تب شاهگوش
عکس های محسن تنابنده با آن گریم منحصر به فردش کافی بود ، تا موج جدیدی از مخاطبان در بازار شبکه ی نمایش خانگی شاهگوش را به بی رقیب ترین مجموعه ای از این دست تبدیل کند . اما برای شاهگوش بعید است که این اتفاق صورت پذیرد . علت های فراوانی می شود برای این موضوع برشمرد که شاید مهم ترین آن ها دلزدگی مخاطبان شبکه ی خانگی از ترفندهای غیرصواب در این حوزه باشد .
در میان سریال هایی که در شبکه خانگی به نمایش در آمده اند قهوه ی تلخ را باید نماد متفاوتی در نظر گرفت. اولا این که کارگردان محبوب سریال های کمدی تلویزیون با خبرسازی مقدماتی که مثلا قهری میان او و تلویزیون اتفاق افتاده و او هم ناچار شده که سریال جدیدش را در قالب نوی شبکه ی خانگی عرضه کند ، با استقبال مخاطب مواجه شد . ثانیا این که قهوه ی تلخ از اواسط عرضه اش دچار بی برنامگی و بی نظمی شد و از کیفیت آن نیز هفته به هفته کاسته می شد . و دست آخر این که نیمه کاره رها شد و هیچ کس مسئولیت این اتفاق را برعهده نگرفت. نه سازمان های صدور مجوز و نه عوامل ساخت سریال . حتی نهادهای نظارتی نیز براین تخلف رسیدگی کامل و درستی نداشتند و همین اولین مجموعه ی پرمخاطب و پرحاشیه باعث شد تا تماشاچی ها نسبت به ماهیت کلی این گونه آثار دچار شک و تردید شدند . حتی مجموعه های بعدی که کارگردان قهوه ی تلخ ، در این شیوه ی نمایشی ارائه کرد (ویلای من و گنج مظفر) نتوانست ، اعتماد از دست رفته ی مخاطبان را به خود جلب کند .
این سرنوشت مبهم برای قلب یخی نیز به نوعی صورت گرفت . تغییر عوامل سازنده و کندی پیش رفت پروژه و بی نظمی در ارائه ی قسمت ها به این حس بی اعتمادی افزود .
اما در مورد شاهگوش آن چه بیش از هر چیز دیگر حرف و حدیث های محفلی و مطبوعاتی را باعث می شد ، و البته این احتمال را قوت می داد که دیگر شاهگوش حکایت مجموعه های قبلی را نخواهد داشت تبلیغات پیش از موعد این مجموعه بود .
کافی بود که تصویر یکی از خوانندگان مقیم لوس آنجلس بر صفحه ی نخست روزنامه ها و مجلات نقش ببندد و بعد هم گفته شود که این عکس آن خواننده نیست ، این محسن تنابنده است که دارد نقش آن خواننده را بازی می کند . بدینوسیله عوامل سازنده ی شاهگوش به نوعی سواستفاده محکوم شدند . سواستفاده از برد تبلیغات یک نام و تصویر توامان که قاعدتا باید مشمول ممیزی باشد اما گریم الگوبرداری از شکل و شمایلش وسیله ی تبلیغ شده است . این البته نقدی بود که در میان گروهی از نویسندگان سینمایی و یا فرهنگی رواج پیدا کرد و هنوز امکانات دستیابی به رکوردی تاریخی وجود داشت .
کافی بود که تصویر یکی از خوانندگان مقیم لوس آنجلس بر صفحه ی نخست روزنامه ها و مجلات نقش ببندد و بعد هم گفته شود که این عکس آن خواننده نیست ، این محسن تنابنده است که دارد نقش آن خواننده را بازی می کند
آمار دقیقی از فروش نسخه های شاهگوش منتشر نشده است ، اما می توان از استقبال خرید و حرف های محفلی مردم گمانه زنی کرد که تا چه اندازه در نسخه ی اول و دوم این موج ایجاد شد و بعد فروکش کرد .
دلیل این امر را در فریبندگی معمول غیر صائب این دست فیلم ها و مجموعه باید جست و جو کرد . مردم تحت تاثیر همان یک عکس قرار می گیرند ، می روند و نسخه ی اول را می خرند و می بینند . در تمام مدت ده دقیقه ی مفید می بینند و امیدوار به قسمت بعدی هستند . در قسمت بعد هم اضافات و سرکاری های فیلم بیش از ان دقایق مفرحی است که آنان به دنبالش بوده اند و همین می شود که هفته به هفته ریزشی در مخاطب ایجاد می شود که حتی همان بحث و حرف های محفلی و خودمانی را هم دچار فراموشی می کند . دیگر تحلیل نمی کنند که چرا تنابنده آن تنابنده ی همیشگی نیست هر چند که همیشه خوب و بی حرف کارش را درست انجام می دهد . دیگر سوال نمی کنند که این سرگرد نیروی انتظامی که نقشش را حمید آذرنگ بازی می کند و شاید این لهجه ی شیرینش را دوست هم داشته باشیم اما انگار یک چیزی یک آنی را کم داشته باشد . دیگر تعجب نمی کنند که چرا کارگردان آدم برفی این بار میزانسن های سینمای کمدی اش تا حد یک سریال درجه دوی تلویزیونی نزول کرده و ... .
آن چه نتیجه ی ناخودآگاه مخاطب است ، قهر دوباره با یک پدیده نمایشی است که متولد نشده به فراموش سپرده می شود . و باز هم به مثل قدیمی تر ها می رسیم که تب تند زود عرق می کند . مثل شاهگوش که قبل از آمدنش بیشتر محل حرف و بحث بود و حالا که هست که انگار تمام شده ، انگار که اصلا نبوده است .
بخش سینما و تلویزیون تبیان