تبیان، دستیار زندگی
قبایل عرب هر كدام بتی به نام داشتند كه با آداب مخصوص به زیارت آن می رفتند و قربانی تقدیم می كردند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

هم خدا را می‌خواهد هم خرما را
بت خرمایی

قبایل عرب هر كدام بتی به نام داشتند كه با آداب مخصوص به زیارت آن می رفتند و قربانی تقدیم می كردند.

جالبترین بت پرستیها بت پرستی طایفه حنیفه بوده است زیرا كار جهل و انحطاط و گمراهی را این طایفه به جایی رسانیده بودند كه بت معبود خویش را از آرد و خرما می ساختند و آن را می پرستیدند. در یكی از سالهای قحطی كه شدت گرسنگی به حد نهایت رسیده بود افراد قبیله حنیفه آن خدای خرمایی را بین خود قسمت كردند و خوردند!!

داستان از این قرار بود

پیش از پیامبری، پیامبر اسلام مردم عربستان بت پرست بودند. از سنگ و چوب بت می ساختند و می پرسیدند و غذای اغلب عرب ها خرما بود.

خانواده ای از عربها تصمیم گرفتند بتی از خرما بسازند. بعد از ساختن بت آن را در جای مناسبی گذاشتند و در برابر آن سجده می کردند. روزگار می گذشت تا این که مدت ها در عربستان باران نبارید و در نتیجه خشکسالی، خرما خیلی گران شد. خانواده ای که بت خرمایی داشتند و در برابر بت خرمایی زانو زدند و از او خواستند باران ببارد. اما خبری نشد.

گرسنگی و تشنگی به این خانواده هم فشار آورد. روزی یکی از بچه های خانواده بدون توجه به اهمیت و ارزش بت خرمایی مقداری خرما از بت خرمایی کند و خورد. مرد خانواده یک روز متوجه شد که پای بت خرمایی کنده شده با عصبانیت گفت: چه کسی جرات کرده به خدای من توهین کند و تصمیم گرفت در جایی پنهان شود و دزد خرما را پیدا کند.

بچه خانواده بی خبر به سراغ خرما آمد. پدرش متوجه شد و پسرش را در حال کندن خرما دید. اول عصبانی شد و از جا پرید که پسرش را زیر کتک بگیرد اما وقتی پسرش به او لبخند زد و یکی از خرماها را به پدرش داد، خشم مرد فروکش کرد. او فهمید که پسرش قصد دزدی نداشته و از شدت گرسنگی به فکرخوردن خرما ها افتاده.

پدر خرمایی را که پسر به او داده بود به دهانش برد. بعد رو به پسرش کرد و گفت: چرا از خرماهای بتمان خورده ای؟

پسر گفت: چون چیزی در خانه نداریم. مگر خودت الان از این خرما نخوردی؟

پدر گفت: بله خوردم. ولی ما نمی توانیم خدای خودمان را بخوریم. پسر گفت: پدر هم خدا را می خواهی هم خرما را. حالا که خرما داریم می خوریم وقتی باران آمد و نخل هایمان دوباره خرما داد یک خدای تازه درست می کنیم . پدر ناگهان بلند شد و با چاقو به جان بتش افتاد و گفت : وقتی بت ما خاصیتی ندارد، باید خوردش.

از آن به بعد درباره کسی که به دنبال سود زیاد باشد و حاضر نباشد در این راه از چیزی صرف نظر کند، می گویند: هم خدا را می خواهد ، هم خرما را.

فراوری:نعیمه درویشی

بخش کودک و نوجوان تبیان


منابع:جام نیوز- wikipg

مطالب مرتبط:

پرسش کلید دانش است

سه کلّه بهتر از یک کلّه

تو خر خودت را بران

سوزن، همه را می‌پوشاند و خودش لخت راه می‌رود

گردن راستگو چهار وجب است

با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.