تبیان، دستیار زندگی
برای امریکایی ها سینما یک فرآیند ملی است . و به همین جهت بخش هنری سینما در این رویکرد به ظاهر ملی که بیشتر جنبه ی سیاسی پیدا کرده مورد بی توجهی قرار می گیرد .
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وطن آمریکایی


برای امریکایی ها سینما یک فرآیند ملی است . و به همین جهت  بخش هنری سینما  در این رویکرد به ظاهر ملی که بیشتر جنبه ی سیاسی پیدا کرده مورد بی توجهی قرار می گیرد .


وطن آمریکایی

دعوای آمریکایی یا فرانسوی بودن سینما تمامی ندارد .  فرانسوی ها سینما را متعلق به خود می دانند و تعبیرمتشابهی از قاطعیت فرانسوی ها را، آمریکایی ها هم دارند. شاید این مناقشه ی تاریخی به اختراع سینما به عنوان یک فناوری مربوط باشد، این که برادران لومیر سازنده ی اولین دوربین فیلم برداری و دستگاه پخش آن بوده اند و یا ادیسون آمریکایی. با این وجود در راه بسط و گسترش سینما هم هر کدام از طرفین دعوا، ادله ای برای اعلام منشأ این پدیده مطرح می کنند.

با این وجود گستردگی صنعت سینما و مراعات نظیر شدن این هنر-صنعت با نام هالیوود، برای آمریکایی ها حداقل یادآور یک پدیده ی ملی است.

در نگاهی مدرن ، تاریخ  جایگاهی از فرهنگ و اعتباری در دیدگاه متمدنانه ندارد. اما جالب است که برای طرفداران مدرنیست ، نیز بی اعتباری تاریخ و تمدن مانع مصادره ی این عناوین تاریخ ساز نمی شود

این جذابیت تاریخ ساز باعث می شود که آمریکایی ها سینما را زاییده ی فرهنگ ملی خود بدانند، چه سینما را هنر بخوانند و چه این که صنعت.

حال آن که کارکرد هنری سینما برای مدیران سینمایی آمریکایی، در اولویت چندم قرار گرفته و نخستین مرتبه ی قابلیت های سینما معطوف دو مۆلفه ی سرگرمی و رسانه است.

ورود شبه هنرهای تلفیقی منتج از تکنولوژی، تخیل و فناوری ، گمان رجحان سرگرمی بر دیگر مۆلفه های سینما را قوت می بخشد. کافی است در میان فنآوری های نوین اختراع، ابداع یا کشفی صورت بگیرد قطعاً اولین مشتری ، هالیوود خواهد بود. مۆلفه ی دیگری که در کنار سرگرمی وجه تمایز دهنده ای برای سینمای آمریکایی است، رسانه ای بودن سینماست.

کارکرد رسانه ای سینما برای آمریکایی ها از ابتدای دوره دوم سینما جذابیت پیدا کرد. از آن موقعی که منتقدین سینمایی آمریکا  برای چاپلین و فیلم هایش دیدگاهی سوسیالیستی با حفظ جوانب کارگری تعریف کردند  تا وقتی که دیکتاتور بزرگ کاملاً در خط تفکری جنگ جهانی دوم ساخته شد و به تهییج حس ضد نازیسم گرایید.

البته بسیاری از تحلیل گران مدافع تعصب سیاسی کاری در سینمای آمریکا، آغازگر این رویکرد را به سینمای روسیه و آلمان منسوب می دانند.

ارجاع این دسته فیلم زیردریایی پوتمکین و آثار آیزنشتاین در سینمای روسیه و آثار مستندساز زن آلمانی رنه ریلنشنال است. و طبیعتاً به تبع این رویکرد رقیبان به سینمای آن روزها، اهالی سینما و سیاست در آمریکا را ناگزیر به ورود به این سبک نموده است.

اما عقب افتادن سینماگران و سیاست مداران آمریکایی از این ژانر و یا دست مایه ی اجتماعی به جهت غفلت از کارکرد رسانه ای است تا حذر عامدانه و از روی اختیار و آگاهی.

در سینمای آمریکایی بازپروری حس ملی با ارجاعات داخلی همراه نیست، بلکه همیشه در تقابل و چالش با چاشنی دراماتیک و توجیه حضور قطعی قهرمان و ضد قهرمان در یک اثر دراماتیک بیان می شود.

در سینمای آمریکایی بازپروری حس ملی با ارجاعات داخلی همراه نیست، بلکه همیشه در تقابل و چالش با چاشنی دراماتیک و توجیه حضور قطعی قهرمان و ضد قهرمان در یک اثر دراماتیک بیان می شود.

در یک دوره نسبتاً طولانی مدت، ضد قهرمان برای این گونه فیلم های آمریکایی ، ژاپنی ها بودند. نشان دادن خوی غیر انسانی برای دشمنان واقعی یا تخیلی آمریکایی از ژاپنی ها آغاز می شود و بعد کم کم به آلمانی ها و روس ها سرایت داده شده است.

زمانی ژاپن کانون توجهات آمریکایی ها شد که بزرگترین فاجعه ی عظیم انسانی به دست به ظاهر بشر آمریکایی شکل می گیرد و هرگز اظهار پشیمانی هم از این رویداد مصیبت بار، بازتاب پیدا نمی کند. آمریکایی ها دو بمب اتمی را در ژاپن آزمایش می کنند!!! و حالا تازه وقت آن است که چهره ای غیر انسانی و متوحش از اهالی سرزمین آفتاب تابان نشان دهند که نگاه جهانی را در به ظاهر این مجازات بین المللی تغییر دهند. امروز برای خوانندگان این سطور قطعاً قضاوت و داوری در مورد ژاپنی ها، کهکشان ها از آن چه در فیلم های ضد ژاپنی هالیوود به تصویر کشیده شد، تفاوت دارد. نکته ی جالب این که در تحلیل تاریخی و واقع گرایانه بسیاری از فرهنگ های غلط در ژاپن دوران جنگ بین الملل دوم و پیش از آن وجود داشته،  اما تقابل متعصبانه آمریکایی در فیلم های ژاپنی آن بخش واقعی را نیز به فراموشی کشانده است. در فیلم های آمریکایی فقط هیتلر و سران نازیسم در آلمان آن روزها به عنوان ضد قهرمان معرفی نمی شوند. تقریباً هر سرباز و شهروند آلمانی به سخره گرفته می شود و در این مورد هم قطعاً قضاوت جهانی در مورد فرهنگ آلمان ها، مطابق با فیلم های هالیوود نیست.

و حالا چند سالی است که این مد آمریکایی، به سمت اسلام و ایران گرایش دارد. ایران ستیزی هم چیزی شبیه پروژه های قبلی سینمای آمریکاست که البته موفقیت در این عرصه مبهم است. اول این که مردم جهان تظلم خواهی را در میان آرایی که بیشتر و پیشتر از ایران صادر شده است دنبال می کنند و دو دیگر آن که هر روز نظام های ضد جنگ بیشتر پیکان انتقادهایشان به سمت سیاست آمریکایی است.

پاسخ معکوس از چنین دستآوردی به دو جهت اصلی می تواند باشد، اولا اهمیتی که آمریکایی ها برای سرگرمی بودن و سرگرمی شدن سینما قائل بوده اند و هستند، پذیرش واقعیت گرایانه به موضوعات مطروحه در فیلم ها را دچار خدشه می کند. آمریکایی آن قدر هر موضوع مهم اجتماعی، انسانی و بشری را در ورطه ی تعلیق و هیجان انداخته اند که کارکردهای اجتماعی را از تأثیر سینمای هنری سلب کرده است. ثانیاً دعواهای داخلی دو حزب جمهوری خواه و دموکرات در این قضاوت جهانی تأثیر داشته به عنوان نمونه فیلم هایی که در بی سیاستی نسبت به جنگ های پیشین آمریکا ساخته می شود و چهره ی واقعی هدف گذاری های آمریکایی را نشان می دهد، به این تعبیر قوت می بخشد. سیاستمداران دموکرات در موقع قدرت گرفتنشان در مورد اشتباهات جمهوری خواه ها فیلم می سازند و طرف دعوایشان را جنگ طلب و ناآگاه معرفی می کنند و بالعکس در موقع قدرت گرفتن جمهوری خواه ها از بی تدبیری دموکرات ها فیلم ساخته می شود. حالا با این شرایط مردم دنیا حق دارند که هیچ کدام از این حرف ها را باور نکنند، وقتی سینما یک وسیله ی جرم تراشی و تبرئه برای گروه های قدرت در آمریکاست.

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان