فیض زیارت
از آن ساعت كه خود را ناگزیر از تو جدا كردم تو بر نی بودی و دیدی چهها دیدم، چهها كردم گمان بر ماندن و قبر تو را دیدن نمیبردم ولی فیض زیارت را تمنّا از خدا كردم به یادم مانده آن روزی كه میجستم ترا اما تنت پیدا به زیر سنگ و تیر و نیزهها كردم تو را ای آشنای دل اگر نشناختم آن روز مرا اكنون تو نشناسی، وفا بین تا كجا كردم تن چاك تو را چون جان گرفتم در برم اما برای حفظ اطفالت، تو را آخر رها كردم به سان شمع، آبم كرد بانگ آب آب تو اگر چه تشنه بودم چشمههای چشم وا كردم میان خیمه های سوخته همچون دلم آن شب نماز خود نشسته خواندم و بر تو دعا كردم شكسته جای مهرت را ز بی مهری به نی دیدم شكستم فرق خویش و اقتدا بر مقتدا كردم ولی هرگز ندادم عجز را ره در حریم دل سخنرانی میان دشمنان چون مرتضی كردم
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
علی انسانی