تبیان، دستیار زندگی
اخلاق این است كه انسان سعی كند آدم خوبی بشود ، زاهد بشود ، اهل بهشت بشود ، عادل بشود ، با تقوا بشود و از طریق فهم همة فضائل نفسانی كه در كتاب های اخلاق آمده است و عمل به آن ها ، سر انجام یك انسان وارستة به تمام معنا بشود .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فرق عبادت و زهد در چیست؟

زهد


هدف غایى عرفان حقیقی، وصول به مرتبه «توانایى نفس به معرفت حق» است و این معرفت برآمده از «عمل» است، نه برگرفته از درس و بحث و مبتنى بر «مجاهده و ریاضت» است، نه نتیجه استدلال و چون و چرا كردن!

چنین عرفانى، مورد تأیید اسلام و آموزه‏هاى قرآنى و روایى آن است؛ این طریقى است كه ابراهیم خلیل آن را طى نمود: «وَ كَذلِكَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»( انعام/75). درك ابراهیم جنبه مفهومى نداشت؛ بلكه شهودى بود و این شهود غیر از شهادتى است كه آدمى در عالم ماده، نسبت به اجسام دارد. چنین معرفت و علمى، خواسته امامان معصوم‏علیهم السلام نیز بود؛ چنان كه در دعاهاى معروف و مشهور به این عبارت‏ها بر مى‏خوریم: «وانر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیك»؛«و ارزقنى النظر الى وجهک الكریم»؛ «لاتحرمنى النظر الى وجهك»( مناجات شعبانیه) و...

تفاوت سه واژه « زاهد و عابد و عارف »از نظر بوعلی :(مرجع – باب دوم)

آنكه از تنعم دنیا،( یعنی از نعمتهای دنیایی ) روگردانده است « زاهد » نامیده میشود. آنكه بر انجام عبادات از قبیل نماز و روزه و غیره مواظبت دارد به نام « عابد » خوانده میشود. و آنكه ضمیر خود را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عالم قدس كرده تا نور حق بدان بتابد به نام « عارف » شناخته میشود. البته گاهی دو تا از این عناوین یا هر سه در یك نفر جمع میشود.

پس نتیجه مطلب این می شود كه: زهد، یعنی اعراض از مشتهیات دنیایی، و عبادت ،عبارت است از انجام اعمال خاصی از قبیل نماز و روزه و تلاوت قرآن و امثال اینها، و عرفان مصطلح عبارت است از منصرف ساختن ذهن از ماسوی الله و توجه كامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب.

به نكته مهمی اشاره شده است، و آن اینكه « گاهی بعضی از اینها با بعض دیگر مركب میشوند » پس ممكن است یك فرد در آن واحد هم زاهد باشد و هم عابد، و یا هم عابد باشد و هم عارف، و یا هم زاهد باشد و هم عارف و یا هم زاهد باشد و هم عابد و هم عارف، ولی شیخ توضیحی نداده است. البته منظورش این است كه هر چند ممكن است یك فرد زاهد و عابد باشد اما عارف نباشد، ولی ممكن نیست كه عارف باشد و زاهد و عابد نباشد.

اخلاق زیر مجموعة فلسفه است، امّا عرفان فوق فلسفه است و در سیر و سلوک اخلاقی و عرفانی یكی می كوشد آدم خوبی بشود، اهل بهشت بشود، یكی می كوشد جهنّم نرود، یكی می كوشد اینجا كه هست، جهنّم را ببیند. عارف كسی است كه بتواند با موت ارادی بر بدن مسلّط بشود. وقتی كه این چنین شد، مرگ طبیعی را تجربه كرده است

زهد غیر عارف، نوعی داد و ستد است، گوئی كالای دنیا را میدهد كه كالای آخرت را بگیرد، اما زهد عارف، نوعی پاكیزه نگهداشتن دل است از هر چه دل را از خدا باز دارد. عبادت غیر عارف، نیز نوعی معامله است از قبیل كار كردن برای مزد گرفتن، گوئی در دنیا مزدوری میكند كه در آخرت مزد خویش را كه همان اجر و ثوابها است دریافت كند، اما عبادت عارف، نوعی تمرین و ورزش روح برای انصراف از عالم غرور و توجه به ساحت حق است تا با تكرار این تمرین، بدان سو كشیده شود.

تفاوت اخلاق و عرفان

فرق اخلاق و عرفان این نیست كه یكی پویا است و دیگری غیر پویا باشد اخلاق در مرحلة خیلی نازل است و عرفان در اوج قرار دارد، و بین اخلاق و عرفان، فلسفه فاصله است. اصلاً نباید گفت بین اخلاق و عرفان چه تفاوتی هست، تا بگوئیم یكی پویا است و دیگری غیر پویا. اصلاً اینها قابل قیاس نیستند، دو كُلّی اند.

اخلاق این است كه انسان سعی كند آدم خوبی بشود، زاهد بشود، اهل بهشت بشود، عادل بشود، با تقوا بشود و از طریق فهم همة فضائل نفسانی كه در كتاب های اخلاق آمده است و عمل به آن ها، سر انجام یک انسان وارسته به تمام معنا بشود.

امّا در عرفان چنین كسی تازه در پلة اوّل است، او نمی خواهد آدم خوبی بشود، آدم خوب شده است. او می خواهد بهشت را ببیند. آن كجا و این كجا! آن یك چیز دیگر است و این یك چیز دیگر است. اگر كسی همة فضائل را جمع كرد و به درجات عالیة تقوا رسید، به درجات عالیة عدالت رسید، و در همة ملكات فاضله ممتاز شد، شاگرد عرفان است. عرفان معنایش این نیست كه آدم زحمت بكشد كه آدم خوبی بشود، عرفان با شهود كار دارد.

عرفان

در عرفان، ترس از جهنّم یا اشتیاق به بهشت و اشتیاق به لقاء الله مطرح نیست. این ها در اخلاق مطرح است عارف می خواهد بگوید: بله، من هم دلیل های فراوانی دارم كه جهنّم را ببینم. می خواهم بهشت را ببینم، می خواهم لقاء الله را درك كنم. آن بزرگواری كه گفته است:

خود هنر دان، دیدن آتش عیان// نِی گپ دلّ علی النّارِ دُخان (مثنوی مولوی)

یعنی كسی كه در فضائل اخلاقی كار می كند گپ می زند، حرف می زند؛ چون استدلال می كند كه طبق دلیل حكمت، طبق دلیل عدالت، طبق فلان ادلّه، طبق ظاهر احادیث، طبق این برهان عقلی، طبق این برهان نقلی جهنّم هست، بهشت هم هست. این گپ می زند؛ برای این كه می گوید: از این دود می توان پی برد كه آتش هست : دلّ عَلَی النّار دُخان. هنر آن است كه آدم آتش را ببیند. (خود هنر دان دیدن آتش عیان، نی گپ دلّ علی النّار دخان) .

كسی كه فن اخلاق می نگارد، موضوع و بسیاری از مبادی آن را فلسفه می گیرد. چون این علم جزئی است و نه كُلّی. زیر مجموعة فلسفه است. تحت اشراف او است و در تحصیل موضوع، و بسیاری از مبادی اساسی وام دار فلسفه است.

بنابراین اخلاق زیر مجموعة فلسفه است، و فلسفه زیر مجموعة عرفان. موضوع آن یك هویّت مقسمی است.

چنان كه عرفان به دو بخش عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم می شود، اخلاق هم به دو بخش تقسیم می شود: اخلاق نظری كه كارهای نظری در زمینة اخلاق است؛ مثل اِحیاءُ العلوم غزالی و مَحَجَّهُ‌ البِیضاء فیض كاشانی. و اخلاق سیر و سلوك اخلاقی است.

زهد، یعنی اعراض از مشتهیات دنیایی، و عبادت ،عبارت است از انجام اعمال خاصی از قبیل نماز و روزه و تلاوت قرآن و امثال اینها، و عرفان مصطلح عبارت است از منصرف ساختن ذهن از ماسوی الله و توجه كامل به ذات حق برای تابش نور حق بر قلب

بنابراین، اخلاق زیر مجموعة فلسفه است، امّا عرفان فوق فلسفه است و در سیر و سلوک اخلاقی و عرفانی یكی می كوشد آدم خوبی بشود، اهل بهشت بشود، یكی می كوشد جهنّم نرود، یكی می كوشد اینجا كه هست، جهنّم را ببیند. عارف كسی است كه بتواند با موت ارادی بر بدن مسلّط بشود. وقتی كه این چنین شد، مرگ طبیعی را تجربه كرده است.

ما نوعاً جزء مۆمنان بِالغیب هستیم؛ یعنی به جهنّم ایمان داریم، به بهشت ایمان داریم و به جمیع مَا جآءَ بِهِ الوَحی ایمان داریم. امّا همة اینها برای ما ایمان به غیب است. جهنّم را كه ندیده ایم، به ما گفتند: جهنّمی هست، گفتیم: آمَنَّا وَ سَلَّمْنَا؛ بهشتی هست، گفتیم: اعتَقَدَنَا وَ صَدَّقَنَا. ایمان ما، ایمان به غیب است و این ضعیف ترین مرحلة ایمان است كه خدای ناكرده انسان اگر از این مرحله سقوط كند، دیگر مۆمن نیست.

اغلب ما عاقلانه سخن می گوئیم و توهّامانه كار می كنیم. الآن اگر یك مُرده را در یك اتاق تاریك بگذارند و به كسی بگویند: شب پیش او بخواب، برهان عقلی خوب اقامه می كند، در آن زمینه ممكن است مقاله ای بنویسد كه مُرده ، مُرده است و دیگر كاری با آدم ندارد. استدلال كه می كند، می بیند بله همراه است، امّا اگر بگوئید: خوب حالا شب پیش اش بخواب ، می ترسد.

این توهّمانه عمل كردن و عاقلانه سخن گفتن دَأب خیلی از ماهاست. امّا امام عاقلانه عمل می كرد و عقلی كه ذات أقدس إله به او داده بوده به حول و قوّة عقل الهی، كَأنَّ یَقُومُ وَ یَقعُد، نه مثل ما كه با عقل حرف می زنیم.

بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان


منبع: سایت پرسمان

مطالب مرتبط:

آیا چیزی به اسم عرفان اسلامی داریم؟!

20 راه ساده و عملی برای دوستی و ارتباط با خدا

10 قانون برای بندگی در مسیر سیر و سلوک

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.