تبیان، دستیار زندگی
گروه خنج نمایشی را روی صحنه ای نامتعارف می برد که مفهوم واقعی تئاتر باید باشد . حضور تماشاچی بدون کم و کاست . لمس حس همسانی هنرمند و مخاطبش . لغزش پای طنازی هر کدام به مذاق دیگری هم خوش نمی آید . جادوی فسفری خال خالی از همین اتفاق هاست که هر چند سال یک با
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

جادوی نیاوران


گروه خنج نمایشی را روی صحنه ای نامتعارف می برد که مفهوم واقعی تئاتر باید باشد . حضور تماشاچی بدون کم و کاست . لمس حس همسانی هنرمند و مخاطبش . لغزش پای طنازی هر کدام به مذاق دیگری هم خوش نمی آید . جادوی فسفری خال خالی از همین اتفاق هاست که هر چند سال یک بار فرصت دیدن آن دست می دهد .

جادوی فسفری خال خالی

نمایش هنر ثبت شدنی نیست . مثل نقاشی و مجسمه سازی و سینما نیست که بشود حفظش کرد و توی موزه گذاشت و یا بعد از ده ها و شاید صدها سال آن را دوباره دید. تئاتر مثل یک گزاره ی دوشرطی است بدون این که بشود بخشی از این گزاره را در لحاظ منطقی ذکر نکرد.

مفهوم حضور تماشاچی دربسیاری از گفت و گوهای اهالی تئاتر به عنوان یکی از ارکان این هنرنمایشی یادمی شود حتی دردرس های آکادمیک و متدیک تئاتر نیز به این موضوع پرداخته می شود ، اما شاید این ویژگی در بسیاری از نمایش ها لمس نشود .

مختصات یک تئاتر نفس به نفس که تاثیرات جامعه شناسانه و روان شناختی را هم دنبال می کند دراین دقت وتمرکز برمخاطب و تماشاچی قابل بازیابی وتعریف است .

اگر از فرهنگ واژگان فنی و تخصصی تئاتر نخواهیم استفاده کنیم مصداق بهترین وسیله برای تفهیم این خصوصیت خواهد بود .

نمایش هایی که توامان از میان خیل تماشاچی ودرعین حال ازروی صحنه آغاز می شود به مفهوم بیمرزی هنری نزدیک تر است و مشابهت یک فرآیند همسان در خلق اثرهنری را شامل می شود . تماشاچی نشسته است و منتظراجرای نقش ها برروی صحنه است اما ناگهان ازهمان درورودی که خودش و دیگر تماشاچی ها وارد شده اند ، حضوربازیگران را احساس می کند . حتی دربرخی موارد تماشاچی بعد از گذشت ثانیه ها و یا دقایقی می فهمد که این کسی که درردیف صندلی های تماشاچی نشسته است بازیگر همین تئاتر است .

صحنه ی جادوی فسفری خال خالی چنین شرایطی دارد . اصلا چیزی به نام صحنه و جایگاه تماشاگران وجود ندارد . صحنه و جایگاه یک کافه است که از سرناگزیری انتخاب نمی شود . در واقع محل اتفاق نمایش نامه همین کافه است . زن و شوهری که عادت های عاشقانه ی زندگیشان را فراموش کرده اند از روی اتفاق به یک کافه می آیند...

همه ی این ها تئاتر را به آن مفهوم نفس به نفس خودنزدیک تر می کند اما شاید مفهوم ایده آل یک تئاتر مشارکتی صددرصد نباشد .

حالا فرض بگیرید که تماشاچی ها دیگر به شیوه ی رایج ، در جایگاه مشخصی نباشند و از قضا بازیگرها نیزصحنه ای نداشته باشند ، آن موقع مرزتماشاچی و بازیگر برداشته می شود . آن وقت فرهنگ جدیدی میان بینندگان این تئاتر خاص تزریق می شود .

جادوی فسفری خال خالی

صحنه ی جادوی فسفری خال خالی چنین شرایطی دارد . اصلا چیزی به نام صحنه و جایگاه تماشاگران وجود ندارد . صحنه و جایگاه یک کافه است که از سرناگزیری انتخاب نمی شود . در واقع محل اتفاق نمایش نامه همین کافه است . زن و شوهری که عادت های عاشقانه ی زندگیشان را فراموش کرده اند از روی اتفاق به یک کافه می آیند ، تماشاچی های نمایش که در واقع خرده بازیگرهای ضروری خرده داستان های نمایش نیز هستند  پشت میزهای دیگر نشسته اند . غرض از تعبیر خرده بازیگر با مفهوم نقش بازی که در عبارت عامیانه همان سیاه لشگر است تفاوت دارد. خرده بازیگری نیاز ضروری خرده داستان است ، با این که نقش بازی در حاشیه نقش آفرینی قرار می گیرد .

در تئاتر های معمول شاید نشود حرف زد ، تلفن جواب داد و یا از این جالب تر به مسئول سفارش یک کافه ، نوشیدنی و یا خوراکی سفارش داد ، اما در جادوی فسفری خال خالی این امکان مهیا می شود که تماشاچی آرام تر از هر زمان دیگری در متن داستان قرار بگیرد . و این مشارکت نیازمند شناخت و دانش تماشاچی از فضای تئاتر نیست .

وقتی با چنین نمایشی مواجهیم جنبه ی سرگرم کننده ، تعلیقی و معمایی تئاتر با یک هیجان مضاعف همراه خواهد بود ، هیجان حضور پیش بینی نشده در یک نمایش که نیازبداهه ی آن برعهده کارگردان و بازیگرهاست .

کافه گالری فرهنگسرای نیاوران تفاوت های اساسی با دیگر کافه های معمول ندارد و این نکته به باورپذیری قصه در یک موقعیت واقع گرایانه کمک می کند ، قابلیت نمایشی جادوی فسفری خال خالی زمانی مشهودتر می شود که تماشاچی از مرز یک بیننده در گام اول به مخاطب تبدیل می شود و در آخر نیز خود عین داستان می شود .

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان