آقای حکایتی از برنامه محبوب بچههای دهه شصت میگوید
مرد قصه گویی که با شالی بر گردن و کتاب قصهای بزرگ در دست در چارچوب تلویزیونهایمان ظاهر میشد و حکایتهای جدیدش را طوری برایمان نقل میکرد که جلوی تلویزیون میخکوب میشدیم؛ آن حکایتها آنچنان در پس ذهنمان مانده که با وجود گذشت این همه سال، هنوز هم ترانه زیرگنبد کبود را از یاد نبردهایم.
جیغ و هوراهای خالهها و عموهای مجری، نه صدایی از آقای حکایتی به گوش میرسد و نه نشانی از او پیدا میشود، اما هنوز هم، با گذشت این همه سال" آقای حکایتی" اسم قصه گوی ما دهه شصتیهاست. آقای حکایتی این روزها صورتش تکیدهتر شده، گرد سپیدی بر موهایش رنگ زده، آوای میانسالی بر صدایش خوش نشسته؛ اما صدا و نگرانیهایش برای کودکان از رمق نیفتاده است، نگرانیهایی که در تمام لحظات مصاحبه از پس هر سئوالی گریزی به آنها میزد و بارها تکرار کرد که تنهایی کودکان امروز دغدغه این روزهایش هستند.
متن زیر حاصل گفتگو با بهرام شاهمحمدلو است:
آقای حکایتی، چندی پیش در خبرها شنیده شد که گویا شما قصد دارید سری جدید زیر گنبد کبود را بسازید، ولی ظاهرا خبری از آن نیست.
طرح سری جدید زیرگنبد کبود در شبکه 2 سیما نزدیک به 2 سال پیش تصویب شد. ساخت سری جدید نیازمند حساسیت بیشتری بود، چون از یک سو باید مخاطب هدف که همان کودکان امروز هستند را راضی نگه داریم و از سوی دیگر نیز نباید به مخاطبان پیشین که به نسل دهه 60 برمیگردد، بیتوجه باشیم ولی به هرحال کار جلو نرفت.
چرا؟
سری جدید زیرگنبد کبود ظاهرا به موضوع بیپولی شبکه ختم شد. در حالی که این پروژه نیازمند بودجه آنچنانی هم نیست. همیشه از من سئوال میشود که چرا زیرگنبد کبود را نمیسازید، واقعیت این است که برای شروع کار باید حداقل شرایط مالی مهیا باشد که متأسفانه هنوز این امکان فراهم نشده است.
برویم سراغ مجموعه زیرگنبد کبود در دهه 60 و 70، برایمان بگویید چه مراحلی طی میشد تا آقای حکایتی برای بچههای دهه شصتی قصه بگوید؟
زیر گنبد کبود در فکر من شکل گرفت. این برنامه تلاش میکرد تا با یک قصه، موضوعی را بیان کند و وظیفه بعدی بر عهده بازیگران بود که به نحوی موضوع را بسط بدهند و مسئلهای که در داستان ایجاد شده بود را با کمک آقای حکایتی حل کنند. در این میان، آقای حکایتی به شیوه کاملا غیرمستقیم و بدون آنکه پندی دهد، تلاش میکرد تا آن پیام مورد نظر را به مخاطب کودک برنامه منتقل کند. در این لحظات بود که بازیگران با هم توافق میکردند که آقای حکایتی قصهای را برایشان تعریف کند و بعد با یک ریتم تند دکور صحنه متناسب با داستان تغییر میکرد.
ماجرای آن ریتم تند و تغییر صحنه چه بود؟ آیا فکری در پیش زمینه آن بود؟
بله! حساب شده بود. این شیوه تغییر سریع دکور، بر رفتار بچهها به خصوص برای تمیز کردن محیط اطرافشان اثر داشت. به نحوی بعدها به بنده منتقل شد که این کار محاسبه شده و بدون پند و اندرز تاثیرات رفتاری مناسبی بر کودکان گذاشته بود. به عنوان مثال خیلی از کودکان دهه شصتی که الان بنده را میبینند از خاطرات دوران کودکیشان تعریف میکنند و مثال میزنند که گاهی پیش میآمد که پدر و مادر قبل از دیدن برنامه برای بچهها پیش شرط مرتب کردن اتاقهایشان را میگذاشتند و بچهها هم با تکیه بر همان آموزشهای آقای حکایتی مانند بازیگرهای داستان با ریتم تند اتاق خودشان را تمیز میکردند و بعد می نشستند پای برنامه. این یکی از تأثیرات غیرمستقیم برنامهای که تفکری پشت آن باشد.
چه شد که شما به عنوان آقای حکایتی به روی صحنه رفتید؟
در سری اول زیرگنبد کبود تمام کارها را انجام داده بودیم و نیروها و بازیگرها نیز انتخاب شده بودند به عبارتی همه شرایط برای شروع کار مهیا بود و ما تنها به دنبال بازیگری میگشتیم تا برای ایفای نقش آقای حکایتی مناسب باشد. افراد مختلفی برای این کار معرفی شدند که متأسفانه هیچ کدام نتوانستند آن بازی که مدنظر ما بود را از خود نشان دهند. نزدیک به 5 تا 6 روز تمام عوامل برای ضبط حاضر میشدند اما در نهایت من و ایرج طهماسب که آن زمان کارگردانی هنری مجموعه را به عهده داشت، نمیتوانستیم بازیگر مناسب برای این نقش را انتخاب کنیم.
همه بودند و آقای حکایتی نبود؟
بله. تا چند روز همین روند ادامه داشت تا اینکه یک روز طهماسب از من خواست که خودم در قامت آقای حکایتی روی صحنه بروم. من در ابتدای امر امتناع کردم اما در نهایت نقش آقای حکایتی را پذیرفتم تا از خسارت مالی بیشتر جلوگیری کنیم.
کتاب قصه که آقای حکایتی از روی آن میخواند، یک کتاب کوچک بود. از عوامل برنامه خواستم قصهها را در دو کتاب بزرگ نوشتند، به خصوص بخشهایی که باید من روایت میکردم، چون من نه داستانها را حفظ بودم و نه اینکه قبلش تمرینی داشتم. با اصرار دوستان قرار شد یک قسمت را تصویر برداری کنیم تا بفهمیم که چه میشود. بعد از آنکه حدود 50-60 درصد قسمت اول تمام شد، از بازی من در نقش آقای حکایتی خوششان آمد و اینگونه شد که من آقای حکایتی شدم.
چه کسانی زیرگنبد کبود را مینوشتند؟
راضیه برومند و ایرج طهماسب گروه نویسندگی بودند.سری اول با نویسندگی آقای ایرج طهماسب در سال 66 کلید خورد. در سال 68 و 74 نیز نویسندگی مجموعه 13 و 14 قسمتی زیرگنبد کبود برعهده راضیه برومند بود. مجموعه آخر به خصوص برای نوروز در نظر گرفته شد که پخش آن از 29 اسفند آغاز و تا سیزدهم فروردین ادامه پیدا کرد. بنده نیز تهیه کنندگی و کارگردانی این مجموعهها را برعهده داشتم.
بازخورد برنامه را در آن دوره داشتید؟
بیشتر نامه و کمتر تلفن را از سوی مخاطبها دریافت میکردیم. به دلیل حجم بالای نامهها آنها را به صورت گونی برای مرکز تحقیقات سازمان میآوردند. خود گروه کودک و نوجوان نیز که این برنامه در دل آن ساخته میشد، یک مرکز بررسی داشت که به دریافت و تحلیل بازخوردها میپرداخت. بازخوردها آنقدر خوب بود که گروه کودک و شورای طرح و برنامه از ما خواستند تا سریهای جدید این برنامه ساخته شود. حتی سری سوم که ساخته شد باز هم خواهان ساخت سریهای بعدی بودند.
چرا سریهای بعد را نساختید؟
یکی از دلایلش فاصله میان سری اول و دوم بود که از سال 66 تا 74 بود، به عبارتی 8 سال میان این 2 سری فاصله زمانی ایجاد شد.
ادامه دارد...
بخش کودک و نوجوان تبیان