تبیان، دستیار زندگی
نعمت زیبای برف به عنوان نماد ازلی و ابدی فصل زمستان در سینما و فیلم‌های مختلف دو کارکرد ویژه و برجسته دارد. کارگردان ها بسته به موضوع داستان و فیلمنامه اثرشان معمولا یا به وجه عاشقانه، رمانتیک و شاعرانه برف توجه می کنند یا به جنبه حزن انگیز، سوزناک و تلخ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

برف های سینمایی


نعمت زیبای برف به عنوان نماد ازلی و ابدی فصل زمستان در سینما و فیلم‌های مختلف دو کارکرد ویژه و برجسته دارد. کارگردان ها بسته به موضوع داستان و فیلمنامه اثرشان معمولا یا به وجه عاشقانه، رمانتیک و شاعرانه برف توجه می کنند یا به جنبه حزن انگیز، سوزناک و تلخ آن می پردازند.

برف های سینمایی

فیلمسازان احساسی تر و عاشق تر و آنهایی که نگاه مثبت تری به زندگی دارند، گاهی فضای زمستان و مکان های برفی را محلی برای روایت روابط صمیمانه و دلبرانه عشاق قرار می دهند و آنها که تلخ اندیش ترند و عبوس تر به دنیا نگاه می کنند هم در پاره ای مواقع به برف سوزاننده زمستان و فضای یخبندان متوسل می شوند و انواع مصائب و بدبختی ها را همزمان و در راستای بارش برف روی شخصیت های فیلم خود آوار می کنند.

جدا از این، برف به هرحال زیبایی های خاص و منحصربه فرد خود را دارد و همیشه و از زمان اختراع دوربین های عکاسی و فیلمبرداری افراد زیادی تلاش کرده اند به بهانه های مختلف جلوه های فراوان و متنوع یکی از بهترین و زیباترین پدیده های خلقت را به ثبت و ضبط تصویری برسانند. برف اصلا قاب سینما و دوربین را زیباتر می کند و هر کارگردان و فیلمبرداری با اندک استعدادی هم می تواند بهترین صحنه های برفی و زمستانی را به تصویر بکشد، چراکه برف فی نفسه سحرانگیز و زیباست. حالا اگر این تصاویر با خلاقیت هنرمندانی کاربلد و ماهر هم عجین و ترکیب شود نتیجه، محصول نهایی درخشان و ماندگاری خواهد بود؛ خواه منظور نظر صاحب اثر حسی عاشقانه باشد یا باوری آمیخته با تنفر و دلزدگی.

همه فصل های خداوند زیباست، فقط هرکدام ویژگی های یگانه خودشان را دارد و آدم ها بسته به نوع نگاه و علایق و سلیقه های شخصی و روحیاتشان معمولا یکی از چهارفصل موجود طبیعت را به بقیه ترجیح می دهند. برخی فیلمسازان نیز پیرو بعضی اعتقادات و باورها و دیدگاه ها به یکی از فصل ها گرایش بیشتری دارند و این دوست داشتن را هم در آثار مختلف خود بروز می دهند. برای همین گاهی فیلمنامه ها و داستان هایی می نویسند یا انتخاب می کنند که قرابتی با علایقشان داشته باشد. پیرو این مساله، کم نیستند فیلمسازانی که عشق زمستان و برف دارند و به هر بهانه ای گریزی به سپیدی سرمای زمستان می زنند و کاراکترهایشان را یا در پیاده روی لیز خیابان ها به امان خدا رها می کنند تا به مصداق «زمستان است، اما من به تن پوش تو دلگرمم» دل بدهند و قلوه بستانند یا با غیظ و غضب آنها را در سرمای سوزاننده زمستان گیر می اندازند و اگر بی رحم تر از این حرف ها باشند در تلی از برف مدفونشان می کنند.

برف های سینمایی

لحظات برفی و زمستانی تاریخ سینما فراوان است و می توان به نمونه های زیادی در این رابطه اشاره کرد. چارلز فاستر کین (اورسن ولز) در فیلم «همشهری کین» و در لحظه پایانی زندگی اش کلمه رزباد (غنچه رز) را به زبان می آورد و می میرد. این اسم همان لژ بی اهمیتی است که او در بچگی و در برف با آن بازی می کرده است، یعنی همان زمانی که او هنوز کنار مادرش بودن و دوران معصومیت را با سال های بعدی پول و شهرت و تنهایی تاخت نزده بود. سکانس برفی فیلم در فلاش بک اولیه اثر نشان از دورانی از زندگی کین دارد که روحش مثل برف سفید بود و پاک، اما به مرور ایام زلالی برفی او آب می شود و تقدیر او به گونه دیگری رقم می خورد.

تقریبا تمام فیلم «جویندگان طلا» در فضایی برفی می گذرد و چارلی چاپلین، این نابغه کمدی جهان استفاده درخشانی از زمستان می کند. از برف و کولاک آن سکانس معروف کلبه بر فراز کوهستان بگیرید تا تلاش شخصیت ولگرد (چارلی) که برای فراهم کردن پول و جور کردن بساط میزبانی از دختر مورد علاقه اش مجبور به پارو کردن برف جلوی خانه های مردم می شود. در اینجا هر دو وجه برف را به بهترین صورت و به طور توامان شاهد هستیم؛ ولگرد به ترتیب مشقات و خطرات کوهستان و آن برف روبی نه چندان خوشایند را به قصد رسیدن به آرامش و خوشبختی آینده از سر می گذراند و تاب می آورد.

دیوید لین، کارگردان برجسته تاریخ سینما که چند اثر از بزرگ ترین و باشکوه ترین فیلم های جهان از جمله «لارنس عربستان» و «پل رودخانه کوای» را ساخته با کارگردانی داستان خواندنی بوریس پاسترناک یعنی «دکتر ژیواگو» شاهکار دیگری خلق می کند؛ اثری که هنوز هم با تصاویر سحرانگیز فیلمبردارش (فردی یانگ) در استپ های سردسیر سیبری به خاطر آورده می شود. نمای حزن انگیز وداع یوری ژیواگو (عمر شریف) با معشوقه اش لارا (جولی کریستی) را به یاد بیاورید که چشمان خیس زن به نمای بیرونی خانه محصور شده در برف و یخبندان دیزالو (محو) می شود.

یکی از بهترین صحنه های «جاده» شاهکار فدریکو فلینی با بهره گیری از وجه ناخوشایند برف رقم می خورد. آنجا که ماتوی بندباز به دست زامپانوی وحشی خوی کشته می شود و فیلمساز با نمایش نماهای پوشیده از برف جاده، سرمای محیط و روح غمبار جلسومینا را به بهترین و تاثیرگذارترین شکل منعکس می کند.

آکیرا کوروساوا، فیلمساز شهیر ژاپنی نیز همواره به مقوله هایی هچون برف و باران توجه ویژه ای داشته و در فیلم های مختلف استفاده های متفاوتی از آن کرده است.

او برای روایت فیلم «درسو اوزالا» در دولت روسیه تزاری، سراغ لوکیشن هایی در شوروی سابق و سیبری می رود و داستان دوستی عمیق شکارچی محلی و کاپیتان ولادیمیر آرسنیف را بر فراز دریاچه ای یخزده به تصویر می کشد. کوروساوا با تکیه بر آخرین فصل سال، احترام به ذات طبیعت و چگونگی برخورد انسان با آن را یادآوری می کند و می آموزد. این کارگردان در اپیزود کولاک فیلم «رویاها» هم سه کوهنورد گرفتار در توفان و یخبندان را در مواجهه با زنی اثیری ـ که اینجا استعاره از مرگ است ـ به دیدگاه و نگرشی جدید نسبت به زندگی می رساند.

برف اصلا قاب سینما و دوربین را زیباتر می کند و هر کارگردان و فیلمبرداری با اندک استعدادی هم می تواند بهترین صحنه های برفی و زمستانی را به تصویر بکشد، چراکه برف فی نفسه سحرانگیز و زیباست.

یکی از تلخ ترین استفاده ها از برف و سرما در سینما قطع به یقین به فیلم مربوطه به «راه» ساخته مشترک یلماز گونی و شریف گورن محصول ترکیه است، جایی که زن خیانتکار علی (یکی از قهرمانان فیلم) مسیر دشوار و طولانی سفر و سرمای کشنده برف را تاب نمی آورد و با مرگی دردناک به سزای خطایش می رسد.

برادران کوئن در فیلم «فارگو» ما را با مشکلات و دردسرهای یک رئیس پلیس زن باردار در منطقه ای سردسیر و برفی روبه رو می کنند و مواجهه او را با خلافکاران اثر در بستری جذاب و دراماتیک به تصویر می کشند.

فیلم درخشان «قطار افسارگسیخته» ساخته آندری کونچالوفسکی هم که اصلا اموراتش بدون برف و سرما نمی گذرد و نمی توان فضای دیگری را برای انتقال آن سرمای سوزناک دنیای خشن و بی رحم تصور کرد.

عاشقانه نامتعارف «درخشش ابدی یک ذهن بی آلایش» ساخته میشل گوندری و بازی جیم کری و کیت وینسلت هم با سکانسی برفی به پایان می رسد و عاشق و معشوق آنقدر در برف ها می دوند که تصویر به سمت سفیدی می رود و فیلم تمام می شود.

در ایران هم تصویر و خاطره بسیاری از فیلم ها با لحظات برفی و زمستانی گره خورده و همان وجه دوگانه برف در آثار زیادی قابل ردیابی است. سکانس پایانی «شبح کژدم» کیانوش عیاری در ارتفاعات برفی شمال تهران و در تله کابین رقم می خورد و شخصیت های طمعکار در سوز زمستانی به سزای اعمال خود می رسند.

بنی اعتماد که همواره دغدغه طرح مشکلات مردم را دارد در «زیرپوست شهر» هم فصل سردی را برای روایت انتخاب می کند تا سرمای جاری در زندگی آدم های فیلم را بهتر به بیننده منتقل کند. صحنه هایی که برادر کوچک تر پشت ماشین وانت برادر بزرگ تر پنهان می شود تا اجناس قاچاق را به بیرون بیندازد و لطمه ای متوجه برادرش نشود در فضای سرد زمستان و زیر بارش برف می گذرد.

برف های سینمایی

فیلم «تنها دوبار زندگی می کنیم» ساخته بهنام بهزادی با راه رفتن سیامک در برف تمام می شود که برای یافتن عشقش شهرزاد، راه روستای مرزی لیو را درپیش می گیرد.

«زمانی برای مستی اسب ها» در فضایی بجز مناطق مرزی و برفی و پرپیچ و خم و دشوار کردستان ایران و عراق قابل تصور نیست و مشکلات آدم های این قصه لزوما و فقط در چنین فضایی ظرفیت ارائه دارد.

«برف روی کاج ها» ساخته پیمان معادی با این که فقط در بخش های پایانی بهره ای از برف می برد، اما با عنوان کنایی اش بخوبی آن سردی موجود در روابط زوج ها و شخصیت ها را نشان می دهد و منتقل می کند.

تصور داستان «مرگ کسب و کار من است» ساخته امیرحسین ثقفی بدون وجود آن فضای مخوف و بی رحم برفی ممکن نیست.

«دهلیز» نخستین ساخته بهروز شعیبی نیز در زمستان و فضایی برفی می گذرد و تلخی داستان اثر با آخرین فصل سال سنخیت قریبی دارد و حتی می توان آن اشک رضایت مادر مقتول در لحظه پایانی را به نشانه پایان زمستان و آغاز بهار خانواده اصلی اثر در نظر گرفت.

عباس کیارستمی، نگاه تجربه گرایانه اش را به برف هم وام می دهد و با «راه ها» بر رازآمیزی این پدیده زیبای خلقت می افزاید.

علیرضا امینی هم از جمله کارگردانانی است که به برف علاقه زیادی دارد و هرگاه فرصت خوبی پیدا کرده فصل های دیگر را بسرعت طی می کند تا به زمستان برسد. «دانه های ریز برف»، «زمان می ایستد» و «استشهادی برای خدا» را ببینید تا به این گرایش برفی امینی پی ببرید.

خسرو معصومی نیز به برف و سرما دلبستگی خاصی دارد و این را در فیلم هایی مانند «رسم عاشق کشی» و «جایی در دوردست» بخوبی نشان داده است. گویی سرمای روابط آدم ها و دنیای بی رحم اطراف آنها بجز زمستان به فصل دیگری راه ندارد.

فیلم «برف» ساخته مهدی رحمانی نیز که امسال در بخش مسابقه سودای سیمرغ جشنواره فیلم فجر حاضر است چه در فصل و چه در فضای قصه با برف و زمستان پیوندی ناگسستنی دارد. سال گذشته گروه فیلمبرداری زمان زیادی را برای بارش برف و گرفتن سکانس پایانی فیلم صبر کرد.

یکی از زیباترین جلوه های برف در سینمای ایران هم به فیلم «ناصر الدین شاه آکتور سینما» مربوط می شود که آتیه (پروانه معصومی) سال ها روی نیمکتی در برف به انتظار همسرش میرزا ابراهیم خان عکاسباشی (مهدی هاشمی) می نشیند تا او از سفر فرنگش به همراه مظفرالدین شاه به وطن و نزد او برگردد، غافل از این که هنر یارش مغلوب گیوتین ویرانگر قدرت می شود و او باید آنقدر به انتظاری بیهوده و ابدی بنشیند که موهای سرش هم مثل چادر و فضای برفی پیرامونش سفید شود. گویی زمستان آتیه را پایانی و بهاری نیست که نیست.

بخش سینما و تلویزیون تبیان


منبع : روزنامه جام جم / علی رستگار

مطالب مرتبط:

فیلم رسم عاشق كشی

باد در علفزار می پیچد     

رقابت در اکران