نقش پوشیدنىها بر اخلاق
پوشش یکی از شئون انسانی است و این شأن انسان به خصوصیات متفاوت فردی، اجتماعی وی مربوط می شود و می توان گفت که لباس پرچم وجود آدمی است که از اعتقادات و فرهنگ و آداب و رسوم وی سخن می گوید.
پیدایش لباس منشأهای گوناگونی دارد، منشأ روانی، امنیتی، اجتماعی، اخلاقی و دینی و به خاطر این منشأها و کاربردهای گوناگون آن به عنوان نعمت از آن یاد می شود که خداوند مثل بقیه نعمت ها به انسان ارزانی داشته و آن را وسیله ای برای پوشش و زیبایی و حفاظت از سرما و گرما و از همه مهم تر، انجام عبادات خداوند قرار داده است. پوشاک از جهت نوع لباس، پارچه، رنگ و تمیزى آثارى در انسان دارد، كه در اینجا در هر مورد روایتى بیان مىشود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
ثَلَاثٌ یَفْرَحُ بِهِنَّ الْجِسْمُ وَ یَرْبُو: الطِّیبُ وَ اللِّبَاسُ اللَّیِّنُ وَ شُرْبُ الْعَسَلِ [1]؛
سه چیز است كه جسم را شاداب مىكند و موجب رشد آن مىگردد : عطر، لباس نرم و نوشیدن عسل.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
یَا أَبَا ذَرٍّ الْبَسِ الْخَشِنَ مِنَ اللِّبَاسِ وَ الصَّفِیقَ مِنَ الثِّیَابِ، لِئَلَّا یَجِدَ الْفَخْرُ فِیكَ مَسْلَكاً [2]؛
اى ابوذر لباس زبر و ضخیم بپوش تا فخر و مباهات در تو راه پیدا نكند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
آن گاه كه به درّه مكّه فرود مىآیید، لباسهاى كهنه یا ژنده یا زبر خود را بپوشید؛ زیرا كسى بدون هیچ كبر و غرورى به درّه مكّه فرود نمىآید، جز این كه خداى تعالى او را مىآمرزد.[3]
عبدالله بن یعفور از امام صادق علیه السلام پرسید:
مَا حَدُّ الْكِبْرِ؟ قَالَ: الرَّجُلُ یَنْظُرُ إِلَى نَفْسِهِ إِذَا لَبِسَ الثَّوْبَ الْحَسَنَ، یَشْتَهِی أَنْ یُرَى عَلَیْهِ. ثُمَّ قَالَ: (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ)[4]؛
حدّ كبر چیست؟ فرمود: مردى وقتى لباس خوب مىپوشد و به خود نگاه مىكند، دوست دارد به این حال دیده شود. سپس فرمود: بلكه انسان به نفس خویش آگاه است.
گروهى از خوارج بصره بر امیر المۆمنین علیه السلام وارد شدند و در میان آنها مردى بود به نام جعد بن بعجة، او به حضرت در مورد لباسش خرده گرفت و گفت:
مَا یَمْنَعُكَ أَنْ تَلْبَسَ؟ فَقَالَ: مَا لَکَ وَ لِلبَاسی! هَذَا أَبْعَدُ لِی مِنَ الْكِبْرِ وَ أَجْدَرُ أَنْ یَقْتَدِیَ بِیَ الْمُسْلِم [5] ؛
چه چیز باعث مىشود كه لباس خوب نپوشى؟ حضرت فرمود: تو چه كار با لباس من دارى؟ این لباس انسان را از كبر دورتر مىكند و سزاوارتر است كه مسلمان بر من اقتدا كند.
امیرالمۆمنین علیه السلام فرمود:
غَسْلُ الثِّیَابِ یُذْهِبُ الْهَمَّ وَ الْحَزَن [6] ؛
شستن لباس حزن و اندوه را بر طرف مىكند.
حنّان بن سدیر مىگوید: بر امام صادق علیه السلام وارد شدم در حالى كه در پایم نعلین سیاه داشتم، حضرت فرمود :
یَا حَنَانُ مَا لَکَ وَ لِلسَّوْدَاءِ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ فِیهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ: تُضْعِفُ الْبَصَرَ وَ تُرْخِی الذَّكَرَ وَ تُورِثُ الْهَمَّ وَ مَعَ ذَلِكَ مِنْ لِبَاسِ الْجَبَّارِینَ. قَالَ: فَقُلْتُ: فَمَا أَلْبَسُ مِنَ النِّعَالِ؟ قَالَ: عَلَیْكَ بِالصَّفْرَاءِ؛ فَإِنَّ فِیهَا ثَلَاثَ خِصَالٍ: تَجْلُو الْبَصَرَ وَ تَشُدُّ الذَّكَرَ وَ تَدْرَأُ الْهَمَّ وَ هِیَ مَعَ ذَلِكَ مِنْ لِبَاسِ النَّبِیِّینَ[7]؛
اى حنّان، تو و نعلین مشكى؟! آیا نمىدانى كه در آن سه خصوصیّت است: دیده را ضعیف و آلت مردانگى را سست مىكند و موجب غم و اندوه است؛ با این همه، لباس ستمگران نیز است. مىگوید: گفتم پس كدام نعلین را بپوشم؟ فرمود: نعلین زرد، كه در آن سه ویژگى وجود دارد : دیده را جلا مىدهد، آلت مردانگى را محكم مىكند و غم و اندوه را بر طرف مىنماید و با وجود اینها لباس پیامبران هم است.
انگشتر عقیق هم از جمله چیزهایى است كه در بر طرف كردن غم و اندوه و فقر و نفاق تأثیر دارد.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
مَنِ اتَّخَذَ خَاتَماً فَصُّهُ عَقِیقٌ لَمْ یَفْتَقِرْ وَ لَمْ یُقْضَ لَهُ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ [8] ؛ آنكه انگشترى عقیق بر دست كند، فقیر نشود و بر او جز خوبى حكم نشود.
امام رضا علیه السلام فرمود:
الْعَقِیقُ یَنْفِی الْفَقْرَ وَ لُبْسُ الْعَقِیقِ یَنْفِی النِّفَاقَ [9] ؛
عقیق فقر را از بین مىبرد و پوشیدن عقیق نفاق را دور مىكند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
تَخَتَّمُوا بِالْعَقِیقِ؛ فَإِنَّهُ لَا یُصِیبُ أَحَدَكُمْ غَمٌّ مَا دَامَ ذَلِكَ عَلَیْهِ [10] ؛
انگشتر عقیق در دست كنید؛ زیرا تا مادامى كه آن را در دست دارید، به كسى از شما غم و اندوه نرسد.
البتّه باید توجه داشت آثارى كه در این مباحث طرح مىشود به صورتى نیست كه براى همه، در همه حالات روشن و محسوس باشد؛ زیرا وقتى به عنوان مثال براى بر طرف شدن غم و اندوه، خوردن میوهاى یا عمل به خصوصى سفارش مىشود، ممكن است استفاده از آن میوه و انجام آن عمل با امر دیگرى در عرض هم تحقق پیدا كند كه اثر آن ایجاد غم و اندوه باشد و اینها وقتى در كنار هم قرار مىگیرند تأثیر همدیگر را خنثى كنند. در این صورت اصل غم و اندوهى كه از سابق در انسان وجود داشت، باقى مىماند و گمان مىشود كه این میوه یا این عمل اثر گفته شده را نداشت، در صورتى كه واقع امر چنین نیست و در حقیقت آن تأثیرها واقعاً صورت پذیرفته است.
پی نوشت ها:
[1] . مستدرك الوسائل، ج1، ص419؛ بحارالانوار، ج59، ص295
[2] . امالى طوسى، ص537؛ مكارم الاخلاق، ص471؛ بحارالانوار، ج74، ص92
[3] . بحارالانوار، ج79، ص312.
[4] . مكارم الاخلاق، ص113؛ بحارالانوار، ج76، ص 312
[5] . مستدرك الوسائل، ج3، ص258؛ بحارالانوار، ج33، ص382
[6] . خصال، ج2، ص612؛ وسائل الشیعة، ج5، ص14؛ بحارالانوار، ج64، ص278
[7] . الكافى، ج6، ص465.
[8] . الكافى، ج6، ص471؛ ثواب الأعمال، ص173
[9] . الكافى، ج6، ص470؛ وسائل الشیعه، ج5، ص85
[10] . عیونالاخبار، ج2، ص47؛ وسائل الشیعة، ج5، ص86
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان
منبع: کتاب اخلاق فطری نوشته محمد بیابانی اسکویی