هنوز در سفرم
و هیچ ظلمت با نور مساوی نخواهد بود و هرگز آفتاب و سایه هم رتبه نباشند. (سورهی فاطر آیات 20 و 21)
هر روز رودخانهای در جایی از دنیا شروع به حرکت میکند. رودخانهای که یک روز سفرش را آغاز میکند و لابد یک روز به پایان میبرد. سفری که ناگزیر از آن است. چرا که ذاتش او را به حرکت تشویق میکند. رودخانهای که همیشه در حرکت است. گاه آرام و گاه پرصدا. گاه در برخورد با سنگها و سنگریزهها و گاه در حرکت مستقیمِ مستقیم. تابستان و زمستان، شب و روز، یک حرکت بیوقفه و دنبالهدار.
هرروز برکهای در جایی از دنیا روزش را آغاز میکند. با صدای قورباغهها و پرندههایش. برکه، یکجا مینشیند و گوش میدهد به صدایی که برایش موسیقی زندگی است. آفتاب میتابد. شب میرسد. تابستان و زمستان میآیند و میروند... و برکه در جای خود باقی مانده است.
گاه آرام و گاه... باز هم آرام. در ذات برکه چیزی شبیه غوغا و طغیان وجود ندارد. چون تعبیری از حرکت ندارد. همیشه در آرامش مطلق است. آرامشی که تنها صدای آن چیزی مانند صدای افتادن برگها در پاییز و صدای تکان خوردن شاخهها در بهار است.
هرروز قطاری ریلهای ایستگاه زادگاهش را به مقصد دوردستهای دیگر ترک میکند. مقصدی دوردست که به او ذوق رفتن میدهد. مقصدی که برایش باید رنج رفتن را بهجان بخرد تا مزهی رسیدن را بچشد و همیشه بعد از رسیدنش، مقصدی دیگر صدایش میکند که ذوق رسیدن به آن خوابِ شبهایش را پر از صدای پرندههای آن سرزمین نادیده میکند.
هرروز قطاری قید رۆیای شیرین رسیدن را میزند و ذوقش را در ایستگاه ابتدایی جا میگذارد. میماند و به قطارهایی فکر میکند که رفتهاند و هر کدام، دیر یا زود، به مقصد میرسند. قطاری که در خودش تلنبار میشود و فراموش میکند برای رفتن خلق شده است.
رودخانه یکروز به دریا میرسد و صدای خروش شادیاش در خواب برکه میپیچد. قطاری که رفته است یک روز میرسد و صدای برخورد چرخهایش با ریلهای مقصدش به گوش قطاری که ماند، میرسد.
رودخانهای که بیوقفه میرود فرق میکند با برکهای که یکجا میماند. قطاری که رنج رفتن را به جان میخرد، فرق میکند با قطاری که قید رۆیای مقصد را میزند.
گاه باید کولهای کوچک برداشت و سفر را آغاز کرد. گاه باید تصمیم به رفتن گرفت. هرچند مقصد خیلی دور باشد. همیشه لذت رسیدن، به رنج سفر میارزد. در سفر بودن و همیشه در سفر بودن... کسی که میرود تا برسد فرق میکند با کسی که میماند و در خودش میپوسد.
بخش کودک و نوجوان تبیان
منبع: دوچرخه (یاسمن رضائیان)