تبیان، دستیار زندگی
با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین رو در مقر الوارثین با شکوه برگزار کنیم. با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه‌ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین (مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهدا) ع در فکه، مسیر حسینیه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آخرین اربعین یک فرمانده


با شهید رسول فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم روز اربعین رو در مقر الوارثین با شکوه برگزار کنیم. با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه‌ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین (مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهدا) ع در فکه، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار را در حسینیه همه بچه‌ها سر یک سفره باشند و آن روز نهار در چادرها توزیع نشود.

آخرین اربعین یک فرمانده

صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه آمده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خوانده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشان را جمع کنند و آماده برای مأموریت جدید باشند. این خبر و رفتن بچه‌ها که تعدادشان به 30 نفر می‌رسید برنامه اربعین را به هم می‌زد. حدود 10 صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب لشگر 10 با ماشین وارد مقر گردان شد. من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم. به رسول گفتم: به حاج قاسم بگو رفتن بچه‌ها را به عقب بیندازد و برنامه اربعین را خراب نکند. رسول گفت: «خودت بگو، من با حاج قاسم رودربایستی دارم. تو بگی حرفت شهید نمیشه.»

آخرین اربعین یک فرمانده

حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی می‌گفت باید بشود دیگر کوتاه نمی‌آمد. گفتم من با حاجی صحبت می‌کنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهایت را کوتاه کنی رفتم ماشین سلمانی دستی‌ام را برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمانی را توی موهایش گذاشتم. حاجی خیلی موهایش پرپشت بود و ماشین داخل موهایش گیر می‌کرد و گاهی هم یک ناله می‌زد. سر صحبت را باز کردم و گفتم: «حاجی قراره بچه‌ها رو کجا ببری؟» و بعد از کلی صغری و کبری گفتم: برای روز اربعین امام حسین (ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه‌ها مراسم ما را از رونق می‌اندازد. حاجی اسم امام حسین علیه‌السلام که آمد متقاعد شد که برنامه رفتن را عقب بیندازد و قرار شد فردای اربعین بچه‌ها به طرف سردشت حرکت کنند.

شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت 20 روز بعد در روز 9 ربیع‌الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر (ع) در پاک‌سازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند
آخرین اربعین یک فرمانده

این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود. روز اربعین بعد از نماز صبح دیگر بچه‌ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان را داد تا بلندگو سوار کنیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم‌ها نصب شد و کاسه‌ای گل از تربت امام حسین (ع) فراهم شد و عزاداری اربعین همان‌طور که پیش بینی شده بود انجام گرفت.

بچه‌ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکروفون به دست جلوی آن‌ها حرکت می‌کردم و نوحه‌ای که می‌خواندم این بود که:

یک اربعین از روز عاشورا گذشته

صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته

آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود. او از خود بیخود شده بود. انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهایش مراعات کند.

آخرین اربعین یک فرمانده

روز اربعین سال 66 گلزار شهدای الوارثین غوغایی بود و این شور وقتی به اوج رسید که بچه‌ها دم گرفتند:

شور شهادت به سرم آمده

کربلا در نظرم آمده

حسین جان زیارت

حسین جان شهادت

آخرین اربعین یک فرمانده

شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت 20 روز بعد در روز 9 ربیع‌الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر (ع) در پاک‌سازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان


منبع: خبرگزاری فارس