تبیان، دستیار زندگی
در اقدامی دیگر، طیب با دختر جوانی كه به فساد كشیده شده بود، برخورد كرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من شاهد بودم كه او خانمی محجب، با وقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاكی برای خود دست و پا كرده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ناگفته هایی از طیب حاج رضایی


در اقدامی دیگر، طیب با دختر جوانی كه به فساد كشیده شده بود، برخورد كرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من شاهد بودم كه او خانمی محجب، با وقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاكی برای خود دست و پا كرده است.

ناگفته هایی از طیب حاج رضایی

طیب حاج رضایی (1280 در تهران - 11 آبان 1342 در تهران) از عیاران و باستانی كارهای تهران در دوران سلطنت سلسله پهلوی بود كه در ادبیات محاوره‌ای آن زمان به جاهل و یا لوطی مشهور بودند. د. طیب از سال 1330 تا 1342 از میدان داران به نام میوه و تره بار تهران بود و به كار خرید و فروش میوه و تره بار مشغول بود.وی در سال 1332 از موافقین رژیم شاهنشاهی پهلوی در كودتای 28 مرداد بود. اما بعدها تغییر رویه داد و به انقلابیون نهضت اسلامی پیوست و سرانجام در یازدهم آبان ماه 1342 در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران اعدام گردید و در قسمت شرقی حرم شاه عبدالعظیم به خاك سپرده شد

طیب حاج رضایی، یكی از افراد فعال قیام پانزده خرداد 1342 بود. از آنجا كه همسایه ی دیوار به دیوار ما بودند، من از بچگی او را می شناختم. مردی پرجذبه و قدرتمند و یك سرو گردن از دیگران بالاتر و به عبارتی قلدر زمانه بود. كسی جرأت رویارویی با او را نداشت. این خصوصیات، با نكات مثبتی كه در اخلاق و رفتارهاش بود، در آمیخته شده بود و از او یك جوانمرد ساخته بود. مثلاً، هیچگاه به افراد ضعیف و ناتوان تعدی نمی كرد، بلكه از آنها حمایت می كرد. او در میدان تره بار كار می كرد. كشاورزان و روستاییانی كه بار به میدان می آوردند و دچار مشكلی می شدند، به او پناه می آوردند. اگر نمی توانستند حق خود را بگیرند، فقط كافی بود كه طیب خان  شاگرد خود را بفرستد و پیغام دهد كه حق این بنده خدا را بده، با همان پیغام، به سرعت حق به حقدار می رسید و مشكل برطرف می شد. عشق به دفاع از مظلوم در خون و پوست او بود.

در محله ی ما (محله ی لرزاده)، كسی می خواست جشن عروسی مفصّل و پر سرو صدایی برپا كند و از زنان خواننده و رقاص دعوت كرده بود. حاج آقا برهانی خیلی ناراحت شده بود. به در خانه او رفته و با زبان خوش از او خواسته بود كه این كار را نكند و جشن عروسی را سالم برگزار كند. صاحب خانه نه تنها قبول نكرده، بلكه به حاج آقا توهین هم كرده بود. آقای برهان دنبال طیب فرستاده بود كه من درخانه ی فلانی رفته ام و خواسته ام كه زنان خواننده را به این محله ی متدین نشین نیاورد و جوّ سالم این جا را آلوده نكند، اما او به حرف من گوش نداده است، اگر ممكن است شما تذكری بدهید. پس از این پیغام، طیب خان خودش می رود و با لگد به در می كوبد. صاحب خانه می آید. طیب می گوید: « شنیده ام پیرمردی روحانی در خانه ات آمده و حرفی زده، اما تو سربالا جواب داده ای، خجالت نمی كشی؟ یا عروسی را تعطیل میكنی یا اینكه سرت را روی سینه ات می گذارم. » آن بیچاره به دست و پا افتاده، بسیار عذر خواهی می كند.

حاج مسیح( برادر طیب)، هفته ای یك بار برای دیدن برادرش به زندان می رفت و هربار برای ما تعریف می كرد كه او خیلی اذیت كرده و شكنجه داده اند. حاج مسیح می گفت: « من خیلی به برادرم دلگرمی داده و او را به صبر و استقامت سفارش نموده ام و برای آرامش بیشترین كیفیت نماز شب را به او آموخته ام.»

در اقدامی دیگر، طیب با دختر جوانی كه به فساد كشیده شده بود، برخورد كرد و او را از این منجلاب نجات داد. بعدها من شاهد بودم كه او خانمی محجب، با وقار، اهل نماز و طاعت شده و زندگی سالم و پاكی برای خود دست و پا كرده است.

خصوصیت بارز دیگری كه از طیب باید یادآور شد، عشق و محبتش به حضرت سید الشهداء(ع) بود. مجلس روضه خوانی و دسته ی سینه زنی او در ایام محرم، از شلوغ ترین مجالس بود. همه ی این ها از اصالت خانوادگی او حكایت داشت. من كه با بچه های او دوست بودم و به خانه شان رفت و آمد می كردم، عكس پدر طیب را دیده بودم؛ مردی با وقار و با محاسن بلند حنایی بود كه عبا و قبا بر تن داشت.

منشأ اصلی نقش طیب در قیام پانزده خرداد همان مجالس روضه و سینه زنی بود. خطیبی هم كه در آنجا منبر می رفت، خیلی شجاعانه و تند برضد دستگاه حرف می زد. می توان گفت جمعیت شایان توجهی از مردم جنوب شهر تهران، تحت تأثیر آن مجلس در نهضت پانزده خرداد شركت كردند. حكومت نیز برای زهر چشم گرفتن از مردم، طیب خان، آن چهره ی سرشناس، را دستگیر و زندانی كرد.

حاج مسیح( برادر طیب)، هفته ای یك بار برای دیدن برادرش به زندان می رفت و هربار برای ما تعریف می كرد كه او خیلی اذیت كرده و شكنجه داده اند. حاج مسیح می گفت: « من خیلی به برادرم دلگرمی داده و او را به صبر و استقامت سفارش نموده ام و برای آرامش بیشترین كیفیت نماز شب را به او آموخته ام.»

هفته های آخر، طیب به حاج مسیح گفته بود گه « به من پیشنهاد كرده اند تا در رادیو و تلویزیون اعلام كنم كه آقای خمینی به من پول داده تا مردم را تحریك كنم كه شلوغی به راه بیندازند و اتوبوس ها را بسوزانند و شیشه های مغازه ها و تلفن را بشكنند، اما برادر، اگر مرا زیر شكنجه وادار به هر اقراری بكنند، حاضر نخواهم شد به آبروی این پسر فاطمه لطمه بزنم و حتی اگر به قیمت جانم تمام بشود....» او براستی به قول خود عمل نمود و عاقبت جان خود را در راه انقلاب ایثار كرد.

بخش تاریخ ایران و جهان تبیان


منبع: خاطرات حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی،ص91-90

مطالب مرتبط:

ویژگی‌های نظام سیاسی پهلوی دوم