ناگفته های رهبر انقلاب از انقلاب (2)
ناگفته های رهبری از وصیت نامه شان
مهمترین وصیت من آن است كه دوستان و عزیزان و سروران من، كسانی كه بهترین ساعات زندگی من با آنان و یاد آنان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل كنند و این وظیفه را به عهده بگیرند كه مرا از زیر بار حقوقالناس رها و آزاد نمایند
در قسمت قبل ناگفته هایی از رهبری را درباره رفراندوم محمدرضا پهلوی و جریان اعلام عزای عمومی نقل کردیم و در این مطلب به سراغ ناگفته ای دیگر از ایشان درباره وصیت نامه شان بعد از یورش به فیضیه را منتشر می کنیم
وصیتنامهای برای تاریخ
از آنجا كه ما در شرایط بحرانی و غیرعادی به سر میبردیم و هر لحظه ممكن بود خطری برای ما پیش بیاید، فردای آن روز نشستم و وصیتنامه خود را نوشتم. تا چند هفته پیش، از این وصیتنامه خبری نداشتم، لیكن آقاسیدجعفر آن را برایم آوردند و گفتند كه پسرشان در لابلای كاغذهای قدیمی پیدا كرده است. این اصل وصیتنامه است كه در بالای آن نوشتهام:
«وصیتنامه سیدعلی خامنهای مرقومه لیله یكشنبه 27 شوال 1382» یعنی فردا شب حادثه مدرسه فیضیه نوشتهام. متن وصیتنامه این است:
بسمالله الرحمن الرحیم
«عبدالله علی بن جواد الحسینی الخامنهای غفرالله لهما یشهد ان لااله الاالله وحده لا شریك له و ان محمداً صلیالله علیه و آله عبده و رسوله و خاتمالانبیاء و ان ابن عمه علی بن ابیطالب علیهالسلام وصیه سیدالاوصیاء و ان الاحد عشر من اولاده المعصومین صلواتالله علیهم الحسن والحسین و علی و محمد و جعفرو موسی و علی و محمد و علی و الحسن و الحجه اوصیائه و خلفائه و امناءالله علی خلقه و ان الموت حق و المعاد حق و الصراط حق و الجنه و النار حق و ان كل ما جاء به النبی صلی الله علیه و آله حق. اللهم هذا ایمانی و هو ودیعتی عندك اسئلك ان تردها الی و تلقیها ایای یوم حاجتی الیها بفضلك و كرمك.
مهمترین وصیت من آن است كه دوستان و عزیزان و سروران من، كسانی كه بهترین ساعات زندگی من با آنان و یاد آنان سپری شده است، مرا ببخشند و بحل كنند و این وظیفه را به عهده بگیرند كه مرا از زیر بار حقوقالناس رها و آزاد نمایند. ممكن است خود من نتوانم از همه كسانی كه ذكر سوءشان بر زبانم رفته و یا بدگوئیشان را از كسی شنیدهام، حلیّت بطلبم. این كار مهم و ضروری را باید دوستان و رفقای من برای من انجام دهند.
دارایی مالی من در كم هیچ است، ولی كفاف قرضهای مرا میدهد. تفصیل قروض خود را در صفحه جداگانه یادداشت میكنم كه از فروش كتب مختصر و ناچیز من ادا شود. هر كسی هم كه مدعی طلبی از من شود، هر چند اسمش در آن صفحه نباشد، قبول كنند و ادا نمایند،... پنج شش سال نماز هر چه زودتر ادا و مرا از رنج این دین الهی راحت كنند (البته یقیناً آن قدر مقروض نبودم، ولی احتیاط كردم). مبلغی به عنوان ردّ مظالم بابت قروض جزئی از یاد رفته به فقرا بدهند.
از همه اعلام و مراجع و طلاب و دوست و آشناها و اقوام و منسوبین من استحلال شود. (چون آن روزها نق و نوق علیه آقایان در جلسات زیاد بود كه چرا فلانی اقدام نكرده، فلانی چرا این حرف را زده و این مطلب را گفته است، لذا خواستم از آقایان اعلام و مراجع حلیت طلب كنند).
دارایی مالی من در كم هیچ است، ولی كفاف قرضهای مرا میدهد. تفصیل قروض خود را در صفحه جداگانه یادداشت میكنم كه از فروش كتب مختصر و ناچیز من ادا شود
و گمان میكنم بهترین راه این كار آن است كه عین وصیتنامه مرا در مجلسی عمومی كه آشنایان من باشند، قرائت كنند. پدر و مادرم كه در مرگ من از همه بیشتر عزادار هستند، به مفاد حدیث شریف اذا بكیت علی شیء فابك علیالحسین، به یاد مصائب اجدادمان از من فراموش نخواهند كرد انشاءالله تعالی.
گویا دیگر كاری ندارم. اللهم اجعل الموت اول راحتی و آخر مصیبتی و اغفرلی و ارحمنی بمحمد و آله الاطهار.
العبد علی الحسینی الخامنهای»
(حالا صورت قرضهایم را كه در صفحه جداگانهای نوشتهام برایتان میخوانم):
«حدود 100 تومان، مقدسزاده بزاز (مشهد)
كمتر از 30 تومان، خیاط گنگ (مشهد) 2 یا 3 تومان، عرب خیاط (قم)
مطابق دفتر دین، آقا شیخ حسن بقال كوچه حجتیه (قم) (چون مرتب با او سر و كار داشتیم و نمیدانستیم چقدر به او بدهكاریم) گویا چند تومانی
آقای شیخ حسن صانعی (قم) 32 تومان تقریباً
حاج شیخ اكبر هاشمی رفسنجانی (قم) (بیشترین پولی را كه من آن زمان مقروض بودم، به آقای هاشمی بود. چون وضعش نسبتاً خوب بود، از او قرض میكردیم.)
مطابق دفتر دین، آقای مروارید كتاب فروش (قم)
مطابق دفتر دین، آقای مصطفوی كتاب فروش (قم)
10 تومان آقای علی حجتی كرمانی
شاید 5 تومان، محمد آقا نانوا نزدیك منزل (مشهد)
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
مطالب مرتبط: