تبیان، دستیار زندگی
پیکر نحیف غم، روبه روى سقاخانه «از اشک جارى»، لحظه اى از سوختن باز نمى ایستد. چین هاى ماتم، بر جبین مسجد «بالاسر» و چهره محزون «گوهرشاد» در همسایگى سوز، همه و همه حکایت از فراق خورشید دارند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

در غم ضامن آهو نشسته ایم

شهادت امام رضا (ع)

پیکر نحیف غم، روبه روى سقاخانه «از اشک جارى»، لحظه اى از سوختن باز نمى ایستد. چین هاى ماتم، بر جبین مسجد «بالاسر» و چهره محزون «گوهرشاد» در همسایگى سوز، همه و همه حکایت از فراق خورشید دارند.

امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد. بر بالاى این بناى غریب، آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است. مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد که هم صدا با رشته هاى روشن باران مى گرید. محفلى از مرثیه است و حرم، با تن پوشى از رنگ هاى عزلت، هم زبان غزل هاى اندوه زاست.

شهادت امام رضا (ع)

در «بست»ها، جز مقام پرپر عاشقى، تصویر دیگرى چشم ها را پر نمى کند.

در قاب امروز، توس را مى بینیم که زهر، چونان تیغ وحشى بر اندامش وارد آمده است.

عصیان آشکار انگور است و به داغ نشاندن سینه چاکان مسیر رأفت. اُف بر این دنیا که حبّه هاى زهرآلود را کنار امام روشنى ها آورد! آه، اى رقت خراسانى تبار؛ اى توس سر کرده با عشق!

اى انگورهاى نرفته از خاطر!

همراه با زائران بصیرت

سوزان ترین فریاد از جانب دل هاى سوخته عشاق و از سمت زائران درد و امید است که با حنجره بى رمق «صحن»، در این سوگ هم آوا شده اند تا دل بستگى ها به تکثیر برسد. زائران بصیرت، از فرسنگ هاى دور آمده اند تا از نزدیک، فروغ زیباى بهشت را به تماشا بنشینند و دل را در حرم نور، به خلعت توبه آراسته کنند.

شهادت امام رضا (ع)

اى دل، تو هم بیا به زیارتِ فرشته هاى اشکى که به پابوسِ کفشدارى هاى متبرک آمده اند!

بیا و ببین که چگونه بغض هاى ملتمسِ زائران، در رکعات «بالاسر» فرو مى چکد.

ببین چگونه از هر «السلام علیک»، شعله هاى اشتیاق برخاسته است.

اى دل، بیا به درگاه صبح جاودان سلام کن و بر هشتمین خورشیدِ مهر آیین، درود بفرست.

در حریم حرمش، بوی گلاب می‏آید و این همه دست خواهشمند که کشیده شده به سمت پنجره‏ای با هزاران روزنه به سوی این کرامت محض.بوی گلاب می‏آید؛ درست مثل همان روزی که دیوارهای خانه را شاخ و برگ درختانی که بر سر ریشه‏های نو قد کشیده‏اند، پوشانده بود و خوشه‏های روشنی از آسمان‏ها، آویزان شده بود.و تا چشم کار می‏کرد، سیاره بود که بر مدار تازه‏ای می‏چرخید و تا چشم کار می‏کرد، پنجره مشبک طلایی بود که از غرفه‏های بهشت به سوی زمینیان گشوده بود، تا طراوت یک بهار بهشتی را بر اندام تاول زده خاک بگستراند.

شهادت امام رضا (ع)

گلابدان‏ها پُر می‏شد و خالی می‏شد.دشت پر شده بود از غزالانی چشم به راه ضامن آهو، بر شانه‏های عرش، کبوتران جَلد حرم، تکیه زده بودند.

مردانی که پوستین بر تن پاره کرده بودند از فرطِ شکم سیری، باور نداشتند که به زمین سخاوت بی‏دریغ دیگری کرامت شود، تا دست‏های خواهشمند را، هیچ گاه پس نزند، حتی اگر آستین دریده‏ترین دست روزگار باشد. اصلاً چه کسی می‏دانست که آسمان سخاوت، نصیب این خاک شود؟آقا! اگر چه «غریب الغربا»یت می‏گویند، اما در این سرزمین، در میان امواج ارادت و عشق دل‏های پاک، شناوری.صدای نقاره در حرم پیچیده است.آنها که همه وجودشان را به مشبک‏های صریحت دخیل بسته‏اند و حلقه بندگی‏شان، انگشتان گره خورده به قامت سبز ضریح است، در این سمفونی ملکوتی، به سماع عشق می‏نشینند. آقا! نیازم را می‏دانی؛ سرشارم کن.

روابط عمومی موسسه تبیان