تبیان، دستیار زندگی
خدای سبحان، ادراک معارف قرآن، این کتاب عظیم الهی را مخصوص کسانی دانسته است که دارای قلب‌اند و آن را مرکز علم حقیقی می‌داند و گروهی که قلب خود را از دست داده‌اند یا آن را بیمار کرده‌اند، از فهم اسرار قرآنی محروم‌اند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مهم‌ترین لازمه فهم قرآن

قرآن

بهره‌مندی صاحبان قلب سالم از درک قرآن


خدای سبحان، ادراک معارف قرآن، این کتاب عظیم الهی را مخصوص کسانی دانسته است که دارای قلب‌اند و آن را مرکز علم حقیقی می‌داند و گروهی که قلب خود را از دست داده‌اند یا آن را بیمار کرده‌اند، از فهم اسرار قرآنی محروم‌اند. منظور از قلب در تعبیرهای عربی یا عنوان دل در تعبیرهای فارسی، همان روح مجرّد و لطیف الهی است که خداوند به انسان‌ها مرحمت نموده و استعداد دریافت هرگونه کمالی را داراست و تعلق به دنیا و هرگونه تبه‌کاری او را از اوج کمال یا لیاقتِ تکامل اسقاط می‌کند و پرده ضخیمی جلوی آن می‌آویزاند که حقایق را نبیند و فقط به خاطرات نفسانی و آرمان‌های شیطانی که از قوای درونی یا وسوسه‌های شیطان سر بر می‌آورند، می‌نگرد و به تحقّق بخشیدن آن‌ها می‌کوشد.

چون اندیشه و علم، یک وجود مجرد (غیر مادی) است، نیل به آن، نه در اختیار مغز مادّی است و نه در عهده قلب مادّی که در تمام حیوان‌ها وجود دارد؛ بلکه مخصوص روح مجرّد انسانی است که دستگاه مادّی مغز و مانند آن کارهای فیزیکی و مقدمات مادّی آن را به عهده دارند و وجود متافیزیکی آن فقط به عهده روح مجرّد است.

اکنون برخی از شواهدی که دلالت می‌کند بر اینکه منظور از قلب، همان روح مجرّد است، نقل می‌شود.

تجرد محتوای قرآن و فرشته وحی

الف. قرآن بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است: «نزل به الروح الأمین * علی قلبک لتکون من المنذرین» 1؛ یعنی فرشته وحی که از هر جهت، امین از تعدّی و دگرگون کردن است، قرآن را بر قلب تو (ای پیامبر) فرود آورد.

شک نیست که هم معارف و علم و اخبار غیبی که قرآن حاوی آن‌هاست، مجرّد از طبیعت و مادّه‌اند و هم حضرت جبرئیل علیه‌السلام، و ممکن نیست این امورِ مجرّد از ماده و منزّهِ از تنگنای طبیعت بر قلب صنوبری یا بر مغز مادّی فرود آیند. گاهی در هنگام نزول بعضی از سوره‌ها هزاران فرشته آن را بدرقه نموده تا در جایگاه اصیل خود که قلب مطهّر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است مستقر شود و هرگز نمی‌توان این نزول را امر مادّی دانست و آن همه نازل شوندگان را مادّی پنداشت. پس، قلب که محل تجلّی آن علوم و حاملان آن معارف است، یقیناً مجرد است.

اسناد اطاعت و عصیان به قلب

ب. کتمان شهادت در محکمه عدل، گناه دل است؛ «و لا تکتموا الشهادة و من یکتمها فإنّه اثم قلبه»؛2 یعنی از ادای شهادت حق در حضور حاکم عادل خودداری نکنید و آن را کتمان ننمایید؛ زیرا هرکس شهادت حق را مستور کند، قلب او گناه‌کار است.

تردیدی نیست که اطاعت و عصیان، مخصوص روح آدمی است؛ نه اعضا و جوارح او که ابزار امتثال اوامر یا تمرّد از آن‌ها هستند و شک نیست که قلب طبیعی و مادّی که عهده‌دار پالایش خون و سایر کارهای طبیعی است، اطاعت و عصیان تشریعی ندارد. پس، مراد از قلب در این‌گونه از موارد، همان روح انسانی است که حقیقت انسان به اوست.

دل هوا پرست از یاد خداوند غافل است؛ «و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتّبع هواه و کان أمره فرطاً» 3؛ یعنی از کسی که ما قلب او را از یاد خودمان در اثر تداوم تبه‌کاری و استمرار هوا پرستی غافل نمودیم، پیروی نکن و او تابع هوای خویش است و کار او تجاوز از مرز بندگی و تعدّی از عدل است.

اشکالی در این جهت نیست که یاد حق، امر مادّی نیست و غفلت از آن هم امر طبیعی و محسوس نخواهد بود؛ اگرچه ریشه آن تعلّق به عالم طبیعت دارد و چون خدای سبحان، مجرّد از هر قید مادّی است، یاد خداوند که همان توجه به سوی او و گرایش به سمت اوست، یقیناً منزّه از مادّه است و قلبی که به یاد اوست، حتماً مجرّد است و قلبی که از یاد او غافل است، از تجرّد خود بهره نمی‌برد و بر چهره جانِ مجرّد انسانِ غافل، پرده پندار باطل آویخته است، چنان‌که رخسار جان انسان متذکّر، از پوشش پرده وَهْم و حجابِ خیال، مصون است؛ «و اذکر ربّک فی نفسک تضرّعاً و خیفةً و دون الجهر من القولِ بالغدوّ و الآصال و لا تکن من الغافلین» 4 . در این کریمه، یاد خداوند را به نفس نسبت داده است که همان نفس ناطقه انسانی است و همان در حقیقت، عهده‌دار یاد خدا و مسئول غفلت از یاد حق تعالی است.

اسناد سلامتی و بیماری به قلب

ج. برای دل در فرهنگ قرآن کریم، سلامت و مرضی است که هیچ ارتباطی به قلب مادّی ندارد و خداوند سبحان، بعضی از امور را مرض قلب می‌داند و برخی از دل‌ها را بیمار می‌شمارد. گاهی عقیده تباه و جهان‌بینی باطل و ایمان ناصواب را مرض می‌شمارد و گاهی روابط سیاسی و برخوردهای سوء آن را مرض قلب می‌داند.

مثلاً نفاق را مرض می‌داند؛ «فی قلوبهم مرض فزادهم اللّه مرضاً» 5 و همچنین گرایش مرد به آهنگ زن نامحرم و اجنبی را مرض می‌شمارد و به همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور می‌دهد که در هنگام سخن گفتن، صدایتان را رقیق نکنید تا مردی که قلب او مریض است، طمع نکند؛ «فلا تخضعن بالقول فیطمع الّذی فی قلبه مرض و قلن قولاً معروفاً».6

همین طور گرایش سیاستمداران کاذب را به بیگانگان، مرض دل می‌شمارد و به آنان که رابطه مرموزی با بیگانگان دارند، اعلام می‌نماید که این گرایش سیاسی مرض دل است و هشدار می‌دهد که همین مایه رسوایی آن‌ها خواهد شد: «فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائرة فعسی اللّه أن یأتی بالفتح أو أمرٍ من عنده فیصبحوا علی ما أسرّوا فی أنفسهم نادمین» 7؛ یعنی می‌بینی (تو ای پیامبر) کسانی را که در دلهای آنان مرض است، به سَمْت کفّار و بیگانگانْ شتاب‌زده گرایش دارند و بهانه آنان که به عنوان منطق سوء آن‌ها مطرح است، این است که می‌گویند: ما می‌ترسیم برگشت وضع سیاسی به ما اِصابت کند و ما را آسیب برساند (احتمالاً وضع سیاسی دگرگون می‌شود و مشرکان پیروز می‌گردند و مسلمین شکست می‌خورند).

خداوند در ابطال این پندار و از بین بردن این بیماری سیاسی فرمود: «امید آن می‌رود که پروردگار، فتح مهمّی نصیب مسلمین کند یا کار دیگری پیش آورد و این گروه بیمارْ دل بر آنچه در نهادشان مستور داشتند، پشیمان گردند»

قرآن

در موارد یاد شده و مشابه آن که فراوان است منظور از قلب، همان روح انسانی است؛ وگرنه هیچ متخصص قلبی، اثر مرض را در دل منافق نمی‌یابد و هیچ قلب‌شناس حاذقی اثر بیماری را در دل مردی که به زن نامحرم طمع دارد، مشاهده نمی‌کند و هیچ طبیب محققی که سالیان متمادی در شناخت امراض گوناگون قلب کار کرده است، و راه‌های درمان آن را می‌شناسد، اثر مرض را در قلب سیاستمداری که به بیگانگان گرایش سوء دارد، احساس نمی‌کند؛ بلکه گاهی همه این گروه‌های یاد شده یا در عنفوان شبابند و از سلامتی کامل قلب برخوردارند و یا اگر به دوره کهولت رسیده‌اند، از گزند مرض‌های مادّی قلب و از آسیب بیماری‌های قلب مادّی، مصون مانده‌اند.

معلوم می‌شود که منظور از قلب در این موارد که گاهی به مرض و زمانی به سلامت متصف می‌شود مانند: «إذ جاء ربّه به قلب سلیم» 8، «إلاّ من أتی اللّه به قلب سلیم» 9 همانا نفس ناطقه آدمی است؛ چنان‌که در ذیل آیه‌ای که گرایش سوء سیاسی را مرض قلب می‌داند، می‌فرماید: «فیصبحوا علی ما أسرّوا فی أنفسهم نادمین» 10؛ یعنی بر آنچه در نفوسشان نهان کرده‌اند، پشیمان می‌شوند. پس، مراد از قلب، همان روح مجرّد انسانی است.

حضرت آیت الله جوادی آملی

شبكه تخصصی قرآن تبیان


برگرفته از بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسرا

1. سوره شعراء، آیات 193 194.

2. سوره بقره، آیه 283.

3. سوره کهف، آیه 28.

4. سوره اعراف، آیه 205.

5. سوره بقره، آیه 10.

6. سوره احزاب، آیه 32.

7. سوره مائده، آیه 52.

8. سوره صافات، آیه 84.

9. سوره شعراء، آیه 89.

10. سوره مائده، آیه 52.