چگونه اقرار به یگانگی خدا باعث خوشبختی می شود؟!
در قرآن كریم داریم كه «قولوا لا الله الا الله تفلحوا». سۆال اینجاست كه چگونه اعتقاد و اقرار به وحدت خدا ما را به فلاح دنیوی و اخروی میرساند؟ اگر دو یا چند خدا را پرستش کنیم، مگر چه تأثیری دارد که کبیره محسوب میگردد؟
جملهی فوق آیه قرآن کریم نیست، بلکه دعوت پیامبر عظیمالشأن اسلام، مبتنی بر آیات قرآن کریم است. ایشان از همان آغاز بعثت تا آخر عمر به مردمان عصر خود و همهی اعصار میفرمودند: «یا ایها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا» - بگویید: لا اله الا الله [تا] رستگار شوید».
الف – این که اساساً انسان چرا باید پرستش داشته باشد و بحث در خصوص این که انسان ذاتاً «حیّ مألوه» است، یعنی پرستنده است [نه این که باید پرستش داشته باشد]، یک مقوله مستقل است که قبلاً مباحث بسیاری در این خصوص درج گردیده است .
انسان هستی قائم بالذات نیست، بلکه مخلوق، فقیر، نیازمند و محتاج در اصل هستی خود (وجود) و نیز ربوبیّت میباشد، پس حتماً، همیشه، مستمر، خواسته یا ناخواسته، عبدِ إله است و معبود خود را میستاید. چه این معبود، إله و رب، حقیقی باشد و چه آن که او به خطا چیزی یا کسی را معبود و إله خود فرض نموده باشد. لذا فرمود: بگویید الهی جز الله وجود ندارد، تا رستگار گردید.
ب – اما این که «حالا این بندگی الله جل جلاله چه تأثیری در زندگی دنیوی و اخروی ما دارد و چگونه این اعقتاد ما را به فلاح میرساند؟»، مبحث بسیار مفصلی است که از جوانب متفاوت و لحاظهای گوناگون میتواند مورد بحث قرار گیرد.
این سۆال مثل آن است که بپرسیم: چه فرقی میان آدم عاقل، عالم و جاهل است؟ و یا بپرسیم: چه فرقی بین انسان روندهای که هدف و راه رسیدن را میشناسد، با روندهای که نه هدف و نه راه را میشناسد وجود دارد؟ بدیهی است که اولی در راه درست و راست (صراط مستقیم) حرکت کرده و به هدف میرسد، اما دومی راه را گم کرده و به گمراهی (ضلالت) میافتد و در نهایت هلاک میشود.
بدیهی است که عقل و جهل، علم به حقایق هستی و یا نادانی، نور و ظلمت، شناخت حق تعالی و یا قرار دادن اجسام و اشیاء و سایر مخلوقات به جای خدا و پرستش آنها و ...، یک سان نبوده و تأثیر مشابهی در ساختار شخصیتی فرد و اجتماع و رشد و یا انحطاط ندارند:
«قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُلِ اللّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِیَاء لاَ یَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الأَعْمَى وَالْبَصِیرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِی الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلّهِ شُرَكَاء خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَیْهِمْ قُلِ اللّهُ خَالِقُ كُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (الرّعد، 16)
ترجمه: بگو پروردگار آسمانها و زمین كیست؟ بگو خدا؛ بگو پس آیا جز او سرپرستانى گرفتهاید كه اختیار سود و زیان خود را ندارند؟! بگو آیا نابینا و بینا یكسانند یا تاریكیها و روشنایى برابرند؟! یا براى خدا شریكانى پنداشتهاند كه مانند آفرینش او آفریدهاند؟! و در نتیجه [این دو] آفرینش بر آنان مشتبه شده است بگو خدا آفریننده هر چیزى است و اوست یگانهی قهار.
ج – اما در خصوص شرک و پرستش چند خدا نیز توجه داشته باشیم که وقتی کسی باور داشت و اقرار کرد به «لا اله الا الله»، او نفی خدایان کاذب را نموده است، پس اگر در عین حال قائل به دو یا چند خدا باشد، همان شعار «لا إله الاّ الله» را نیز نفی نموده است. لذا ایمان و شرک، یک جا جمع نمیشود. حتی 99% ایمان به وحدانیت به اضافه 1% قبول و باور خدایان دیگر، یعنی رد و تکذیب همه آن 99% - چرا که دیگر وارد شرک شده است.
د – پرستش یعنی هدف غایی قرار دادن، وابستگی و به سوی هدف رفتن. پرستش یعنی انسان خدا را صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور خود و عالمیان بداند (رب العالمین) – پس چگونه ممکن است که انسان بتواند چندین هدف غایی داشته باشد – بازگشت خود را به چندین مرجع بداند – در تمامی راههای متفاوت برای رسیدن به اهداف مختلف حرکت کند و به همه نیز برسد؟! لذا حضرت یوسف علیهالسلام به هم سلولیهای خود فرمود:
«یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» (یوسف، 49)
ترجمه: اى دو یار زندانى من، آیا خدایان متعدد و پراكنده بهترند (مانند بتها، ستارگان و غیره) یا خداى یكتاى غالب و چیره؟!
ه – کمال انسان در این است که به سوی کمال برود، یعنی اسما و صفات کمال در او تجلی یابد و البته که کمالی جز الله جل جلاله وجود ندارد. بدیهی است که «هستی و کمال محض» نمیتواند کثرت داشته باشد، چرا که آن وقت «محدود و ناقص» بودن همه انواع آن لازم میآید. پس اگر کسی کافر یا مشرک شد، اساساً کمالی در او تجلی نمییابد و به جای رشد به انحطاط میرود.
و – انسان اگر موحد نگردید، کثرتگرا میشود و کثرت نیز عین تجزیه و پراکندگی است. لذا همهی قوا و استعدادهای انسان مشرک، به جای قدرت یافتن در «وحدت – توحید»، پراکنده، ناتوان و فانی میشوند. مضافاً بر این که این «کثرتگرایی» او در پرستش [که در افکار، اعتقادات و اعمال او متجلی میگردد]، خلاف حقیقت هستی و حقایق عالم هستی است، از این رو وقتی به پایان زندگی دنیا رسید و وارد قبر شد، متوجه میشود که به خلاف رفته است و در آنجا با علم یقینی میبیند که اصلاً کثرتی وجود ندارد و او به جای رشد، جادهی انحطاط را پیموده است. در این بیانات نورانی دقت کنیم:
«أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَیْنَ الْیَقِینِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ»
ترجمه: شما را تکثر طلبی (کثرت گرایی – فزونی طلبی) به خود مشغول داشت (از یاد خدای واحد غافل نمود) * تا آنكه گورستانها (قبرها) را زیارت كردید * چنین نیست (كه مىپندارید باید براى دنیا كوشید)، به زودى (وقت ورود به عالم برزخ) خواهید دانست * آرى چنین نیست، به زودى (در روز جزا) خواهید دانست * چنین نیست اگر (حقیقت امر را) به علم الیقین (علم غیر قابل تشكیك) مىدانستید * به یقین جهنم را (به دیده دل) مىدیدید (لكن ندانستید و ندیدید) * سپس بىتردید آن را (در روز جزا) به عین الیقین خواهید دید (یقینى حاصل از داخل شدن و سوختن در آن) * سپس شما در آن روز بىشك از بخشش و نعمت (خدا در دنیا) بازخواست خواهید شد.
ز –انسان مشرک، به جای واقعگرا بودن، وَهمگرا یا به فرموده پیامبر عظیم الشأن، صلوات الله علیه و آله «عبدالاوهام = بنده اوهام» میشود؛ چرا که در حقیقت خدا (إله) دیگری وجود ندارد که او بخواهد آن را نیز بپرستد و هر خدایی که او آن را خدای دیگر پنداشته، چیزی جز ظنّ و گمانی که هیچ مبنای علمی ندارد، نمیباشد.
آیا وضعیت نظریهپرستان را ندیدید؟ هر از چند گاه به نظریهای درباره جهان و حقایق عالم هستی رو میکنند، بدون آن که دلیل عقلی و علمی داشته باشند، آن را یک حقیقت میپندارند و پس از افول آن، به سراغ نظریهی دیگری میروند و اینها همه تبعیت از «ظنّ و گمان» است؛ ظنّهایی خطا که به دروغ به جای حقیقت القاء میشوند:
«وَمَا یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ» (یس، 36)
ترجمه: و بیشتر آنها (در اعتقاداتشان) جز از ظنّ و گمان پیروى نمىكنند، با آنكه بىتردید (ظنّ و) گمان از هیچ حقّى بىنیاز نمىسازد، همانا خداوند به آنچه مىكنند داناست.
«أَلا إِنَّ لِلّهِ مَن فِی السَّمَاوَات وَمَن فِی الأَرْضِ وَمَا یَتَّبِعُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ شُرَكَاء إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ» (یونس، 66)
ترجمه:آگاه باشید كه هر كه (و هر چه) در آسمانها و هر كه (و هر چه) در زمین است ملك حقیقى خداوند است، و كسانى كه غیر از خداوند شریكانى (بت هایى) را مىخوانند از چه پیروى مىكنند؟ آنها جز از ظنّ و گمان پیروى نمىكنند و آنها فقط حدس و دروغ مىزنند.
بخش قرآن تبیان
منبع: ایکس شبهه