تبیان، دستیار زندگی
قرآن تصریح دارد که هر کس جز خدا «ولیّ» بگیرد، جایگاهش جهنم است و حال آن که شیعیان معصومین را «اولیاء الله» می‌دانند! به این تناقض چگونه پاسخ داده می‌شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شبهه: شیعیان جهنمی هستند!!!


قرآن تصریح دارد که هر کس جز خدا «ولیّ» بگیرد، جایگاهش جهنم است و حال آن که شیعیان معصومین را «اولیاء الله» می‌دانند! به این تناقض چگونه پاسخ داده می‌شود.

شیعه

تناقض به هنگام تفکیک و یا مثله کردن آیات و ایمان به بعضی و کفر (پوشاندن) بعضی دیگر پیش می‌آید، وگرنه در قرآن کریم تناقضی وجود ندارد. هیچ گاه نباید کسی (موافق یا مخالف)، در مقام تحقیق و بررسی در آیات قرآن کریم، بر اساس میل، کشش، هوای نفس و پیش‌داوری، آیات کریمه را مورد مطالعه قرار دهد.

الف – کلمه «ولایت» معانی متفاوتی دارد. واژه «ولایت» و مشتقات آن یعنی ولی، مولی، تولی، همه از یك ماده است. ریشه همه آنها ولایت است. صفت مشبهه اش ولی می‌شود. جمع آن اولیاء است. فعلش هم تولی می‌باشد.

کلمه یا اسم «ولی» گاه در مورد حق تعالی به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید: الله ولی مۆمنان است. گاه به صورت جمع، در مورد طواغیب به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید: اولیا کفار، طواغیب هستند «اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ ... الَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ». در هر دو صورت فوق، این کلمه به معنای «آقا، سرور و صاحب اختیار» می‌باشد. و تصریح دارد که مۆمن الله را صاحب اختیار خود می‌داند، اما کفار خودشان ولایت و سلطه‌ی شیطان را قبول می‌کنند «إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ» - گاه به معنای بزرگی و زیر نفوذ داشتن و سرپرستی است، چنان چه می‌فرماید بعضی از مۆمنین، اولیای بعضی دیگر هستند و بعضی از کفار و منافقین نیز اولیای بعضی دیگر هستند - گاه این کلمه به معنای پشتیبان، ناصر و مددکار به کار رفته است، چنان چه می‌فرماید سرپرست، پشتیبان و ناصر مۆمنین الله جلّ جلاله است، اما کفار مولایی ندارند که بتواند آنها را یاری کند: «ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِینَ لَا مَوْلَى لَهُمْ». اما گاه این کلمه به معنای دوستی به کار رفته است و به بندگان نیز نسبت داده شده است، چنان چه می‌فرماید، دوستان خدا خوف و حزنی نخواهند داشت. «أَلا إِنَّ أَوْلِیَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»

ب – بدیهی است که در تمامی معانی، هر کس به غیر از الله جلّ جلاله (من دون الله)، کسی یا چیزی را آقا، سرور، سرپرست، ناصر، پشتیبان و دوست (غایت محبت = محبوب حقیقی) و ... بگیرد، به او کفر ورزیده است و هر جایگزینی یا همراهی برای او فرض کند، مبتلا به شرک گردیده است. اما باید بدانیم که تحقق «ولایت الله» و یا گرفتن اولیایی «مِن دونِ الله» یعنی چه؟

هر کس مدعی شود که من ولایت خدا و ولایت رسولش صلوات الله علیه و آله را قبول دارم، اما به بهانه توحید مدعی هستم که باب ولایت الهی دیگر بسته شد و دیگر ولایت او جاری نمی‌شود و مجرای دیگری ندارد، لذا «مَن کُنتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه» را قبول ندارم، او نیز در همان شناختن و پذیرش ولایت الله جلّ جلاله مشکل دارد

ج – اما همان خدایی که این آیات ولایی را نازل نموده و به ما درس توحید داده است، خودش فرموده از رسول من اطاعت کنید که اطاعت او اطاعت من است: «مَّنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» یعنی: هر کس اطاعت رسول نماید، محققاً او اطاعت خدا کرده است. و فرمود از «اولی الامر» اطاعت کنید.

همان خدایی که خود را «ولیّ» مۆمنان می‌خواند و پذیرش هر ولایتی «من دون الله» را مستوجب هلاکت معرفی می‌‌کند، خودش امر به اطاعت از «اولی الامر» نمود و قابل توجه این که به صورت جمع می‌فرماید، یعنی نمی‌فرماید، «ولی امر» بلکه می‌فرماید «وَأُوْلِی الأَمْرِ»، یعنی به غیر از رسول صلوات الله علیه و آله، صاحبان ولایتی از جانب خداوند متعال وجود دارند که اطاعت از آنان، اطاعت خداست و واجب است:

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُۆْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا» (النساء، 59)

ترجمه: اى كسانى كه ایمان آورده‏اید خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید پس هر گاه در امرى [دینى] اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پیامبر [او] عرضه بدارید این بهتر و نیك‏فرجام‏تر است.

دقت شود که معنی ولایت اولی‌الامر در آیه، صرفاً دوستی نمی‌باشد، بلکه «سروری و صاحب‌ اختیاریی است، چرا که بحث از اطاعت است.

ولایت

حال ما چه بگوییم، موحدتر از خدا شده و بگوییم که خیر، ما این ولایت «اولی‌الامر» را قبول نداریم، خلاف توحید است؟! آیا می‌خواهند [العیاذ بالله] به خداوند متعال درس توحید بدهند؟!

د – همین آیه نشان می‌دهد که «ولایت»، یک امر جاری است. اگر این ولایت الهی باشد، مثل آب و مثل «نور» می‌ماند که به هر جا جاری و ساطع گردد، آنجا را آباد و روشن می‌کند و اگر ولایت شیطانی و طاغوتی باشد نیز جاری است، اما مثل مواد مذاب آتش‌فشان می‌ماند و به هر کجا جاری شود، آنجا را به آتش می‌کشد و می‌سوزاند؛ لذا فرمود:

«اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (البقره، 256)

ترجمه: خداوند سرور كسانى است كه ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریكی‌ها به سوى روشنایى به در مى‏برد و[لى] كسانى كه كفر ورزیده‏اند سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند كه آنان را از روشنایى به سوى تاریكی‌ها به در مى‏برند؛ آنان اهل آتشند كه خود در آن جاودانند.

*** بدیهی است که هر امری که جاری باشد، «مَجرا» می‌خواهد و مُجری دارد. مجرای نور فیزیکی، فضاست -  مجرای آب رودخانه است و مجرای «ولایت الهی» نیز اولیای الهی می‌باشند.

ه – از این رو اگر کسی به بهانه توحید مدعی شود که من ولایت الله جلّ جلاله را قبول دارم، اما ولایت رسولش را قبول ندارم، در واقع از همان ابتدا ولایت الله جل جلاله را قبول نداشته است:

«وَمَن یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُۆْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءتْ مَصِیرًا» (النساء، 115)

معنای اولیای الهی و نیز ولی یا اولیای «مِن دونِ الله» روشن شد. تشیع بر این باور است که «الله جلّ جلاله»، خود می‌فرماید که مجرایش ولایتش کدام است و اولیایش را معرفی کرده و اطاعت از آنان را به مثابه اطاعت خود قرار داده است و چنین نیست که هر کسی بتواند از جانب خود برای خداوند متعال، ولی، امام، حجّت و خلیفه معرفی نماید

ترجمه: و هر كه پس از آنكه راه هدایت بر او روشن شد با فرستاده (رسول) ما مخالفت و دشمنى نماید و پیروى از راهى غیر راه مۆمنین كند، او را به آن سو كه رو كرده بگردانیم و در جهنم وارد كنیم و حرارتش را به او بچشانیم، و آن بد جاى بازگشتى است.

هم چنین هر کس مدعی شود که من ولایت خدا و ولایت رسولش صلوات الله علیه و آله را قبول دارم، اما به بهانه توحید مدعی هستم که باب ولایت الهی دیگر بسته شد و دیگر ولایت او جاری نمی‌شود و مجرای دیگری ندارد، لذا «مَن کُنتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاه» را قبول ندارم، او نیز در همان شناختن و پذیرش ولایت الله جلّ جلاله مشکل دارد و همین طور است وضعیت اعتقادی کسی که مجرای ولایت را در هر زمان و تا «ولی الله» آخر و حاضر قبول نداشته باشد. ممکن نیست که خلقت باقی باشد، اما ولایت الهی نباشد و ممکن نیست که ولایت الهی باشد، اما جاری نگشته و مجرا نداشته باشد. و نیز ممکن نیست که کسی ولایت الهی را قبول نکند و به جایش ولایت شیطانی را ننشاند. «وَالَّذِینَ كَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ» استثنا بردار نمی‌باشد.

پس معنای اولیای الهی و  نیز ولی یا اولیای «مِن دونِ الله» روشن شد. تشیع بر این باور است که «الله جلّ جلاله»، خود می‌فرماید که مجرایش ولایتش کدام است و اولیایش را معرفی کرده و اطاعت از آنان را به مثابه اطاعت خود قرار داده است و چنین نیست که هر کسی بتواند از جانب خود برای خداوند متعال، ولی، امام، حجّت و خلیفه معرفی نماید.

بخش قرآن تبیان


منبع: ایکس شبهه

مطالب مرتبط:

چهل حدیث شیعه شناسی 

نشانه های پذیرش اعمال

وابستگی نیت به ارزش عمل!