تبیان، دستیار زندگی
بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آغاز امامت حضرت مهدی (عج) مبارک باد

حضرت مهدی (عج)

بیا که بی تو نه سحر را طاقتی است و نه صبح را صداقتی؛ که سحر به شبنم لطف تو بیدار می شود و صبح، به سلام تو از جا بر می خیزد.

بیا که بی تو آینه ها، زنگار غربت گرفته اند.

هیچ کس حریم اطلسی ها را پاس نمی دارد و بر داغ لاله ها در هم نمی گذارد.

بیا که بی تو، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد.

بی تو کدام دست مهر، سرشک غم از دیدگان یتیمان بر می گیرد؟

کجاست آغوش مهربانی که دل های زخمی را به ضیافت ابریشمی بخواند؟

حضرت مهدی (عج)

ای آبِ آب! رودخانه ها عطش دیدار تو را دارند و در بستر انتظار، به سوی دریای ظهور تو شتابان اند. قامتی به استواری کوه، دلی به بی کرانگی دریا، طراوتی به لطافت سبزینه ها، سینه ای به فراخی آسمان ها و صمیمتی به گرمی خورشید می خواهد تا بشود تو را خواند و کاروان دل ها را به منزلگاه امید کشاند.

این همه را که اندکی بیش نیست، از دل شکسته ترین منتظران تاریخ دریغ مدار، که ظهور تو اجابت دعای ماست.

احرام دلابراهیم قبله آرباطانخسته اند؛ عقربه های ساعت از این همه چرخیدن و به جایی نرسیدن

خسته اند؛ دست هایی که از آسمان اجابت امیدی نمی چینند و خالی به سینه ها بر می گردند.

مولا جان!

حضرت مهدی (عج)

همه، دلشان تو را می خواهد.

همه از تو می گویند و به هر بهانه ممکن، تو را می خوانند؛ مگر نه این که آمدنت نزدیک شده است و در نزدیک ترین جمعه ممکن، از راه می رسی و با گل خندهای زیبایت، جان تازه ای بر تن لاله های عاشق می دهی؟

ـ مولا جان! شب بیداد می کند و حرمت عشق شکسته شده است. عدالت، خانه نشین شده است و شمعدانی ها، در پشت دیوارها غریب مانده اند.

ای سبز پوش و ای بلند بالامرد! با پرچم سبز عدالت بیا و راه سبز زیستن را به کویر نشینان اهالی انتظار بیاموز.

بیا و تمام بی عدالتی را به محکمه تیغ برّان ذوالفقار بکشان و قانون عدالت علوی را اجرا کن.

حضرت مهدی (عج)

بیا و طعم شیرین صداقت را بر اهالی کوچه های انتظار بچشان تا در غروبی دلنشین، در زیر چتر ولای تو، احرام دل ببندیم.

این جمعه ها، جمعه نیستندلیلا قبادیمن از کرکس می ترسم؛ انسان را زنده به منقار می گیرد.

من از آدم نمایانی می ترسم که در کالبد فرشتگان نجات، دست تو را که از هرگاهی زمین می خوری، می گیرند و بیشتر به خاک می کشانندت.

من از گرگ های فراوانی می ترسم که حتی مغز استخوان انسان را می جوند.

با این وجود، ما در امتداد پناهگاه حرکت نکرده ایم؛ پناهی که خود، ـ هرچند کمی دیرتر ـ به سمت ما خواهد آمد. ما همچنان معلّقیم؛ آن چنان که بدون تکلیف، سیاه مشق می کنیم.

حضرت مهدی (عج)

ازدحام کدامین ترافیک، کدامین چراغ قرمز شلوغ زمین آمدنش را مانع می شود، کسی که از آمدنش هزاران سال است خبر می دهند؟

چه ترافیک سنگینی است، آن قدر سنگین که حتی ورود او را ـ که قرار است در زیر سایبان امپراطوری اعجازگرش پناه بریم ـ به تعویق می اندازد! نکند پا در رکاب اسبی دارد که هنوز برای تاختن آماده نیست؟ یا شاید هنوز ساعت هامان را با ساعتش تنظیم نکرده ایم؟

برای پنهان ماندن و پنهان زیستن، کدام نقطه خوشبخت زمین را برگزیده است؟

مگر قرار نبود جمعه بیاید؟ تقویم جیبی ام کجاست؟ شاید تقویم های جیبی جمعه را از یاد برده اند!

حضرت مهدی (عج)

این جمعه ها همه نا اهل شده اند، همه از دست خط او تقلب کرده اند. غروب این جمعه ها تقلبی است، دلتنگی هایش هم تقلبی اند.

تاریخ مصرف این جمعه ها گذشته است.

باید به فکر روز و تقویم تازه تری بود تا حیات، بر تن خود، یک دست لباس نو بپوشاند.

این جمعه ها جمعه نیستند. جمعه ای که می آید، شیهه اسبی که دیگر در ترافیک نیست، در گوش زمان شنیده خواهد شد. آن روز، هنگامه از راه رسیدن دستان عدالت است. زمان آمدن مردی است که زمین، در برابرش زانو خواهند زد.

او می آید و تقویم ها جمعه های خود را گرامی تر خواهند داشت...

روابط عمومی موسسه تبیان