تبیان، دستیار زندگی
شاعر باید فرزند شورشی زمانه خود باشد و مصایب اجتماعی زمانه‌اش را انعکاس دهد. این را رسالت صریح و بی چون و چرای شاعر می‌دانم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعر و جهان شاعرانه

گفتگو با حامد داراب / شعر و جهان شاعرانه


شاعر باید فرزند شورشی زمانه خود باشد و مصایب اجتماعی زمانه‌اش را انعکاس دهد. این را رسالت صریح و بی چون و چرای شاعر می‌دانم.

حامد داراب

آثار «حامد داراب» آیینه‌ای از جامعه روزگار اوست، او افراد هر طبقه‌ اجتماعی ایران معاصر را در آثار خود جای می‌دهد و جنبه‌های گوناگون شخصیتی آنان را در معرض نمایش می‌گذارد. سیمین بهبهانی غزل او را «تجسم دیدی دقیق از مردم» خوانده است و زنده یاد حمید سمندریان در اختتامیه شانزدهمین جشنواره تئاتر دانشگاهی، نمایشنامه‌‌اش را «کشف حقیقتی تازه» معرفی نمود. او اما اهل تواضع و فروتنی است. در یک دهه گذشته که دو کتاب «جنگ جوی بی وطن» و «آیه های پس از رحلت» اش مجوز چاپ نگرفتند؛ در مصاحبه‌ای گفت: «حتما ضعیف هستند». حامد داراب را در واقع باید اولین نمایش‌نامه‌نویس ایرانی دانست که یک کارگردان اروپایی اثر او را به روی صحنه برده است. در نوامبر 2012 ادوارد الام نمایشنامه «متولد دهه شصتِ» اش را در پاریس به روی صحنه برد. همچنین دانشگاه‌ «کومپلوتوسه» در اسپانیا، مقاله‌هایی از او را منتشر کرده‌ است. همصحبتی با حامد داراب غیر از آنکه دانش انسان را افزایش می‌دهد و تشنگی به دانش را در انسان تشدید می‌کند، شاعرانگی خاصی دارد؛ یک شاعرانگی که از روح عصیانگرش بر می‌خیزد. به بهانه اجرای نمایش «پرندگان این‌گونه کشته خواهند شد» نوشته حامد داراب که این روزها به کارگردانی «امیلیا بتلجسکا» کارگردان برجسته لهستانی، در لهستان به روی صحنه است. با این شاعر و نمایشنامه‌نویس گپ و گفتی در محوطه هنر و ادبیات انجام شده که متن کامل آن را می‌خوانید.

•           آقای داراب گویا جهان پسامدرن هویت فرهنگی امروز ما را احاطه کرده است. نظر شما به عنوان یک پست‌مدرن در این خصوص چیست؟

بله، پسامدرنیسم هنر زمانه ماست. چرا که زمانه ما زمانه دموکراسی است و پسامدرنیسم شکل دموکراتیک هنر است. پسا مدرنیسم جهان ما را در بر گرفته چون، اولین سبک هنری است که از ابتدا پذیرفت که خود صرفا یک سبک است. بنابر این هرگز خود را ملزم ندید که به یک سبک خاص محدود شود. به عبارتی بهتر، پسامدرنیم اولین شکل هنری است که اندیشه تاریخی بودن بنیادی همه هنرها را می‌پذیرد.

•           و آیا شما این مفهوم را دموکراتیزه کردن هنر ارزیابی می‌کنید؟

من نه، هنر امروز این کار را می‌کند. از دیدگاه مدرنیست‌ها تاریخ پیوسته ما را به سمتی پیش می‌برد و به جایی بهتر از وضعیت پیشین رهبری می‌کند. این نگاه را در همه هنرهای مدرن می‌توان مشاهده کرد مثلا الیوت در شعر معروف «سرزمین هرز» مغرورانه این نگاه خود را به نمایش می‌گذارد، از شاعران پیشین نقل قول‌هایی می‌آورد تا نشان دهد که اشعار آنان چقدر بی‌ربط و اغراق آمیز است. بنابراین پسامدرنیسم می‌تواند به عنوان عدم اعتماد به نفس مدرنیسم درک شود و نتیجه این بحث نوعی هم‌ترازی و هم‌سطح سازی وسیع تاریخ است که همان دموکراتیزه کردن را هم در بر می‌گیرد.

متاسفانه نمی توان فضا را تحسین کرد. آرمان گرایانی که می‌خواهند جامعه را مدینه فاضله کنند و بهشت را از آسمان‌ها به زمین بیاورند؛ اغلب دوزخ را به مردم هدیه می‌کنند.

•           مترجم شما در مصاحبه خود با مجله لهستانی BRAVO نمایشنامه جدید شما را «رئالیسم انتقادی» معرفی کرده و گفته گمان دارم خود نویسنده هم با این تعریف موافق باشد.

البته وجه انتقادی‌اش را می‌پذیریم اما رئالیسم بیشتر در شعر من را درگیر می‌کند چرا که نمایش را به شیوه‌ای دیگر درک می‌کنم شیوه‌ای که با بیان واقعیت متفاوت است. ما در ادبیات دو جریان بزرگ داریم که عبارت رئالیسسم را یدک می‌کشند. دو جریانی که بخش وسیعی از تاریخ ادبیات را تحت تاثیر خود قرار می دهند؛ یکی رئالیسم انتقادی است و دیگری رئالیم سوسسیالیستی. رئالیسم سوسیالیستی در دوران استالین تئوریزه شد، مشخصا در سال‌های  1933 به بعد و تئوریسین‌های اصلی آن «ماکسیم گورکی» و «ژدانف» که در آن زمان وزیر فرهنگ استالین بود، خط مشیی را معین کردند برای نویسندگان شوروی و اسم آن را گذاشتند رئالیسم سوسیالیستی، جریانی که مبنای آن این بود که ما نباید واقعیت را آن طور که هست توصیف کنیم، بلکه موظفیم، واقعیت را آن طور که باید باشد، توصیف کنیم، یعنی باید از واقعیت عینی بگذریم واقعیت آرمانی را بیان کنیم. با آن چنین تئوری‌ای آثاری که از دل رئالیسم سوسیالیستی بیرون آمدند، آثار صادقانه‌ای نبودند چرا که در حقیقت، یک نوع رئالیسم ریاکارانه را ترویج کردند تا واقعیت جامعه شوروی که در گیر استبداد بود نشان داده نشود. و نتیجه چنین دیدگاهی در ادبیات این بود که موقعیت‌ها باور ناپذیر بودند. اما در نوع دوم، یعنی رئالیسم انتقادی یا همان اجتماعی که به درستی باید آن را رئالیسم اصیل نامید، کاستی‌های جامعه توصیف می‌شود و اگر نویسنده توانا باشد، می‌تواند با حفظ ارزش‌های ادبی علاوه بر توصیف این کاستی‌ها آن‌ها را آسیب‌شناسی نیز بکند.

•           این یعنی شما در شعر خود این وجه آسیب شناسانه را مد نظر دارید؟

بله من در شعرم درگیر رئالیسم انتقادی هستم. شاعر باید فرزند شورشی زمانه خود باشد و مصایب اجتماعی زمانه‌اش را انعکاس دهد. این را رسالت صریح و بی چون و چرای شاعر می‌دانم. اساسا شعر پس از نیما و تحول مدرنیستی شعر در ایران به همین خاطر بود که از توصیف گل و بلبل و لعل لب فاصله بگیریم و آنچه را بنویسیم که بیگانه نباشد با دردهای مردم زمانه. این البته جای بحث دارد که به چه شیوه و با چه صورتی که در مجال ما نمی‌گنجد.

حامد داراب

•           به نمایشنامه ایران برسیم که بسیار تحت تاثیر ادبیات‌نمایشی غرب است. نمایشنامه‌نویسی فارسی معاصر، یعنی آثاری که در همین دهه هشتاد تا به امروز نوشته‌شدند و به اجرا هم رسیدند را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

ادبیات نمایشی جدا از کل تئاتر ایران نیست، ما کمبود نوشته‌هایی داریم که توده مردم را با تئاتر آشنا کند. شما همین امروز ببینید چند درصدر از تئاترهایی که روی صحنه هست را می‌توانید با خانواده تماشا کنید؟  تردیدی نیست که بعد از چند دقیقه سالن را ترک خواهند کرد. ما احتیاج به بدنه قوی تئاتری داریم که بتواند مردم عادی را با تئاتر خوب آشنا بکند، که بتواند دیالوگ برقرار بکند با همه اقشار جامعه، ما هنوز نتوانستیم چنین ساختاری را ایجاد کنیم.

•           در این میان و در این رابطه نقش مدیریتی را چگونه می‌بینید؟

در سیاست‌های کلی که به وسیله یک مدیر فرهنگی تدوین می‌شود، باید دغدغه‌مندی در اقرار به عمل وجود داشته باشد، نه اقرار به لسان، تا ما با مصادیق عمل‌گرایانه ببینیم که دارد یک اتفاقی در راستای ارتقای تئاتر و هنر و فرهنگ ما رخ می‌دهد. امروز حتی در دولت اعتدال ما چنین چیزی را ندیده‌ایم. وزیر فرهنگ باید قاطع باشد تا یک خبرگزاری نتواند تصمیم او را منتفی کند و مثلا نشر «چشمه» را که روز قبل وعده گشوده شدنش داده شد؛ روز بعد برای همیشه تعطیل شود. همه می‌دانند در دولت پیشین چه داغ‌ها بر دل نشر و ادبیات شد و چه خارها در چشم فرهنگ ریختند. و من و آثار من نیز؛ همچون همکارانم، از اینها بی نسیب نماندیم. اما هرگز سخنی نگفتیم. اگر دیروز اثر ما را ممیز کردند امروز دارند وزیر مملکت را دچار خودسانسوری می‌کنند. اینها آسیب‌ها جدی درازمدتی به بدنه فرهنگ می‌زند و ما باید نسبت به آن‌ها هشیار باشیم. ضعف تئاتر ما به ساختار تئاتری ایران که به شدت دولتی است باز می‌گردد. آن‌ها هستند که تدوین می‌کنند که قوانین اینگونه باشد یا اینگونه نباشد، ما این را این‌طور می‌خواهیم یا طوری دیگر، و این مسئله مهمی است که تاثیرش از هر مورد دیگری بیشتر به چشم می‌آید. مسئولی که منتخب می‌شود، مسئولی است که فقط  فکر می‌کند در دوران مسئولیت خودش چه باید انجام دهد، این آدم همان است که باید «بر او نمرده به فتوای من نماز کنید».

•           دست آخر برایمان بگویید فضای هنر و ادبیات را چگونه می‌بینید؟

متاسفانه نمی توان فضا را تحسین کرد. آرمان گرایانی که می‌خواهند جامعه را مدینه فاضله کنند و بهشت را از آسمان‌ها به زمین بیاورند؛ اغلب دوزخ را به مردم هدیه می‌کنند. داستان ما داستان «قلعه حیوانات» اورول است، افرادی که می‌آیند از برابری و برادری حرف می‌زنند همان ها هستند که معتقدند «شیر و سیب» تنها باید برای «خوک» ها باشد. هنر و ادبیات ما محدود و محروم‌اند و این سطح عمومی و درک همگانی هنر را تضعیف کرده است.

بخش ادبیات تبیان


منبع: ستاره صبح / سعید كمالی