معلم و شاگرد؛ یار غار یا كارد و پنیر؟
رابطه معلم و شاگردی را تا معلم یا شاگرد نباشی درك نمیكنی. معلم، آن تكگوی كلاس درس كه گفتار و رفتارش در خاطر بچه مدرسهایها میماند، میتواند آدمی مهربان، دلسوز، پیگیر، بیاعتنا، سرد و خشن، سلطهطلب، جنجالآفرین یا دوستی واقعی باشد.
از گذشته نیز همینطور بوده است، حتی زمان سعدی كه در گلستانش از مكتبخانهای حرف میزند كه معلم سختگیر و بدخلق آنكه بچهها را به باد كتك میگرفت، مریض شد و جایش را به معلمی دلسوز و دانشمند داد كه زبانی نرم و رفتاری پسندیده داشت؛ گرچه شاگردان مكتبخانه قدر او را ندانستند و نتیجه اخلاقی این حكایت آن شد كه تا تنبیه در كار نباشد، شاگرد تربیت نمیشود.
حالا هم هر كه طعم مدرسه را چشیده، خاطراتی از هر دو جنس را به یاد دارد كه یا روابطش با معلم حسنه بوده یا ارتباطش با او تیره و تار یا دستكم رابطه میانشان رونقی نداشته است. اگر حق اظهارنظر را به معلمان بدهیم، برخی از آنها معتقدند اگر ـ در گذشته و امروز ـ رابطه معلم و شاگرد، خوب پیش نمیرود علتش سستی و كاهلی دانشآموز یا بیرون آمدن پای او از گلیمش است كه او را جسور و گستاخ میكند.
اما در مقابل، معلمان دیگری هستند كه جانب انصاف را میگیرند و باور دارند اگر رابطه میان معلم و شاگرد شكراب میشود، علتی جز ناتوانی معلم در برقراری ارتباطی سالم و سازنده با دانشآموزان ندارد.
به گفته آن ها، در گذشته دانشآموزان كلاس مجبور بودند با هر طرز رفتار معلم كنار بیایند چون معلم قدرتی بیرقیب داشت كه شاگردان را مجبور به اطاعت میكرد، در حالی كه امروز دانشآموزانی كه هم باهوشتر و هوشیارتر از گذشتهاند و هم از حقوق انسانیشان باخبرترند، نمیپذیرند كه مطیع محض معلم باشند و درست به همین علت است كه برخی معلمها گمان میبرند دانشآموزان گستاختر از گذشته شدهاند.
این معلمها میگویند با بچههای دانای امروز نباید جنگید و دستوری با آن ها حرف زد، بلكه باید شانه به شانهشان ایستاد و در عین حال كه فاصله منطقی میان معلم و شاگرد حفظ میشود، معلم باید مهارتهای لازم را برای برقراری رابطهای دوسویه، سالم و سازنده با دانشآموزان نیز بیاموزد.
معلم و 4 نوع پیام
همه آنهایی كه به مدرسه رفتهاند، میدانند كه همه معلمها با یك روش با دانشآموزان مواجه نمیشوند. برخی از آنها به طور مرتب پیامهای حاوی تحقیر و توهین به سمت دانشآموزان مخابره میكنند، برخی از آنها حرفهای نیشدار میزنند و برخی دیگر مثل كسی كه راهحل همه مشكلات را میداند، در كلاس ظاهر میشود.
این سه گروه البته در امر آموزش و پرورش به خطا میروند، چون معلمی كه همیشه خود را دانای كل بداند و راهحل ارایه كند، باید انتظار روزی را هم داشته باشد كه دانشآموز خریدار حرفهای او نباشد.
معلمی هم كه حرفهای تحقیرآمیز میزند و با طعنه زدنهای مداوم شخصیت دانشآموز را هدف میگیرد، از كودك و نوجوان در حال تحصیل، انسانی میسازد كه خود را فردی مسالهساز میپندارد و در همان حال حسی منفی نیز نسبت به معلم پیدا میكند.
اما در جمع معلمها، گروه چهارمی هم هستند كه آموختهاند چطور در فرآیند آموزش، پیامهای درست و اصولی به دانشآموزان بدهند و واكنشهای مثبت از آنها بگیرند، مثل معلمی كه دانشآموزش به میان حرفهای او میپرد، اما به جای اینكه بگوید تو خیلی بیادبی كه وسط حرف من آمدی، میگوید من دوست دارم حرفم را تمام كنم.
معلم خوب، رابطه سالم
برای برقراری یك ارتباط خوب، هر دو طرف رابطه باید خوب رفتار كنند. پس اگر انتظار شكلگیری رابطهای مطلوب میان معلم و شاگرد داریم، باید هم به معلم و هم به دانشآموز نحوه تعامل درست و انسانی را كه در آن حرمت انسانها حفظ شود، یاد بدهیم. در این میان اما وظیفه معلمها سنگینتر است، چون آن ها هستند كه با رفتار درست یا غلطشان محبوب قلبها میشوند یا شاگردان را رودرروی خود قرار میدهند.
یك معلم خوب كه از گفتن حرفهایی كه به عزت نفس بچهها لطمه بزند، پرهیز میكند، او كسی است كه مهربانی را با سختگیری تركیب میكند تا دانشآموز بداند سختگیریهای او نیز از روی محبت است.
معلم خوب به دانشآموز حق اظهارنظر میدهد، به صداهای مخالف گوش میدهد و به هیچ دانشآموزی دستور نمیدهد، چون داشتن این ویژگیها برخلاف تصور معلمهای سنتی كه گمان میكنند مجال اظهار نظر دادن به دانشآموز، او را گستاخ میكند، سبب میشود تا دانشآموزان از خصومت و خودسری كردن با معلم دست بردارند.
بالاخره اینكه معلم خوب، دانشآموزانش را آنطور كه هستند، میپذیرد و برای پیشرفت همه آن ها تلاش میكند نه اینكه آن ها را با الگوی ذهنی خودش تطابق دهد و هركسی را كه از این الگو انحراف داشت، طرد كند.
اگر معلمی به این روشهای تربیتی متوسل شود، حاصل تلاشهایش، داشتن رابطهای صمیمی با دانشآموزان میشود كه میتواند از آن ها دو دوست، دو یار غار و دو همدم بسازد؛ تا امروز و از پس هم اگر رابطه معلم و شاگردی در جایی گرم نبوده باید مطمئن بود كه مهارتهای برقراری رابطهای درست و انسانی در آن محفل وجود نداشته است.