تبیان، دستیار زندگی
این طور پیش بینی می شد که از شاهگوش داود میرباقری استقبال بی نظیری صورت بگیرد ، اما قسمت های سوم به بعد این مجموعه نشان می دهد که این پیش بینی چندان هم درست نبوده است
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : مجتبی شاعری
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تب شاهگوش


این طور پیش بینی می شد که از شاهگوش داود میرباقری استقبال بی نظیری صورت بگیرد ، اما قسمت های سوم به بعد این مجموعه نشان می دهد که این پیش بینی چندان هم درست نبوده است.


تب شاهگوش

عکس های محسن تنابنده با آن گریم منحصر به فردش کافی بود ، تا موج جدیدی از مخاطبان در بازار شبکه ی نمایش خانگی شاهگوش را به بی رقیب ترین مجموعه ای از این دست تبدیل کند . اما  برای شاهگوش بعید است که این اتفاق صورت پذیرد . علت های فراوانی می شود برای این موضوع برشمرد که شاید مهم ترین آن ها دلزدگی مخاطبان شبکه ی خانگی از ترفندهای غیرصواب در این حوزه باشد .

در میان سریال هایی که در شبکه خانگی به نمایش در آمده اند قهوه ی تلخ را باید نماد متفاوتی در نظر گرفت. اولا این که کارگردان محبوب سریال های کمدی تلویزیون با خبرسازی مقدماتی که مثلا قهری میان او و تلویزیون اتفاق افتاده و او هم ناچار شده که سریال جدیدش را در قالب نوی شبکه ی خانگی عرضه کند ، با استقبال مخاطب مواجه شد . ثانیا این که قهوه ی تلخ از اواسط عرضه اش دچار بی برنامگی و بی نظمی شد و از کیفیت آن نیز هفته به هفته کاسته می شد . و دست آخر این که نیمه کاره رها شد و هیچ کس مسئولیت این اتفاق را برعهده نگرفت. نه سازمان های صدور مجوز و نه عوامل ساخت سریال . حتی نهادهای نظارتی نیز براین تخلف رسیدگی کامل و درستی نداشتند و همین اولین مجموعه ی پرمخاطب و پرحاشیه باعث شد تا تماشاچی ها نسبت به ماهیت کلی این گونه آثار دچار شک و تردید شدند . حتی مجموعه های بعدی که کارگردان قهوه ی تلخ ، در این شیوه ی نمایشی ارائه کرد (ویلای من و گنج مظفر) نتوانست ، اعتماد از دست رفته ی مخاطبان را به خود جلب کند .

این سرنوشت  مبهم برای قلب یخی نیز به نوعی صورت گرفت . تغییر عوامل سازنده و کندی پیش رفت پروژه و بی نظمی در ارائه ی قسمت ها به این حس بی اعتمادی افزود .

اما در مورد شاهگوش آن چه بیش از هر چیز دیگر حرف و حدیث های محفلی و مطبوعاتی را باعث می شد ، و البته این احتمال را قوت می داد که دیگر شاهگوش حکایت مجموعه های قبلی را نخواهد داشت تبلیغات پیش از موعد این مجموعه بود .

کافی بود که تصویر یکی از خوانندگان مقیم لوس آنجلس بر صفحه ی نخست روزنامه ها و مجلات نقش ببندد و بعد هم گفته شود که این عکس آن خواننده نیست ، این محسن تنابنده است که دارد نقش آن خواننده را بازی می کند . بدینوسیله عوامل سازنده ی شاهگوش به نوعی سواستفاده محکوم شدند . سواستفاده از برد تبلیغات یک نام و تصویر توامان که قاعدتا باید مشمول ممیزی باشد اما گریم الگوبرداری از شکل و شمایلش وسیله ی تبلیغ شده است . این البته نقدی بود که در میان گروهی از نویسندگان سینمایی و یا فرهنگی رواج پیدا کرد و هنوز امکانات دستیابی به رکوردی تاریخی وجود داشت .

کافی بود که تصویر یکی از خوانندگان مقیم لوس آنجلس بر صفحه ی نخست روزنامه ها و مجلات نقش ببندد و بعد هم گفته شود که این عکس آن خواننده نیست ، این محسن تنابنده است که دارد نقش آن خواننده را بازی می کند

آمار دقیقی از فروش نسخه های شاهگوش منتشر نشده است ، اما می توان از استقبال خرید و حرف های محفلی مردم گمانه زنی کرد که تا چه اندازه در نسخه ی اول و دوم این موج ایجاد شد و بعد فروکش کرد .

دلیل این امر را در فریبندگی معمول غیر صائب این دست فیلم ها و مجموعه باید جست و جو کرد . مردم تحت تاثیر همان یک عکس قرار می گیرند ، می روند و نسخه ی اول را می خرند و می بینند . در تمام مدت ده دقیقه ی مفید می بینند و امیدوار به قسمت بعدی هستند . در قسمت بعد هم اضافات و سرکاری های فیلم بیش از ان دقایق مفرحی است که آنان به دنبالش بوده اند و همین می شود که هفته به هفته ریزشی در مخاطب ایجاد می شود که حتی همان بحث و حرف های محفلی و خودمانی را هم دچار فراموشی می کند . دیگر تحلیل نمی کنند که چرا تنابنده آن تنابنده ی همیشگی نیست هر چند که همیشه خوب و بی حرف کارش را درست انجام می دهد . دیگر سوال نمی کنند که این سرگرد نیروی انتظامی که نقشش را حمید آذرنگ بازی می کند و شاید این لهجه ی شیرینش را دوست هم داشته باشیم اما انگار یک چیزی یک آنی را کم داشته باشد . دیگر تعجب نمی کنند که چرا کارگردان آدم برفی این بار میزانسن های سینمای کمدی اش تا حد یک سریال درجه دوی تلویزیونی نزول کرده و ... .

آن چه نتیجه ی ناخودآگاه مخاطب است ، قهر دوباره با یک پدیده نمایشی است که متولد نشده به فراموش سپرده می شود . و باز هم به مثل قدیمی تر ها می رسیم که تب تند زود عرق می کند . مثل شاهگوش که قبل از آمدنش بیشتر محل حرف و بحث بود و حالا که هست که انگار تمام شده ، انگار که اصلا نبوده است .

مجتبی شاعری

بخش سینما و تلویزیون تبیان