تبیان، دستیار زندگی
قصه های مادربزرگ حال و هوای خاص خودش را دارد. آنها خوب می دانند خوراک بچه ها، چه جور قصه هایی است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مادربزرگ های نویسنده و مرحوم!


قصه های مادربزرگ حال و هوای خاص خودش را دارد. آنها خوب می دانند خوراک بچه ها، چه جور قصه هایی است.

مادربزرگ های نویسنده و مرحوم!

قصه های مادربزرگ حال و هوای خاص خودش را دارد. آنها خوب می دانند خوراک بچه ها، چه جور قصه هایی است. مادربزرگ ها یکی از راه های تربیت بچه ها را گفتن داستان می دانند. آنها سعی می کنند با خلق شخصیت های منفی و مثبت داستان و قرار دادن آنها مثل مهره های شطرنج در کنار یکدیگر، پیام اخلاقی خود را به ما منتقل کنند.

ولی هیچ وقت گمان نکنیدکه قصه های مادربزرگ فقط در سوژه های ساده و عامیانه خلاصه می شود. وقتی از نزدیک زندگی آنها را خواندم، دیدم مادربزرگ هایی هستند که با شجاعت سوژه های داستانی خلق کردند که حاصل آنها تحول اجتماعی به سوی فضای صحیح اخلاقی بود، به مناسبت انتشار کتابی از آگوتا کریستوف، نگاهی به دیگر مادربزرگ های قصه گو داریم.

ادنی نولیوار، نویسنده «خاطره ها کودکی»

کارتون زیبای «حنا، دختری در مزرعه» هنوز در خاطر بسیاری از ما کودکان دیروز خاطره ای شیرین به یادگار گذاشته است. همان دختربچه مظلوم و دوست داشتنی به نام حنا! قصه ای که جزو یکی از محبوبترین و تاثیرگذارترین داستان های نوجوانان در جهان به حساب می آید. نویسنده این داستان شیرین و خواندنی خانم ادنی نولیوار نویسنده فنلاندی است.

ادنی نولیوار مانند تمام نویسندگان زمان خود، لحظات دشوار جنگ جهانی اول را لمس کرده است. شاید بتوان ادعا کرد که این نویسنده تنها در یک اثر خود یعنی رمان «کاتری، دختر گاوچران» (حنا، دختری در مزرعه) تا حدودی خوی ضد جنگ خود را در خلق شخصیت یک دختربچه 9 ساله به نام کاتری (حنا) نشان داده است.

نولیوار، 89 سال عمر کرد و آخرین کتابش را با نام «راز مارکوس» در سن 70 سالگی نوشت و در 20 سال آخر زندگی اش هیچ داستان و رمانی منتشر نکرد.

لوییس مود مونتگرمری، «اختری پرحرف»

«آنه از گرین گیبلز» در ایران با نام «رویای سبز» ترجمه شده است. دختری پرحرف، با استعداد و زرنگ البته کمی هم سر به هوا که در یک پرورشگاه زندگی می کند تا آنکه زندگی اش دچار دگرگونی می شود. مونتگرمری، نوشتن این قصه را از مقاله ای در روزنامه الهام گرفته و همچنین تجربیات کودکی خود در روستای جزیره پرنس ادوارد را در آن ترسیم کرده است.

مونتگرمری همانند شخصیت داستانی اش، آنه، پس از مرگ مادرش به نزد مادربزرگ و پدربزرگش در مزارع سرسبز جزیره پرنس ادوارد رفت. او برخلاف آنه، دختری آرام و گوشه گیر بود. لوسی، نویسنده پرکاری بود و آثار بسیاری به یادگار گذاشت. آخرینه کتابش را با نام «داستان جین از فانوس هیل» در سن 65 سالگی چاپ کرد ولی تنها اثرش «آنه از گرین گیبلز» (رویای سبز) بر محبوبیت اودر کانادا و جهان افزود.

پاتریشیا ماری سَنت جان، «مادربزرگ مدرن قصه ها»

کارتون زیبای «بچه های کوه آلپ» را بسیاری از متولدین دهه 50 و 60 به یاد دارند. داستان در مورد دختر نوجوانی به نام آنت است که برادری کوچک به نام دنی دارد که مادرشان بعد از به دنیا آوردن دنی از دنیا می رود. آنها با پدرشان در مزرعه ای در دامنه های رشته کوه های آلپ زندگی می کنند. در همسایگی آنها پسر نوجوانی به نام لوسین با خانواده اش زندگی می کند که با آنت خیلی صمیمی است، تا اینکه طی حادثه ای دوستی بین او و آنت به نفرت تبدیل می شود.

پاتریشیا ماری سنت جان در آغاز نگارش کتاب «گنجینه های برف» می گوید: «داستان را زمانی شروع می کنم که جنگ (جنگ دوم جهانی) پایان یافته است. جنگی که در آن شاهد جنایت، خشم و نفرت بودم. خشم از آن کسانی است که نمی توانند دیگران را ببخشند. پشیمانی از آنِ کسی است که می تواند ببخشد ولی نمی بخشد؛ و من می دانستم که نسل جدید کودکان پس از جنگ، نیاز جدیدی به یادگیری معنای بخشش دارند.»

استو برخلاف جثه کوچکش، قلمی زیبا و بیانی محکم و استوار داشت. او نویسنده شجاعی بود که در جامعه سفیدپوستان و سیاستمداران افراطی و مردسالار از آزادی برده ها سخن گفت

پاتریشیا، 79 سال زندگی کردو بیشتر عمر خود را به عنوان پرستار مبلغ در مراکش گذراند. او در آخرین سال های زندگی اش داستان هایی با موضوع عشق و بخشش نوشت و در سال 1987 دو کتاب «نیاز به یک همسایه دارم» و «راز قایق» را منتشر کرد.

یوهانا اشپیری، مادر بزرگ هایدی

داستان زیبای «هایدی» را همه ما خوانده یا فیلمش را یک بار دیده ایم. دختربچه ای شاداب که به همراه پدربزرگش و دوستش پیتر در کوهستان زندگی می کند. مجموعه رمان هایدی، دختر روستایی در روستایی در سوییس، اثر یوهانا اشپیری نویسنده سوییسی است.

او 74 سال زندگی کرد و نویسنده ای نسبتا کم کار در آخرین سال های زندگی اش بود. یوهانا را بیشتر به خاطر نگارش مجموعه رمان «هایدی» در تاریخ ادبیات جهان می شناسند.

هریت بیچر استو، زنی کوچک

«او زن کوچکی است که جنگ بزرگی به راه انداخته است.» این جمله معروف آبراهام لینکلن رئیس جمهور وقت آمریکاست که وقتی در ابتدای جنگ داخلی آمریکا با هریت بیچر استو دیدار کرد، از او نقل شده است. رئیس جمهور آمریکا، زمانی که نویسنده رمان «کلیه عمو تام» را دید، با چنین زنی روبرو شد؛ انسانی کوتاه قد با موهایی کاملا سفید که بدنش به نسبت لاغر و شانه هایش باریک بود؛ طوری که جثه ریز و ضعیفش نظرش را جلب کرد.

استو برخلاف جثه کوچکش، قلمی زیبا و بیانی محکم و استوار داشت. او نویسنده شجاعی بود که در جامعه سفیدپوستان و سیاستمداران افراطی و مردسالار از آزادی برده ها سخن گفت. هریت بیچر استو در تابستان 1896 در سن 85 سالگی درگذشت و بیش از 20 کتاب از جمله رمان، سه سفرنامه و مجموعه مقالات و نامه ها به یادگار گذاشت؛ ولی هیچ یک از آنها به محبوبیت داستان «کلبه عموم تام» او نمی رسد.

آنا سِوِل که مادربزرگ نشد

آنا فقط یک کتاب نوشت که بیش از 50 سال نوشتن این کتاب 300 صفحه ای به طول انجامید. مدت زمان طولانی نگارش رمان، فقط به علت بیماری آنا بود که بیشتر عمر زندگی اش را در خانه گذراند. او فقط برای تحویل کتابش به ناشر، دو یا سه بار از خانه بیرون آمد اما آنا بسیار زودتر از آن که از موفقیت کتابش باخبر شود، از دنیا رفت. داستان «زیبای سیاه» ششمین کتاب پرفروش به زبان انگلیسی است و به بیش از 50 زبان دنیا ترجمه شده است. آنا هیچگاه مادربزرگ نشدو بیشتر از 58 سال عمر نکرد. ولی بیماری سخت و دشوارش، جسم او را همچون پیرزن های 70 ساله نشان می داد که عمری بسیار دراز کرده است. او تلاش داشت احساسش را با قلم از زبان یک اسب در داستان «زیبای سیاه» به مردم جهان انتقال دهد.

بخش ادبیات تبیان


منبع: مجله انتظار