تبیان، دستیار زندگی
چشمان سامرا از بغض‌های جاری، تمام شدنی نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد

شهادت امام حسن عسکری(ع)

چشمان سامرا از بغض‌های جاری، تمام شدنی نیست.

التهاب و داغدیدگی، به فراخور این غم در کوچه‌های شهر بیداد می‌کند.

باد نوحه گر، گذارش به نخل‌های گیسوپریش می‌افتد که ردیف به ردیف، دست خوش فراق شده‌اند.

دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده‌تر از همیشه، شعله‌هایش را می‌پراکند.

مدت ها بود که خانه خلوت زده امام خود را اسیر چنگال اختناق می‌دید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایی می‌یابد؛ با این حال در این رهایی شاد نیست و دیگر جمال دل آرای عسکری را نمی‌بیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه طلب را می‌شنود؛ درست همان گونه که بنی امیه در عاشورا می‌خندیدند. شانه‌های شیعیان، بوی غربت سامرا می‌دهد. تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسه‌های دل سوخته است که برای باغ خزان زده سامرا، گل‌های تسلیت آورده‌اند.

شهادت امام حسن عسکری(ع)

سامرا، بقیعی مظلوم به روایت تاریخزمان می‌گذرد و تاریخ برای نگارشِ تصاویر تبدار، یک بار دیگر می‌آید و دست‌های توطئه و تخریب را بر بام سامرای ستم دیده می‌نگرد.

اکنون دیگر چه می‌خواهند؟ تاریخ، به دقت تمام، دسیسه‌ها را به ثبت می‌رساند که با ناتوانی هر چه تمام‌تر، به ستیز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشته‌اند.

تاریخ خوب می‌داند که دست‌هایی از این لرزان تر، در هیچ جا یافت نمی‌شود که حتی از قبرها هراس داشته باشند و چنین بر خشت‌ها یورش برند. آنان با همه نادانی، این را خوب می‌دانند که کشته شده ائمه پاک ما نیز انسان‌ها را زنده و بیدار می‌کند.

درست است امروز داغ دل شیعه، از این جنایت تازه می‌شود.

شهادت امام حسن عسکری(ع)

آری! آنان هرچه خراب کنند، بنای توانمند تشیع، همچون حقانیّت گفته‌های تاریخ، سر جای خودش هست.

شب سایه سنگین و سیاهش را بر سر شهر پهن کرده بود، کوچه های تنگ و پیچ در پیچ شهر در تاریکی و سکوت گم شده بود و مردم در پناه شب، آسوده در خواب فرو رفته بودند، اما چشم خلیفه و یارانش بیدار بود و نگران .وحشت و نگرانی از چشمانش خوانده می شد، احساس زبونی می کرد، بیچاره شده بود . هر روز خبر از شورشی می آوردند، هر دم پیکی وارد می شد و خبر از اغتشاشی می داد، خواب از چشمانش گریخته بود و آرامش از وجودش رخت بسته بود . در تالار کاخ قدم می زد، حرکاتش عصبی و بی اختیار بود، هرچند لحظه یکبار به در ورودی چشم می دوخت گویامنتظر کسی بود، در همین لحظه وارد شد و تعظیم کرد.

چه غریب است هنگامه رفتن تو اى بهار كوتاه، یا ابا محمد!

شهادت امام حسن عسکری(ع)

هنوز كوچه‏هاى مدینه و سامرا، تو را در ذهن خود مرور مى‏كنند. پرنده خوش‏نواى معرفتت را آن هنگام كه در تنگناى زندان به بند كشیدند، گویا چشمانشان توان دیدن نور هدایتت را نداشت؛ گرچه مرغ خوشخوان علم و حكمتت، عباسیان را نیز محتاج محضرت كرده بود.

سر سلامتى

آن‏گاه كه اندیشه پرحیله ستمگران، دین خدا را به رأى خویش تفسیر مى‏كرد، تلألوى خورشید تو بود كه جاده حقیقت را همواره روشن نگاه مى‏داشت و جاده امامت تنها 28 سال زیر قدم‏هاى جوان تو جوانه زد و پس از آن به فرزندت مهدى(عج)، عزیزترینِ خلق خدا، به امانت رسید؛ امانتى براى تداوم صراط مستقیم.

از خوبى تو همان بس كه خورشید مهدى(عج) از افق دامان تو سر زد.

امروز در سوگ پر كشیدن تو، آسمان با سینه‏اى سوخته و گریبانى چاك‏چاك، سر به تسلیت موعود زمان(عج) خم كرده است.

شهادت امام حسن عسکری(ع)

معصومیت، علم، مردم‏دارى و ایمان تو را تحت نظر مى‏گیرند. آخر عباسیان ـ این زندانبان‏هاى ناشى ـ نمى‏دانند كه دنیا خود براى فكر بلندت، اسارتى بیش نبود؛ حتى اگر تو را به بند نمى‏كشیدند.

مى‏خواستم همراه چشم‏هایى باشم كه در گذرگاه تو، به كمین دیدارت مى‏نشستند تا بار دیگر، روح دمیده در جان بشر را از نگاه تو تمدید كنم. مى‏دانم كه سرنوشت گل‏ها پرپر شدن است. امروز، فانوس اشك‏هایمان را تا ظهور زاده تو روشن مى‏كنیم تا به شمشیر عدالتش، روزى بغض 1400 ساله را بگشاید.

شهادت امام صداقت و روشنایى اندیشه و كلام را به پیشگاه امام زمان(عج) و آل محمد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله تسلیت مى‏گوییم.

اى پدر عدالت‏گستر جهان! به بى‏عدالتى بر تو و اسارت و تبعیدت مى‏گرییم، تا آن هنگام كه فرزندت به پا مى‏خیزد.

چشمان سامرا از بغض‏هاى جارى، تمام‏شدنى نیست.

التهاب و داغدیدگى، به فراخور این غم در كوچه‏هاى شهر بیداد مى‏كند.

باد نوحه‏گر، گذارش به نخل‏هاى گیسوپریش مى‏افتد كه ردیف به ردیف، دست‏خوش فراق شده‏اند.

دجله در غروب فرو رفته است و خورشید، گسترده‏تر از همیشه، شعله‏هایش را مى‏پراكند.

مدت‏ها بود كه خانه خلوت‏زده امام خود را اسیر چنگال اختناق مى‏دید، اما امروز این خانه از رنج محدودیت، رهایى مى‏یابد؛ با این حال در این رهایى شاد نیست و دیگر جمال دل‏آراى عسكرى را نمى‏بیند. این خانه شاد نیست، اما قهقهه بیگانگان جاه‏طلب را مى‏شنود؛ درست همان‏گونه كه بنى‏امیه در عاشورا مى‏خندیدند. شانه‏هاى شیعیان، بوى غربت سامرا مى‏دهد. تمام سرمایه امروز شیعه، همین بوسه‏هاى دل‏سوخته است كه براى باغ خزان‏زده سامرا، گل‏هاى تسلیت آورده‏اند.

سامرا، بقیعى مظلوم به روایت تاریخ

زمان مى‏گذرد و تاریخ براى نگارشِ تصاویر تبدار، یك بار دیگر مى‏آید و دست‏هاى توطئه و تخریب را بر بام سامراى ستم‏دیده مى‏نگرد.

اكنون دیگر چه مى‏خواهند؟ تاریخ، به دقت تمام، دسیسه‏ها را به ثبت مى‏رساند كه با ناتوانى هر چه تمام تر، به ستیز با گنبد و بارگاه، دل خوش داشته‏اند.

تاریخ خوب مى‏داند كه دست‏هایى از این لرزان‏تر، در هیچ‏جا یافت نمى‏شود كه حتى از قبرها هراس داشته باشند و چنین بر خشت‏ها یورش برند. آنان با همه نادانى، این را خوب مى‏دانند كه كشته شده ائمه پاك ما نیز انسان‏ها را زنده و بیدار مى‏كند.

درست است امروز داغ دل شیعه، از این جنایت تازه مى‏شود.

آرى! آنان هرچه خراب كنند، بناى توان‏مند تشیع، همچون حقانیّت گفته‏هاى تاریخ، سر جاى خودش هست.

روابط عمومی موسسه تبیان