ترجمه، خلق دوباره اثر
گفت وگو با پیمان خاكسار به بهانه انتشار «مادربزرگت را از اینجا ببر»
در بازار كساد كتاب این روزها كتابهایی هم هست كه خوب میفروشند و گاهی این تردید را به وجود میآورند كه شاید اگر كتابهای خوب بیشتر بودند آمار مطالعه این همه پایین نبود. یكی از كسانی كه از استقبال خوانندگان تا حدودی راضی است بیشك پیمان خاكسار است كه كتابهایش یكی پس از دیگری تجدید چاپ میشوند. اینكه دلیل این اقبال عمومی دقیقا چیست سوالی است كه شاید بتوان پاسخ آن را بیش از هر چیز در عشق و علاقه خاكسار به كارش جستوجو كرد. جدیدترین ترجمهاش از اثری از دیوید سداریس با عنوان «مادربزرگت را از اینجا ببر» به تازگی در مدت كمی به چاپ دوم رسید.
این اثر دربرگیرندهی داستان های طنز نویسنده است. پیش تر به قلم خاکسار، کتاب بالاخره یه روزی قشنگ حرف می زنم از سداریس به فارسی ترجمه و منتشر شده است.
كتاب دربرگیرنده 11 داستان است که بر اساس زندگی و تجربه های شخصی دیوید سداریس نوشته شده است. این کتاب در میان آثار سداریس از فروش فوق العاده ای در امریکا برخوردار بوده است، همچنین یکی از بهترین هدیه های کریسمس پیشنهادی روزنامه لسآنجلس تایمز هم بوده است.
مادربزرگت رو از اینجا ببر دربرگیرنده این آثار است: طاعون تیک، گوشت کنسروی، مادربزرگت رو از اینجا ببر!، غول یک چشم، «چیک کارآگاه واقعی، دیکس هیل، حشره درام، دینا، سیاره میمون ها، چهارضلعی ناقص و شب مردگان زنده.
معیار اولیه شما برای انتخاب نویسندهها چه بوده؟
كارهایی كه من برای ترجمه انتخاب كردم خیلی شبیه نیستند و از ژانرهای مختلفند. فكر نمیكنم بشود خیلی مقایسه شان كرد.
كمی درباره طنز سداریس صحبت كنیم. خصوصیت اصلی سبك سداریس و طنز او كه آثارش را برجسته میكند، چیست؟
سداریس كمتر نوشتهیی دارد كه راجع به زندگی شخصی و خانوادهاش نباشد. او به صورت مكرر این مساله را موضوع طنزها و شوخیهایش قرار میدهد. یك جریان قوی در ادبیات امریكاست كه نویسندگان خودشان و خانواده شان را دستمایه طنز قرار میدهند.
سداریس با نقطه ضعفهای جسمی و روحی خودش، خانواده و جامعهاش خیلی شوخی میكند. جامعه ما چقدر به چنین شوخیهایی نیاز دارد و چقدر برای چنین طنزها ظرفیت نشان میدهد.
مسلما خیلی نیاز دارد، استقبال از كتابهایی مثل سداریس این مساله را ثابت میكند. هر جامعه احتیاج دارد نقاط ضعف خودش را به صورت برجسته ببیند تا بتواند آنها را اصلاح كند و جامعه ما هم مستثنی نیست اما باید بگویم متاسفانه ظرفیتش را ندارد.
این طنزنوشتههای سداریس چه اسمی دارند؟ میتوان دقیقا عنوان داستان كوتاه را به آنها اطلاق كرد؟
خیر، اینها داستان كوتاه نیستند. چون در فارسی نمونه آن را نداریم اسم مشخصی هم نمیتوان برایش پیدا كرد. در انگلیسی با عنوان essay از چنین نوشتههایی یاد میشود و به شكلی میتوان به آن مقاله طنز گفت ولی چون معادل دقیقی ندارد بیشتر با همان عنوان داستان از آنها یاد میشود.
در مجموعه «مادربزرگت را از اینجا ببر» شما این داستانهای پراكنده را از كتابهای مختلف جمعآوری كردهاید؟
خیر، اینها پراكنده نبودند. در این مجموعه یازده داستان قرار دارد كه ده تای آن از یك كتاب است و فقط یكی از آنها كه آخرین داستان این مجموعه است از مجموعه دیگری انتخاب شده است.
ظاهرا نام مجموعه را هم تغییر دادهاید چون چنین عنوانی در میان كتابهای سداریس نیست.
بله، به خاطر اینكه نام اصلی مجموعه از داستانی گرفته شده كه از این مجموعه حذف شده. چند نوشته بود كه قابل ترجمه نبودند و به هیچ شكلی نمیشد در این مجموعه گنجاندشان یكی از آنها هم همین داستانی است كه حذف شده.
بخشی از طنز سداریس هم مربوط به بازیهای زبانی او است. چقدر در ترجمه آثار او توانستهاید با حفظ لحن نویسنده این طنز را به فارسی برگردانید؟
مسالهیی كه با عنوان لحن نویسنده در عالم ترجمه بسیار مطرح است قضیه پیچیدهای است. چیزی كه ما از برخی مترجمان قدیمیتر شنیدهایم این است كه باید لحن نویسنده حفظ شود اما نتیجه اصرار بر این مساله این شده كه لحن اكثر دیالوگهای كتابهای فارسی و حتی فیلمهای ایرانی لحنی ترجمهای است. هر نویسندهیی در زبان خودش دارای لحن است وقتی كه من اثری را به فارسی ترجمه میكنم نخستین اتفاقی كه برایش میافتد این است كه لحنش را از دست میدهد. درستترین كار این است كه من به روح اثر توجه كنم.
یعنی هم و غم شما بیشتر زبان فارسی است و خیلی به امانت داری نسبت به اصل اثر اعتقادی ندارید.
البته كه اینطور است. مخاطب من فارسی زبان است او كاری به این موضوع ندارد كه زبان مبدا چه بوده. ما باید بیشتر دغدغه مان حفظ زبان خودمان باشد نه اینكه با تمركز بر زبان مبدا، زبان فارسی را خراب كنیم و نتیجهاش بشود این دیالوگهای ترجمهیی و داستانها و رمانهای بدون لحن. در همه دنیا مترجمها در درجه اول به زبان خودشان اهمیت میدهند. البته كار مترجمان فارسی سختتر است زیرا ریشه زبانی ما خیلی متفاوت است با زبانهای اروپایی.
حالا در ترجمه از روی ترجمه چه اتفاقی برای این روح زبان كه اشاره كردید میافتد؟
مسلما بخش مهمی از آن از دست میرود. مقوله زبان خیلی پیچیده است و هر زبان پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. وقتی یك اثر به زبانی ترجمه میشود بسیاری از این پیچیدگیها از بین میرود و اثر سادهتر میشود حالا وقتی از روی این ترجمه متن به یك زبان سومی ترجمه میشود مشخص است كه از متن اولیه بسیار دور میشود. البته باید بگویم كه من خودم هم این كار را درباره یك كتاب انجام دادهام.
واقعا؟ كدام كتابتان؟ فكر میكردم شما با این كار شدیدا مخالف هستید.
بله همین طور است این كار را اصلا دوست ندارم ولی در این مورد تقریبا مجبور شدم. این كتاب یك رمان روسی بود كه به نظرم خیلی كار خوبی بود یعنی من واقعا خیلی دوست داشتم كسی آن را ترجمه كند. به چند نفر از دوستان كه روسی میدانستند اصرار كردم كه آن را ترجمه كنند ولی كسی قبول نكرد برای همین خودم از روی ترجمه انگلیسیاش، البته بر مبنای دو ترجمه انگلیسی از آن ترجمهاش كردم و باید بگویم خیلیخیلی كار سخت و طاقت فرسایی بود.
چرا این كتاب را منتشر نكردید؟
در دست انتشار است. رمان كوچكی است با عنوان «اومِنرا» (اسم خاص است) كه قرار است به زودی منتشر شود.
برگردیم به طنز و بازیهای زبانی سداریس كه نمونهاش را در نخستین داستان مجموعه «بالاخره یك روز قشنگ حرف میزنم» میبینیم. شده تا به حال بخشی از این طنزها را به خاطر دشواری یا غیرقابل ترجمه بودن (از لحاظ زبانی) حذف كنید؟
صادقانه بگویم وقتی در كار ترجمه به این بخشها میرسم خیلی خوشحال میشوم چون چالشبرانگیز است. خب معلوم است كه این كار خیلی دشواری است اما ارزش كار این مترجم هم به همان اندازه نویسنده است زیرا او به خلقی دوباره در زبان خودش دست زده.
كمی هم از محتوای این داستانها صحبت كنیم. موضوع اصلی این دو مجموعه ترجمه شده از سداریس خانواده طبقه متوسط است. این ویژگی مختص دو كتابی است كه شما ترجمه كردهاید یا در همه مجموعههای او دیده میشود؟
سداریس برآمده از طبقه متوسط است و این نوشتهها هم درباره خودش و تجربیات شخصیاش است. این دو مجموعه مربوط به دوران شروع كار اوست و درواقع او با این دو مجموعه كه به فارسی ترجمه كردهام خیلی مشهور شد و ناگهان به ثروت زیادی رسید و در حقیقت از طبقه متوسط خارج شد. اتفاقی كه افتاد این است كه سداریس بعد از این دو مجموعه دیگر با دغدغه مشكلات طبقه متوسط خیلی دست به قلم نشد و در كتابهای آخرش كلا اوضاع تغییر كرد. نمونه این تغییر بزرگ را میتوان در همین مجموعه «مادربزرگت را از اینجا ببر» و در آخرین داستان با نام شب مردگان زنده، دید. زیرا همانطور كه گفتم این داستان از مجموعههای جدیدترش انتخاب شده و نشان میدهد كه كلا فضای سداریس تغییر كرده و هیچ ربطی به طبقه متوسط ندارد.
این راوی طبقه متوسطی كه خیلی هم معمولی و حتی پرنقص است چه جذابیتهایی برای خواننده دارد؟
در آثار داستانی مدرن تقریبا همه شخصیتها از طبقه متوسط هستند دلیلش هم این است كه طبقه متوسط خیلی گسترده شده و ادبیات هم این فضا و شخصیتها را از خود جامعه گرفته. دوره قهرمانهای آثار كلاسیك به سر آمده واقعا مردم دیگر حوصله خواندن رمانهای ویكتورین و روابط طبقه اشراف را ندارند چون این روابط دیگر وجود ندارد. مردم شخصیتها معمولی آثار مدرن را دوست دارند چون شبیه خودشان و از جنس خودشان است.
به عنوان آخرین سوال، فكر میكنید اینكه كتابهای شما خوب فروش میرود نتیجه این است كه شما سلیقه مردم را كشف كردهاید یا مردم به سلیقه شما اعتماد پیدا كردهاند.
فكر میكنم دومی است. البته تا حدودی. چون به هر حال گزینه اول درباره من صدق نمیكند زیرا هیچ تحقیقی روی سلیقه مردم انجام ندادهام و نمیدانم سلیقه آنها دقیقا چیست. از طرفی هم واقعا خیلی كاری ندارم كه مردم چه چیزی را دوست دارند یا ندارند، خودخواهتر از آن هستم كه به دنبال چنین چیزهایی باشم. به خاطر همین خودخواهی بیشتر به دنبال علائق خودم هستم و هر كتابی را كه دوست داشته باشم ترجمه میكنم. اینكه گفتم تا حدودی به این دلیل است كه گاهی هم پیش میآید كه مردم سلیقه مرا نمیپسندند پیش آمده كتابی را ترجمه كردهام و با وجود اینكه خودم خیلی دوستش داشتم خوب نفروخت. پس اینطور هم نیست كه هر كتاب كه نام پیمان خاكسار رویش باشد لزوما با استقبال مواجه شود.
فرآوری: رویا فهیم
بخش كتاب و كتابخوانی تبیان
منابع: روزنامه اعتماد- مریم گودرزی/ آی كتاب