کوچکترین رزمنده
قسمت دوم
در عملیات بدر هم مجروح شدم
بعد از تیپ 15 امام حسن (ع) به تیپ 85 موسی بن جعفر (ع) اعزام شدم و در عملیات بدر شرکت کردم و گفتند چه کسی وارد عملیات میشود؟ اولین کسی که با شور و اشتیاق قبول کرد، من بودم. با این که هنوز جراحتم خوب نشده بود در عملیات پاکسازی «اترابه» عراق که هنوز رزمندههای ایران آن مناطق را آزاد نکرده بودند، شرکت کردم و از ناحیه تمام بدن و کمرم مجروح شدم. هنوز نزدیک به 7 تا 8 تا ترکش در بدنم است.
کربلای 5 موجیم کرد
در یکی از مناطق عملیاتی کربلای 5، بعد از عملیات بدر حدود سال 1365، منطقه بمباران شیمیایی شد و من هم مجروح شدم اما متأسفانه شیمیایی برای من تأیید نشده اما موج انفجار برایم تأیید شد. آن روز تازه از نگهبانی آمده بودم و در سنگر خوابیده بودم که با صدای انفجار بیدار شدم بعد هیچ چیزی متوجه نشدم تا در بیمارستان روزبه تهران بستری شدم.
چون پرونده بالینی نداشتم و شیمیایی من خفیف بوده تایید نشد اما اثراتش الآن معلوم شده و آزارم میدهد. از این جانبازیام تا سال 1385 استفاده نکردم. یعنی اصلاً دنبال جانبازی نبودم فقط به خاطر درسم رفتم و گفتند از بنیاد شهید برای جانبازی نامه بیاور. من رفتم نامه بگیرم که گفتند پروندهام راکد است. فرستادن کمیسیون و 25% جانبازی به من دادند.
تا سال 70 در جبهه بودم
در لشکر مستقر در باختران، همین کرمانشاه کنونی بودیم که بچههای سپاه در عملیاتی شرکت کردند و ما هم رفتیم. ستاد نیروی انسانی سپاه آن مناطق را جنگی حساب کردند و تا اواخر 1370 در جبهه بودم.
تأییدیه خدمتی که به من دادند از 12/3/1363 تا 7/7/1370 جبهه برایم حساب کردند. من در این مقاومت تک تیرانداز بودم.
تا اواخر 71 در سپاه بدر بودم. من در اواخر 1365 با برادران عراقی مجاهد پیوستم و با گروه منافقین در کرمانشاه و اسلام آباد جنگیدیم. سال 1371 مسعود رجوی به اسلام ضربههایی زد و ما به دفاع در برابر آنها ایستادیم. دیگر در آن زمان 20 ساله شده بودم و جزء خدمتم حساب شد.
این حضور گسترده من در جبههها تا سال 1371 فرزند بزرگم را از خدمت معاف کرد. البته اگر جنگ بشود دو فرزندم که جای خود را دارند من هم به جنگ میروم. گفتنی است که هرگز جنگ نکردیم و نخواهیم کرد بلکه از ناموسمان دفاع کردهایم و میکنیم. اگر به ما حمله بشود به مقاومت در برابر حمله میپردازیم. ملت مسلمان ایران هیچ وقت با کسی جنگ ندارد و به کشوری تجاوز نمیکند ولی اگر کسی به ایران تجاوز کند و بخواهد کوچکترین مویی از ایران کم بشود صد در صد ما در خط مقدم هستیم و شهادت را از امام حسین یاد گرفتهایم.
در یکی از مناطق عملیاتی کربلای 5، بعد از عملیات بدر حدود سال 1365، منطقه بمباران شیمیایی شد و من هم مجروح شدم
من آدم کش نیستم اما تیری که انداختم نیتم برای دفاع از حیثیت و کرامت اسلام و دفاع از وطنم بوده، این جهاد است و بر من واجب شده و اگر کشته میشدم شهید محسوب میشدم و اگر میکشتم، او متعدی و متجاوزگر به دین اسلام بوده و تیر من خون کسی را که ریخته حسابش با خداست. چون به گفته خداوند، خدا به مجاهدین اجر داده، بیشتر از کسانی که نشستهاند و جهاد نکردند.
شهدا شاهد حرکات ما هستند. خداوند در قرآن گفته که هیچ وقت غافل نشوید که شهدا مرده نیستند و زندهاند و بر اعمال همهء مردم شاهد هستند؛ و نزد پروردگارشان رزق و روزی میگیرند.
اسرایی در پارچ آب
در یکی از پاسگاههای عملیات بدر مجاهدین عراقی مستقر بودند و من بیسیمچی بودم. عربها تقریباً همه سیگاری بودند. تلفن زنگ زد و یکی از مجاهدین گفت: «ما سیگار و کبریت می خواییم.»
گفتیم: «باشه. اما تدارکات ما نیست باید کمی صبر کنید.»
آنها یک بار دیگر زنگ زدند و گفتند عراقیها یک پاتک زدند و ما چند تا اسیر هم گرفتیم، به داد ما برسید. من این خبر را به فرماندهی دادم و بعد 2- 3 تا قایق آورد و کمکشان رفتیم. دیدیم یک پارچ آب در دستش گرفته و خبری از عملیات نبود.
گفتیم: «سید خیره انشاءالله؟»
گفت: «بیایید من اسرا را گرفتم.»
دیدیم در پارچ آب چند تا ماهی مشکی گرفته و غذا هم برایشان ریخته.
خیلی هم خندیدیم و فرمانده گفت: «چرا این کارو کردی؟»
گفت: «ما هر چه گفتیم، سیگار میخواییم، گفتید تدارکات نیست ولی تا فهمیدید عملیاته همه اومدید. حالا این اسیرها را بگیرید و حداقل سیگار به ما بدید.»
دیدار در کربلا
عملیات بدر اسیر عراقی گرفتیم. دیدم اسیر گریه میکند. گفتم چرا گریه میکنی؟ گفت: من همسر و 2 تا بچه دارم من را سرباز احتیاط آوردند. کسی را هم ندارم.
سالها گذشت و اوایل تبادل اسرا بود من به زیارت کربلا رفتم و در شهر «العماره» پیاده شدم یک آقایی را دیدم. خیلی به صورتش نگاه کردم. گفت: من را میشناسی؟
گفتم: نه، اما من در جنگ ایران و عراق یک اسیری گرفتم به نام عناد، شما خیلی به آن شباهت دارید.
گفت: شما چه کسی هستید؟
گفتم: من سید ایرانی هستم.
گفت: به جدّت قسم من عناد هستم. من را به اجبار آوردند و در اولین جنگ پرچم سفید بالا آوردم و شکر خدا که اسیر شدم و در خدمت عراقیها نماندم.
رهبر معظم انقلاب ما هم جانباز است ما فرزندان او هستیم، فرزندان حضرت ابوالفضل (ع) هستیم، خط و مشی من در امتداد خط حضرت ابوالفضل (ع) است
امروز من
خادم منبر امام حسین هستم و یک نانوایی دارم که 3 جوان در آن جا کار میکنند با اینکه نانوایی درآمد خوبی برایم ندارد، به خاطر اینکه 3 جوان در آن کار میکنند و از آن روزی میگیرند آنجا را نبستم. مهمترین فعالیتم هم تحصیل است.
یک درخواست بسیجی وار
در زمان جنگ هرگز این اتفاق نیفتاد که کسی سن کمم را مورد اهانت قرار بدهد اما متأسفانه الآن که جایی میروم و کارت جانبازیام را نشان میدهم با دیدن تاریخ تولدم چپ چپ به من نگاه میکنند. لحن نگاهشان خوب نیست.
خواهشی از تمام مسئولین دارم که به جامعه ایثارگری یک التفاتی بکنند.
رهبر معظم انقلاب ما هم جانباز است ما فرزندان او هستیم، فرزندان حضرت ابوالفضل (ع) هستیم، خط و مشی من در امتداد خط حضرت ابوالفضل (ع) است. خواهشی که دارم این است که به تمام خانواده شهدا کمک کنند و سر بزنند، آنها بچههایشان را برای نظام دادند. کسانی که جانباز شدند برای رضای خدا زحمت کشیدند. مسئولان یک نگاهی بکنند و اگر با یک فرزند شهید، ایثارگر، یا یک جانباز روبرو میشوند روی مساعدت به آنها داشته باشند.
بخش فرهنگ پایداری تبیان
منبع: خبرگزاری فارس - سامیه امینی