حوزه جبل عامل، شکوه فراموش شده (1)
در طول تاریخ غیبت، در برهه هاى گوناگون، شهر یا شهرهایى، مرکز حوزه هاى علمى تشیع به شمار مى آمده اند، مانند بغداد، قم، نجف، حله، جبل عامل، اصفهان.
در این میان، جبل عامل از موفق ترین، اثرگذارترین و پرفایده ترین حوزه هاست.
مى دانیم که در پى افول یا از رونق افتادن حوزه علمى در شهر یا کشورى، حوزه در شهر و دیار دیگرى سر برمى آورد؛ درمَثَلْ در سده پنجم، پس از فروپاشى حوزه شیعه در بغداد، حوزه نجف به دست پربرکت شیخ الطائفه شیخ طوسى (م:460) بنیان گذارده شد. و پس از مدتى از رونق افتاد. آن گاه حوزه حِلّه شکوفا شد و در دوران محقق حلى (م:676) و علامه حلى (م:726) به اوج شکوفایى خود رسید و پس از دوره شاگردان علامه حلى: فخرالدین فرزند علامه (م:771) عمیدالدین (م:754) و ضیاءالدین (هردو پسر خواهر علامه)، به دلیلهایى که نمى دانم در جایى شرح داده شده یا نه، به سردى گرایید. و شاگرد بزرگ و برجسته این سه بزرگوار؛ یعنى محمدبن مکّى- شهید اول (بعد از 724 ـ 786) - دمشق و جبل عامل، بویژه جِزّین را مرکز تلاشها و تکاپوهاى علمى خود قرار داد و شاگردان بسیارى پرورش داد و شهرت و آوازه اش عالمگیر شد، به گونه اى که سربداران ایران از او خواستند که به ایران بیاید؛ ولى او عذر آورد و لمعه دمشقیه را به گونه کرامت آمیزى نگاشت و براى آنان فرستاد.
از عهد شهید اول (م:786) تا حدود دویست و پنجاه سال ـ یعنى از سال 750 که تلاش علمى شهید اول شروع مى شود، تا حدود سال 1000، بزرگ ترین و بنام ترین فقیهان و عالمان دین، از جبل عامل برخاسته اند. و از ایران در این مدت طولانى، هیچ فقیه بنامى برنخاسته است، به جز محقق اردبیلى (م:993). عالمان و فقیهان عراق و سایر کشورها هم در این دوره، به پاى عالمان جبل عامل نمى رسند، بزرگانى مانند: ابن فهد حلى (م:841) و فاضل مقداد سیورى (م:826) و شیخ ابراهیم قطیفى (معاصر محقق کرکى) هرچند از غیر جبل عامل برخاسته اند؛ اما شمارى مانند: فاضل مقداد، شاگرد بى واسطه شهید اول هستند و شمارى مانند: ابن فهد، شاگرد باواسطه. اما هیچ یک در حد شهیدین [شهید اول و شهید ثانی] و محقق کرکى و مانند آنان، مۆسس و مبتکر نیستند.
بارى، در این دوره 250 ساله، ستارگان درخشانى از جبل عامل طلوع کردند و در حوزه جبل عامل، تربیت شدند که کسانى مانند: شهید اول (م:786) على بن یونس نباطى بیاضى (م:877) محقق میسى (م:938) محقق کرکى (م:940) شهید ثانى (م:965)، شیخ حسین بن عبدالصمد (والد بزرگوار شیخ بهایى) (م:984)، سید محمد (نوه شهید ثانى) (م:1009)، و سرانجام شیخ حسن (فرزند شهید ثانى) (م:1011)، در زمره بزرگ ترین و نام آورترین آنان اند.
پس از تشکیل دولت صفوى در ایران، و ازسوى دیگر، فشارهاى دولت عثمانى بر شیعیان و عالمانِ حوزه جبل عامل، مهاجرت عالمان جبل عامل به ایران آغاز شد و بزرگ ترین شاگرد شهید ثانى، شیخ حسین بن عبدالصمد، در زمان حیات شهید ثانى ـ و شاید به امر او ـ به ایران آمد و گزارش سفر خود را به ایران، به امر شهید، براى وى فرستاد. [1]
مدتى پس از آن بود که حوزه جبل عامل از هم پاشید و به دیگر سخن، در جبل عامل غروب و در ایران طلوع کرد و براى ایران و دولت صفویه، برکتهاى بى شمار داشت که به بنیان گذارى حوزه علمى اصفهان و پرورش یافتن بزرگانى در حوزه اصفهان انجامید؛ بزرگانى مانند: علامه محمدتقى مجلسى (م:1070) شاگرد بى واسطه شیخ بهایى، فیض کاشانى (م:1091) و محقق سبزوارى (:1090) در پرتو مهاجرت علماى جبل عامل به ایران و بنیان گذارى حوزه علمى اصفهان، بالیدند و به رونق حوزه علمى ایران کمک شایان کردند.
اکنون که کوتاه و فشرده، به تاریخچه برآمدن و برافتادن حوزه جبل عامل، اشاره شد، به پاره اى از نکته هایى که نمایان گر جایگاه والا، مهم و نقش آفرین آن است مى پردازیم و پاره اى از سخنان در این باره را نقل مى کنیم:
بزرگى و جایگاه والاى جِزّین ـ زادگاه و حوزه علمى شهید اول ـ چنان چشم نواز و داراى اهمیت است که ذهبى در مختصر تاریخ الاسلام، از آن به عنوان: «مأوى الرافضة» یاد مى کند و آن جا را جایگاه شیعه مى داند. [2]
همچنین قلقشندى در صبح الأعشى، متن بیانیه اى را از والى دمشق، که سال 764 (و شاید 784) [3] و دوران اوج تلاشهاى شهید اول، صادر شده، نقل کرده است. هرچند این بیانیه، آکنده از بهتانهاى بسیار به شیعه است، ولى نشان دهنده تلاشهاى گسترده و بنیادین، هدف مند و اثرگذار شیعه در آن دوره تاریک است.
قلقشندى پیش از نقل متن بیانیه یاد شده مى نویسد:
«هذه نسخة توقیع کریم ـ بمنع أهل صیدا و بیروت و أعمالهما من اعتقاد الرافضة و الشیعة و ردعهم، و الرجوع إلى السنّة و الجماعة … ـ فى خامس عشرین جمادى الآخرة سنة أربع وستین وسبعمائة» این نبشته اى است ارزشمند، درباره بازداشتن اهل صیدا و بیروت و پیرامون آنها از اعتقاد رافضیان و شیعیان و بازگشت آنان به سنّت و جماعت25/ جمادى الآخره 764.
و آن گاه متن آن را بدین گونه نقل مى کند:
«… و قد بَلَغَنا أنّ جماعة من أهل بیروتَ و ضواحیها، و صیدا و نواحیها، و أعمالها المضافة إلیها، وجهاتِها المحسوبة علیها، ومزارع کلٍّ من الجهتین وضیاعها، وأصقاعها وبِقاعها، قد انتحلوا هذا المذهَب الباطل وأظهَرُوه، وعمِلوا به و قرّرُوه، و بَثُّوه فی العامَّة ونشَرُوه، واتّخذوه دِیناً یعتقدونه، و شرعاً یعتمِدونه، و سلکوا منهاجَه، و خاضوا لجاجه، و أصَّلوه و فرَّعوه، و تدیَّنوا به و شَرَعوه، و حصَّلوه و فصَّلوه، و بلَّغوه إلى نفوس أتباعهم و وصَّلوه، و عظَّموا أحکامَه ...؛ و إنّهم یسُبُّون خیرَ الخلق بعد الأنبیاء و المرسلین، و یستحِلُّون دمَ أهل السنَّةِ من المسلمین، و یستبیحون نکاح المُتعة و یرتکبونَه، و یأکلون مالَ مخالفیهم و ینتهِبونه، و یجمعون بین الأختین فی النکاح، و یتدیّنون بالکفر الصُراح، إلى غیر ذلک من فروع هذا الأصل الخبیث، و المذهب الذی ساوى فی البطلان مذهب التثلیث. فأنکرنا ذلک غایةَ الإنکار، و أکبَرنا وقوعَه أشدَّ إکبار، و غضبِنا للّه تعالى أن یکون فی هذه الدولة للکفر إذاعة، و للمعصیة إشادة و إشاعة، و للطاعة إخافة و إضاعة، و للإیمان أزجى بِضاعة، و أردنا أن نجَهِّز طائفةً من عسکر الإسلام، و فِرقةً من جُند الإمام، تستأصل شأفَةَ هذه العُصبة المُلحِدة، و تطهِّرُ الأرضَ من رِجس هذه المَفسدة؛ ثمّ رأینا أن نقَدِّم الإنذار، و نسبِقَ إلیهم بالإعذار، فکتَبنا هذا الکتاب، و وجَّهنا هذا الخِطاب، لیُقرأ على کافَّتهم و یُبلَّغَ إلى خاصَّتهم و عامَّتهم، یُعلِمهم أنّ هذه الأمور التی فعلوها، والمذاهبَ التی انتَحلوها، تُبیح دماءهم وأموالَهم، وتَقتضِی تعمیمَهم بالعذابِ واستِئصالَهم؛ فإنَّ من استحَلَّ ما حَرَّم الله تعالى و عرف کونه من الدین ضرورةً فقد کَفر ... و نکاح المُتعة منسوخ، و عَقده فی نفس الأمر مَفسُوخ، و من ارتکبه بعد علمه بتحریمِه و اشتهارِه، فقد خرج عن الدین بردّه الحقَّ و إنکاره، و فاعلُه إن لم یتُب فهو مقتول، و عُذره فیما یأتیه من ذلک غیرُ مقبُول، و سَبُّ الصحابة - رضوانُ الله علیهم - مخالِف لما أمر به رسولُ الله (ص) من تعظیمِهم، و منابِذ لتصریحه باحترامهم و تبجیلِهم، و مخالفتُه (ع) فیما شَرَعه من الأحکام، موجبة للکفر عند کلّ قائل و إمام، و مرتکبُ ذلک على العقوبة سائر، و إلى الجحیم صائر. و مَن قَذَفَ عائشَة أُمَّ المۆمنین - رضی الله عنها - بعد ما بَرَّأها الله تعالى فقد خالف کتابَه العظیم، و استحَقَّ من الله النَکالَ البلیغَ و العذابَ الألیم، و على ذلک قامت واضحاتُ الدلائل، و به أخذ الأواخِرُ و الأوائِل، و هو المَنهَج القَویم، و الصراطُ المستقیم، و ما عدا ذلک فهو مردُود، و من المِلَّة غیرُ معدود، و حادث فی الدین، و باعث من المُلحدین،... فتوبوا إلى الله جمیعاً، و عودوا إلى الجماعة سریعاً، و فارقوا مذهبَ أهل الضلالة، و جانِبُوا عُصبةَ الجَهالة، و اسمَعوا مقالَةَ الناصح لکم فی دینکم وَعُوا، و عنِ الغیِّ ارجعُوا، و إلى الرَشاد راجعوا، و إلى مغفرة من ربّکم و جنّة عرضُها السمواتُ و الأرضُ باتّباع السنة بادِروا و سارعوا؛ و من کان عنده امرأة بنکاح متعة فلایَقربها، و لیحذَر من غشیانها و لیتجَنَّبها ....» [4]
به ما خبر رسیده است که: گروهى از مردمان بیروت و صیدا و پیرامون این دو شهر، به این مذهب باطل [یعنى تشیع] گرویده اند و در اظهار و ترویج و تحکیم مبانى آن، بى اندازه مى کوشند. اینان از جمله، بهترینِ مردمان پس از پیامبران را دشنام مى دهند و ریختن خون سنّیان را حلال مى دانند و اموال آنان را غارت مى کنند و ازدواج موقت را جایز مى شمارند، و در ازدواج جمع بین دو خواهر را روا مى پندارند. و جز اینها برخى از کارهاى ناشایست دیگر را که انجام مى دهند. ما به شدّت این مذهب و این رفتارها را محکوم مى کنیم و از براى رضاى خدا [!] از این امور به خشم آمدیم که در دولتِ ما چنین رفتارهایى سر مى زند و در صدد بودیم لشکرى بیاراییم که این جماعت و گروه ملحد را از ریشه برکند و زمین را از پلیدى این تباهى پاک گرداند. سپس به نظرمان رسید که پیش از فرستادن چنان لشکرى، هشدار دهیم، از این روى، این بیانیه را صادر کردیم، تا بر آنان خوانده شود و به اطلاع همه آنان برسد و به آنان اعلام شود: کارهایى که انجام مى دهند، و مذهبى که به آن گرویده اند، سبب مباح دانستن جان و مالِ آنها مى شود. آنان باید از مخالفتِ اهل سنت، نکاح متعه، سبّ صحابه، توهین به امّ المۆمنین و جمع بین دو خواهر در ازدواج، دست بردارند وگرنه رعدآسا بر سر آنان فرود آییم، و بساطِ باطلشان را برچینیم.…
پى نوشتها:
1. این گزارش، به نام الرحلة، با پیشنهاد و پى گیرى این جانب و همکارى دوستانى در واحد احیاء آثار اسلامى مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، نخست بار براساس تنها نسخه خطى آن، به همت بوستان کتاب منتشر شد.
گفتنى است که شیخ حسین در وصول الأخیار/30، سفر خود به ایران را (فرار از اهل طغیان و نفاق) خوانده است که البته منظور وى، ایادى دولت عثمانى است.
2. مجله العرفان، مجلّد 80، شماره هاى 1و2/57، پانوشت24.
3. غایةالمراد، ج1/252، مقدمةالتحقیق، پانوشت3.
4. صبح الأعشى، ج13/14ـ21.
منبع: حوزه، سال 1383، شماره 124 (با انتخاب بخشهایی و اندکی تصرف)
تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان
مطالب مرتبط:
حوزه علمیه جبل عامل در طول تاریخ
علمای جبل عامل و احیاء مکتب جعفری
منابع مرتبط:
کتاب «امل الآمل [منبع الکترونیکی]»
تکملة أمل الآمل [منبع الکترونیکی]
فیلم «فشار بر شیعه در جبل عامل»
جبل عامل و گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم السلام
بخش «تشیع در جبل عامل» از کتاب «تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل و حلب (2) [منبع الکترونیکی]»