عمق در آسمان
نگاهی به فیلم «آسمان زرد كم عمق» ساخته بهرام توكلی
داستان «آسمان زرد كمعمق»، داستان زوجی است كه وارد خانه مجلل متروكی كه در حال ویرانی است، میشوند. زن نیز از مدتها قبل در حال ویرانی بوده است. آنچه در نیمه طولانی نخست میبینیم كشف خانه متروك است، با جابهجایی گلدانها، اثاثیه، به وجد آمدن از هیبت پوسیده خانه و الخ. اما همزمان با معرفی شخصیتها و مكانها، نریشنهای متناوبی از زبان هریك از زوجها كار نویسنده و تماشاگر را همزمان آسانتر میكند و قصه زندگی زوج تا پیش از ورود به خانه برملا میشود. علاوه برمعرفی آغازین در زمان حال، آشكار شدن لایههای دیگر قصه را در زمانهای جداگانه پراكندهیی شاهد خواهیم بود و این گونه نویسنده تمام راز و رمز قصه را به یكباره آن هم توسط راوی، افشا نمیكند و تعلیقی مختصر برای ادامه زمانِ فیلم باقی میگذارد.
فرعیهای متعددی از جمله ورود عروس و داماد، تصادف با موتور سوار، بدهكاری مرد جوان و ورود صاحبخانه، همگی در زمینهیی از روایت فلاشبك گونه گذشته و از طریق جابهجایی زمانی رویدادها و راویها میگذرند و قصه به ظاهر محوری مرگ دستهجمعی خانواده را از جاده اصلی روایت در فواصلی منحرف میكند.
اما پرسشهایی در میان این كش و قوسهای رو به ازدیاد فیلمنامه و فرم، به مرور عمیقتر میشوند؛ صاحبخانهیی كه دلیل ابتدایی ورود مرد و زن جوان به خانه و بحث بر سر انتخاب محل تختخواب بوده است آیا در فرودگاه باقی ماند؟! چه منطقی برای سكوت زن در پنهان كردن آثار خون موتورسوار میتوان تراشید؟ شاید بتوان فرض را بر این گرفت كه دختر در نتیجه پیشینه زندگی فاجعهبارش، تمامی اعمالش ناخودآگاه در جهت خود ویرانگری و دیگرویرانگری است. اگر چنین است كه نیست، جنینی كه در شكم او حركت میكند با كدام انگیزه ویرانگرانه به وجود آمده؟
و پرسش اساسیتر اینكه؛ دختری صاحب چنان فلسفهیی حول این مفهوم كه؛ «همهچیز باشكوهتر است اگر در اوج زیبایی به پایان برسد»، (و البته این گمان هم در پایان علاوه میشود كه عامدانه خانوادهاش را در اوج آرامش به مرگ رسانده)، چه پشتوانه فكری و روحی از جانب نویسنده برای او در نظر گرفته شده است؟ دختری كه بنا بر گفتههای موجزش میفهمیم كه فیلم مورد علاقهاش آوای موسیقی رابرت وایز است و به بچههای مهدكودك رقص میآموزد، چگونه به ناگاه صاحب چنین بینش رمزآمیزی نسبت به مقوله مرگ و حیات شده است كه در نهایت بر اساس آن، چنان عمل متهورانهیی را باعث میشود؟
بهرام توكلی پیش از این در «پرسه در مه» و اندكی در «اینجا بدون من»، انگشت بر موقعیت افرادی گذاشته بود كه با حالات روانی بیمارگونه كنشهایشان قابل تعریف بود. ایده مركزی در آسمان زرد كمعمق بر یكی از همین شخصیتهای افسرده و نامتعادل بناست ....
و آیا این فلسفه، خود فیلسوف جوان را شامل نمیشد یا تنها خانواده نگونبخت باید مصداق به فعلیت رسیدن آن میشدند؟
از عروس در ابتدا دلسوز و ساده و بعد آن گونه فریبكار كه شوهر خطاكارش را از دید زوج زیاندیده و قانون پنهان میكند، در سایه گسستهای مهمتری كه عنوان شد، میتوان صرف نظر كرد.
در نتیجه به نظر میآید كه فیلمنامه با این تفاصیل و نقیضها، گویی در خواب نوشته شده است، اما از بخت بد، مخاطب آن را در بیداری تماشا میكند و با سیلی از ابهامات بیموردی كه مستقیم از فیلمنامه میآید مواجه میشود.
اگر قرار بر این است كه قصهیی با روایتی مبهم به پیش رود، باید در لایههای زیرین بر منطقی قابل ردیابی در ذهن نویسندهاش تكیه كند. منطقی كه اگرچه در نگاه اول یا دوم خودش را مستقیما آشكار نمیكند اما از بن رها نیست و تماشاگر میتواند از پس جستوجوی آن برآید تا سرانجام ابهامات را از دلایل به دست آمده استوار كند. در غیر این صورت از هذیانی گذرا نمیتوان انتظار یافتن برهان و سندیت داشت.
بهرام توكلی پیش از این در «پرسه در مه» و اندكی در «اینجا بدون من»، انگشت بر موقعیت افرادی گذاشته بود كه با حالات روانی بیمارگونه كنشهایشان قابل تعریف بود. ایده مركزی در آسمان زرد كمعمق بر یكی از همین شخصیتهای افسرده و نامتعادل بناست، اما از عوارض نابهنجار روحی فردی كه خانوادهاش را از دست داده تنها همین بس كه در وان خالی مینشیند، آرام حرف میزند و وسوسه این را دارد كه از دیوارها عبور كند! و تمام اینها از نیمبند شعر بیرمزو رازی در روز حادثه آغاز شده است و نه حتی از شعری محرك در رثای مرگ در اوج حیات یا نكوهش زیستن در غیاب زیبایی و الخ.
تماشاگر آسمان زرد كم عمق وظیفهیی بس سنگین به عهده دارد .چرا كه بنا نهادن این وقایع بر پایههایی از ابتدا فروریخته امری تقریبا ناممكن است.
«پابرهنه در بهشت» نخستین ساخته فیلمساز با قصهیی حیرتانگیز درباره قرنطینه بیماران ایدزی و میزانسنی سرد و اندوهبار و به دقت سنجیده شده همچون زندگی ساكنان قرنطینه و واكاوی شخصیت طلبه جوان با تردیدها و یأسهای فزایندهاش در بستری از زندگی انسانهایی رو به مرگ با فیلمنامهیی منسجم، همچنان جایگاه بهترین فیلم توكلی را از دست نداده است.
سه فیلم بعدی او همان قصه شكست در ادامه راه و هدر رفتن تلاشهای پس از موفقیت را در ذهن مخاطبان از نو تكرار میكنند و این نكته كمتر متوجه موانع قرار گرفته بر سر راه فیلمساز و فشار فلان وزارتخانه و ممیزی، كه نتیجه بلافصل محاط نبودن آفریننده اثر بر تمامی جنبههای فكری، اجتماعی و سیاسی زمان خود است.
آثار بعدی بهرام توكلی در همان مسیری قرار گرفتهاند كه در سینمای ایران مسیر نامعمولی نیست و برخی نامهای مطرح فیلمسازی ایران نظیر واروژ كریممسیحی، اصغر فرهادی، پرویز شهبازی، مهدی كرمپور و... نیز در همان ایستگاه متوقف ماندهاند. چنین روندی اثبات جمله هوشنگ گلشیری است درباره ناكام ماندن برخی شاعران و نویسندگان در ادامه دادن مسیری كه با قوت آغاز میكنند و تهی شده به پایان میبرند. همان جوانمرگی در شعر و ادب پارسی كه مدت زمانی است در سینما نیز حجلهاش را برپا كرده است.
منبع : روزنامه اعتماد / مریم سالخورد