تبیان، دستیار زندگی
، فتاوا داده‌اند که هر کس که به شیخین بد بگوید، کافر است. خود ابن کثیر در «البدایة» یک موردش را که با چشم خودش دیده، نقل می‌کند که شیعه‌ای آمده بوده بین صفوف و لعن بر ظالمین بر آل محمد – صلوات الله علیهم – کرده و بعد او را کشته و بدنش را عموم سنی‌ها، بعد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

أیّهما أشدّ؟

أیّهما أشدّ؟]
فتاوا داده‌اند که هر کس که به شیخین بد بگوید، کافر است. خود ابن کثیر در «البدایة» یک موردش را که با چشم خودش دیده، نقل می‌کند که شیعه‌ای آمده بوده بین صفوف و لعن بر ظالمین بر آل محمد – صلوات الله علیهم – کرده و بعد او را کشته و بدنش را عموم سنی‌ها، بعد از کشتن آتش زده‌اند و [سرش را] دور شهر گردانده‌اند

اما چیزی که می‌خواهم عرض کنم، یک سۆال است؛ سۆال از اینکه: أیّهما أعظم، أیهما أشدّ؟ چه چیزی را می‌خواهیم بگوییم؟ از میان کدام دو چیز؟ دو روایتی که هر دو در صحیح بخاری آمده است؛ اهل سنت، صحیح بخاری را در صحت، تالی تِلْو قرآن می‌دانند: «أصح الکتب بعد کتاب الله». در چنین کتابی، دو روایت آمده است. اینها بحث هایی قرنها که در عالم اسلام بوده، فتاوا داده‌اند که هر کس که به شیخین بد بگوید، کافر است. خود ابن کثیر در «البدایة» یک موردش را که با چشم خودش دیده، نقل می‌کند که شیعه‌ای آمده بوده بین صفوف و لعن بر ظالمین بر آل محمد – صلوات الله علیهم – کرده و بعد او را کشته و بدنش را عموم سنی‌ها، بعد از کشتن آتش زده‌اند و [سرش را] دور شهر گردانده‌اند. این چیزی است که ابن کثیر می‌گوید با چشم خودش دیده است و به عنوان «نادرة [من الغرائب]» در اواخر «البدایة» که مربوط به زمان خودش است، آن را نقل می‌کند [1]. کسی که چقدر افراد، برای اینکه عامه می‌گویند این کفر است که به آنها بگویید «بالای چشمشان ابرو است»، کشته شده‌اند و می‌گویند «رافضی»اند و الآن هم مشغولند. ما دو دسته حدیث در «بخاری» را که مال خودشان است کنار هم می‌گذاریم و می‌گوییم: ای منصفین! ای کسانی که هر کس یک ذره حرفی زد می گویید کافر است و باید او را کشت، شما در این کتاب که [نزد شما] أصح کتب است، این دو دسته روایت را کنار هم بگذارید و به فطرت خودتان و به هر چیزی که همه بشر می‌فهمند بگویید که اینها کدامش بالاتر است؟ یک دسته روایات، که تا آنجا که بنده یادداشت دارم، 4 بار در صحیح بخاری آمده:

1- در جلد5 صفحه168 باب وفد بنی تمیم، یک روایت

2- در جلد6 صفحه137 باب لاترفعوا اصواتکم فوق صوت النبی، که دو روایت در این باب آمده

3- در جلد 9 صفحه 97 باب ما یکره من التعمق و التنازع، یک روایت

اما روایت چیست؟ [روایتی است که] ابن ابی ملیکه از عبدالله بن زبیر نقل می‌کند، که پسر أسماء بنت ابی بکر بود و نوه ابوبکر و لذا عایشه خاله‌اش می‌شود و در جنگ جمل هم او بود که در آن جریانات، مَحرَم عایشه بود. در هر 4 جا در سند، ابن ابی ملیکه است از عبدالله بن زبیر، و در نقلِ خود، حالت اتهام ندارد و نوه خودِ ابوبکر است و لذا هم رواتِ اهل سنت هم مرتباً تکرار کرده‌اند که بعد از اینکه او گفت این آیه نازل شد اسمی از جد خودش نمی‌برد، اما در مورد عمر حرف می‌زند و نمی‌گوید که جد من چه کرد! اولش هم که می‌خواهد بگوید، طوری می‌گوید که ابوبکر را [خیلی در فضای اتهام مطرح نکند].

[آیاتی که شأن نزولش، نزاع بین شیخین و بالا رفتن صدای است]

اولِ سوره مبارکه حجرات 5 تا آیه است که بعضی از شارحین بخاری 4 تای آن را گفته‌اند اما نسائی در «السنن الکبری» ج5 ص401 تصریحاً می‌گوید که نه، همان 5 تا آیه اول سوره مبارکه حجرات است. در این نقل صحیح بخاری می‌گوید که این آیات اول سوره حجرات، 5 آیه‌اش به مناسبت ابوبکر و عمر که در محضر پیغمبر خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – نزاعی بینشان صورت گرفت، نازل شد. مضمونش هم این است که (همانطور که قبلاً گفته شد در 4 جا آمده) ابن ابی ملیکه اینگونه شروع می‌کند که: «کاد الخیّران أن یهلکا» (مقصود ابوبکر و عمر است): نزدیک بود که آن دو خیّر (کسانی که مورد خیر رساندن بزرگ هستند) هلاک شوند. ببینید که چه تعبیراتی دارند که اینها جزو سابقین اولین هستند و خدا از آنها راضی شده و تبلیغاتی که در این مورد دارند. در این صحیح بخاری آمده که اینها نزدیک بود هلاک شوند. موضوع چه بود؟ یک وفدی آمده بودند و می‌خواستند کسی بر آنها امیر باشد. ابوبکر گفت: یا رسول الله، أمِّر علیهم فلانی را. عمر گفت: یا رسول الله، بل أمِّر علیهم فلانی را (اسامیشان در روایت هست)؛ این را رئیس و امیرشان قرار دهید. و او گفت دیگری را. ابوبکر گفت: ما أردتَ إلا خِلافی؛ تو همیشه می‌خواهی با حرف من مخالفت کنی و چون من گفته‌ام، تو شخص دیگری را می‌گویی. در اینجا شارحین اهل سنت درمانده‌اند که اینها همه، قلبهایشان با هم بود و اختلافی با هم نداشتند، پس بعد از «ما أردتَ»، «إلا» نداشته است و عبارت این بوده که: «ما أردتَ خلافی»، ولی مطلب معلوم است و اینها توجیهاتی است در جایی که متن روایت روشن است و توجیه برنمی‌دارد و جالبتر از همه، کار محدث بزرگشان، بخاری است (کار او در صحیح بخاری، نسبت به این روایت خیلی جالب است) که دو باب درست کرده از دو تا از آیات اول سوره مبارکه حجرات که اختصاص دارد به اینکه این آیات برای ابوبکر و عمر نازل شده است و این خیلی مهم است: یکی باب «لاترفعوا أصواتکم فوق صوت النبی» و دیگری باب «إن الذین ینادون من وراء الحجرات أکثرهم لایعقلون» و روایتی در مورد همین نزاع شیخین (ابوبکر و عمر) آورده است که نزاع و داد و فریاد کردند. بر سر چه چیزی؟ خودشان بین خودشان نزاع کردند و یکی می‌گفت فلانی را امیر کن و دیگری می‌گفت شخص دیگری را و بعد یکی گفت: تو می‌خواهی با من مخالفت کنی و دیگری جواب داد: ما أردتُ خلافک … «حتی ارتفعت أصواتهما» یا «تماروا» با همدیگر مِراء کردند و پس از آن این آیات نازل شد (که نسائی در «السنن الکبری» به 5 آیه تصریح می‌کند، اما در صحیح بخاری نمی‌گوید یک آیه بلکه تعبیر می‌کند که «حتی انقضت الآیة» یعنی بروید تا آخر، که 5 آیه می‌شود و تا جایی که «یا ایها الذین آمنوا ان جاءکم فاسق ...» که مطلب جدا می‌شود): لحن آیات را ببینید:

سورةُ الحُجُرات

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمن الرَّحِیمِ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (1)

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَ أَنْتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ (2) (صدایتان بالا می‌رود، کل اعمالتان حبط می‌شود و این تعبیری که آیه شریفه می‌فرماید: حبط اعمال، یعنی هیچ و پوچ)

إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ أُولٰئِكَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى(آنها که حالشان چنین نیست که نزد پیامبر داد بزنند، قلبشان ممتحَن است و امتحان تقوی پس داده‌اند، اما آنها که صدایشان بالا می‌رود، قلوب ممتحَن به تقوی ندارند، اما آنها که ممتحَن هستند:) لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ (3)

إِنَّ الَّذِینَ یُنَادُونَكَ مِنْ وَرَاءِ الْحُجُرَاتِ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ (4) (وقتی داد می‌زنند، عقل ندارند که اینگونه صدایشان را بالا می‌برند)

وَ لَوْ أَنَّهُمْ صَبَرُوا حَتَّى تَخْرُجَ إِلَیْهِمْ لَكَانَ خَیْراً لَهُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (5)

این 5 تا آیه که این روایات می‌گویند راجع به ابوبکر و عمر و این مِراء نازل شد. این یک دسته روایت: 4 تا روایت در صحیح بخاری راجع به نزول این آیات.

بعد، در 7 مورد در صحیح بخاری7 روایات رزیه یوم الخمیس را در 6 باب آورده است، که اگر ملاحظه کنید در یک بابش جمع کرده است بین اینکه بعضی گفتند که «أهَجَرَ» استفهموه و آن تعبیر – نعوذ بالله – هذیان گفتن را مطرح می‌کند که به حضرت نسبت دادند. در آن بابی که بین دو تعبیر می‌خواهد جمع کند می‌گوید: «و قال بعضهم انه قد غلبه الوجع، حسبنا کتاب الله» و نمی‌گوید چه کسی گفت. اما در 5 باب دیگر که اینها را جدا کرده، در یک جایی گفته که عده‌ای گفتند که مثلاً «هجر» یا «أهجر» استفهموه و البته در صحیح مسلم، صریحاً هست که گفتند: «ان رسول الله یهجر». صحیح بخاری هم در مواردی که می‌خواهد قول خلیفه ثانی را بگوید، صریحاً می‌گوید: قال عمر: «ان رسول الله قد غلبه الوجع، حسبنا کتاب الله» یا «إن فینا القرآن، حسبنا». این هم 7 مورد که این مطلب ذکر شده و در 3 یا 4 موردش صریحاً می‌گوید: «قال عمر».

حال سۆالی که ما داریم این است که: ای عقلای منصف! که می‌گویید هرکس به آنها چیزی گفت باید کشته شود و کافر است، شما در صحیح بخاری این دو دسته روایت را کنار هم بگذارید و ببینید [در جایی که] کاری با حضرت نداشتند و با هم نزاع کردند و صدایشان بالا رفت، آیه نازل می‌شود که [مواظب باشید که] کل اعمالتان از بین می‌رود و کلش تمام. این مهم‌تر است یا [جایی که] خود حضرت امر کنند که «کَتِف» و «دوات» بیاورید تا من چیزی برایتان بنویسم که «لن تضلوا بعده أبداً» و مقابل حرف حضرت بایستد و بگوید: «غلبه الوَجَع». «ما أردتُ خلافک» و صدا بالا رفتن، اهمیتش نزد عقلاء بالاتر است که با توجه به کتاب صحیح خودتان می‌گوید [اعمالتان] کلّش تمام شد، یا اینکه حضرت امر کنند و آن هم امر به این اهمیت و با این امر مخالفت بشود؟ عرف عقلاء می‌گوید که صدا بالا بردن کجا و اینطور مخالفت کردن و تعبیر «غلبه الوجع» آوردن کجا؟


پا نوشت‌ها:

[1] ... فأخذ سریعا فضرب عنقه تحت القلعة و حرقة العامة و طافوا برأسه البلد و نادوا علیه هذا جزاء من سب أصحاب رسول الله صلى الله علیه و سلم‏ ... البدایة و النهایة،ج‏14،ص:250

فرآوری:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان