را از سلطه "دیگری" برهانند. حال این سلطه اگر به صورت یک خاطره باشد، مانند ایلدا در بانوی دریایی که همچنان خاطره مرد غریبه قدرت انتخاب را از او گرفته و یا خانم الوینگ که برای رهایی از عذاب وجدان اقدامات خیرخواهانه انجام می دهد و... . انتخاب شخصیت های مذکور از این رو است که هر یک وجهی مشترک دارند و آن خواست رهایی و حفظ استقلال خویش است؛ از همین روست که نورا در "خانه عروسک" همه دارایی اش را رها می کند و می رود. کنش رهایی در نمایش تک نفره زنان ایبسن چگونه اجرا می شود؟ صحنه نمایش متشکل از پرده ای سفید، کف پوش سفید مثلثی، که نوک مثلث در آوانسن قرار می گیرد، یک نوازنده و یک شمعدان است. یونی داهر تمام آن شخصیت ها را بر "یک" صحنه بازی می کند. اینکه "چرا اینگونه انتخاب کرده" به تفسیر او باز می گردد؛ اما بعدتر به این سوال بازخواهیم گشت.
نحوه اجرای نمایش، متکی بر روایت است. یونی داهر روایت خود را آغاز می کند و در حین روایت به نقش ورود می کند. شاید تماشاگر با نگاه شیوه روایت او به یاد نقالی بیفتد اما ناگزیر نمی بایست این دو نوع را با هم یکی انگاشت به این دلیل ساده که نقالی ایرانی متکی بر داستان های حماسی با سبقه اسطوره ای و آیینی است، اما روایت یونی داهر متکی بر فردیت و خلاقیت نمایشنامه نویس مدرنی چون ایبسن است که یکی از ویژگی های مدرنش همین پرداخت به شخصیت و وضعیت زنان است و این تمرکز در تضاد با سنت نمایشنامه نویسی غرب و شرق است؛ سنتی که به ندرت به مقولات درونی زن پرداخت. در روایت "داهر" برای نشان دادن کنش رهایی مذکور، او برای نشان دادن گذر از هر مرحله به مرحله ای دیگر و تبدیل یک شخصیت به شخصیت دیگری، از کندن لباس های خود استفاده می کند. هر لباسی که می کند لباسی دیگر با رنگ و مدلی دیگرگون آشکار می شود. تو گویی انسان در حال پوست اندازی است و این پوست اندازی استعاره ای از صیرورت و دگرگونی انسان در طول تاریخ و زمان است. ورود و تاکید بر تاریخ و وجهه گذرای آن در تفسیر یونی داهر این گونه نمایان می شود که نخستین لباس، لباسی قدیمی و قرن نوزدهمی است و آخرین لباس در پایان، لباسی ساده و امروزی است که با رنگ های مختلف نیز پوشیده شده، گویی این زن نهایی - که در نهایت خود راوی- نتیجه زنان پیش از خود –این عقابان در قفس- است، یعنی راوی همچون حافظه ای است که حامل خاطره گذشتگان فرهنگ اش است. از منظر اسطوره ای راوی به مثابه زمین است؛ زمینی بارور، یا زنی بارور، که می زاید و از این طریق با فرهنگ کشاورزی، با اساطیری چون دیونیزوس، ایشتار، ایزیس و اوزیریس و دمتر مرتبط می شود که بقای صیرورت و حیات را تضمین می کنند. در اجرا نیز یونی داهر این ارتباط با زمین را حفظ می کند. در خوابیدن و غلتیدن بر زمین، نشستن های مکرر و سایه روشن هایی که از طریق نورپردازی ایجاد می کند، گویی هر بخش ورود به جهان مردگان و کشف زنی دیگر و ویژگی زنانه دیگر و آشکار کردن آن است.
نمایش زنان ایبسن به کارگردانی یونی داهر متکی بر یک طرح پژوهشی است. طرحی که به ما می گوید برای شناخت ایبسن می بایست زنان نمایش های او را شناخت و این طرح همان سخن ایبسن را به یاد می آورد که می گوید برای شناخت من باید نروژ را شناخت؛ و نروژ در فکر یونی داهر همان زنان ایبسن است .
بدین طریق آن کنش معطوف به رهایی مذکور، تجسم می یابد. اما این روند بر روی "یک" صحنه و با "یک" طراحی صحنه ارائه می شود؛ بدین دلیل که هدف، تاکید بر روح یگانه و مشترک زنانی است که ایبسن خالق آنها بوده. گویی ایبسن به مثابه روح یگانه ای است که آن زنان همچون نقاب ها و افکار ایبسن در اطراف آن روح تجسم می یابند، جان می گیرند و دوباره به آن روح یگانه باز می گردند، چنانکه همچنان راوی با وجود بازی کردن در نقش های مختلف باز هم حضور می یابند و آن شخصیت ها هستند که در راوی یا آن روح یگانه استحاله می یابند. از این رو وحدت طراحی صحنه ارجاع به حضور مستمر آن روح یگانه دارد.
نمایش زنان ایبسن به کارگردانی یونی داهر متکی بر یک طرح پژوهشی است. طرحی که به ما می گوید برای شناخت ایبسن می بایست زنان نمایش های او را شناخت و این طرح همان سخن ایبسن را به یاد می آورد که می گوید برای شناخت من باید نروژ را شناخت؛ و نروژ در فکر یونی داهر همان زنان ایبسن است. او با این تفسیر توانست از حدود جغرافیایی عبور کند و "خواست مشترک زنان"، یا عقابان در قفس، را در جهانی که بیش از پیش به سوی همسانی پیش می رود، ارائه کند و با فرهنگ و خواست زنان امروزین جامعه ایران نیز ارتباط برقرار کند.
بخش سینما و تلویزیون تبیان
منبع : سایت ایران تئاتر / عرفان ناظر