مخاطب این آیه معروف کیست؟!
تفسیری از جمله ی كُنْ فَیَكُونُ که بیشتر معنا شناسی واژه ای و تفسیر موضوعی بوده را طبق نظریات علماء بررسی می کنیم.
1- ابن سینا از دیدگاه علم متافیزیک این موضوع را این گونه مورد بررسی قرار داده:
او بین ذات و موجودیت تفاوت قائل شده. از نظر او موجودیت همان حادث شدن از ذات است. او با استفاده از مفهوم لازم این مطلب را بیان می کند.
از نظر ابن سینا لازم یعنی تایید بر موجودیت! همچنین بیان می کند لازم به علت احتیاجی ندارد در حالی که ممکن به علت احتیاج دارد.
لازم اصل موجودیت را در خود دارد اما ممکن اصل موجودیت را در خود ندارد
برای هست شدن ممکن؛ موجودیت یک حادثه است که به ذات اضافه می شود. در واقع در ممکن هستی به چیزی احتیاج دارد تا واقع شود.
این مطالب در ضمن بحث با الفاظ «اجازه ی اعتبار هستی از جانب خداوند» و «تاخر وتقدم امر بیان شده»
اما تفسیر "کن فیکن" از دیدگاه قران کریم و علما
امر خداوند در جهان به 2 شکل جاری است.
1 - امر در حکم یا امر تشریعی
2 - امر در ایجاد یا امر تکوینی
که در مورد موضوع بحث ما این یک امر ایجادی و تکوینی است.
در امر تشریعی قوانین با امر خداوند یا با نهی او تثبیت می شوند.
اما در امر تکوینی با امر خداوند موجودیت انجام می گیرد.
در برخی آیات قرآن کریم خداوند امر و خلق را مقابل یک دیگر قرار داده.
برای مثال:
«إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِندَ اللّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثِمَّ قَالَ لَهُ كُن فَیَكُونُ »(سوره آل عمران - آیه 59)
و یا در آیه ی دیگر امر خود را تفصیل نموده و می فرماید:
«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ »(آیه 80 یس)
از این دو آیه معلوم می شود که عالم امر مادی ندارد یعنی ایجاد هستی با همان «کنه الهی» امر انجام پذیر است و این ایجاد فقط فاعل دارد که در این آیات فاعل به وسیله ی ضمیر «ه» یا «هو» است.
توجه به این نکته ضروری است که "کن فیکون" در مورد معدوم محض به کار نمی رود.
همچنین خطاب در آیات به 2 شکل صورت می گیرد:
1 - خطاب تکوینی 2 - خطاب اعتباری
در خطاب اعتباری تا مخاطب نباشد امر معنا ندارد اما در خطاب تکوینی چون خطاب به اصل موجودیت است موضوع بر عکس میشود؛ یعنی تا خطاب نباشد، مخاطب خلق نمی شود.
پس نتیجه میگیریم که معقول نیست که به معدوم محض خطابی بشود.
بلکه در این آیات صورت علمی اشیاء است که معلوم است و خطاب به این معلوم انجام می گیرد.
پس با فعل امر کن خداوند اراده می کند که آن موجود علمی را عینی کند.
اما این ایجاد در آیه ی 40 سوره ی نحل با تعبیر به قول آمده : «إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَیَكُونُ»
ظاهراً در این آیه مراد از کلمه ی امر (کن) «شأن» باشد. یعنی می خواهد بفرماید در هنگام اراده ی خلقت موجودی از موجودات شأن خدای تعالی چنین است و این امر در (کن) در مقابل نهی نیست.
پس صورت صحیح قضیه این است که ما کلمه یقول را بر امر به معنای شأن خالقیت خداوند حمل کنیم. به این معنا که بگوییم این کلمه به جهت که خودش مصداقی از شأن است این جا به کار رفته؛ نه اینکه امر را بر قول در مقابل نهی حمل کنیم.
و معنای اذا اراد شئ = اذا اراد (ایجاد شئ) وقتی اراده کند ایجاد چیزی را و در برخی از آیات به جای اراد؛ کلمه ی قضا آمده:
« وَإِذَا قَضَى أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ كُن فَیَكُونُ » (آیه 117 سوره ی بقره)
که تفاوتی با اراده ندارد. قضا به معنای حکم است و حکم و قضی و ارادهی خداوند یک چیز است و چون اراده از صفات فعل خداوند و خارج از ذات خداوند است و از مقام فعل او انتزاع مییابد معنای کن فیکون این میشود:
هر چیز موجود را که در رابطه با خدای سبحان فرض کنیم؛ به گونهای است که هیچ چارهای جز هست شدن ندارد. چون حکم خدا و ارادهی خداوند برآن تعلق گرفته است.
نتیجه:
مراد از قول و یقول در این آیه این نیست که خداوند به صورت لفظی به کسی یا چیزی گفته باشد و آن چیز نیز موجود شده است. بلکه مراد از این فراز که در چند آیه دیگر نیز تکرار شده است، اراده تکوینی الهی و ایجاد است.
به عبارتی مراد از یقول له این است که آن شیء را خودش ایجاد می کند و اراده او عین ایجاد آن شیء است.
به عبارت دیگر میان اراده الهی و موجود شدن چیزی که خداوند می خواسته باشد، فاصله ای وجود ندارد.
بنابراین، گفتگویی در کار نیست تا سوال شود که مخاطب این گفتگو و دیالوگ کیست یا چیست. خداوند وقتی میخواهد واقعهای اتفاق بیفتد یا موجودی باشد، همین که اراده می کند آن که متعلق اراده الهی بوده موجود میشود به همان صورتی که خداوند میخواسته است. بنابراین نه گفتگویی در کار است و نه تفکر و سنجش و سبک، سنگین کردنی.
مرحوم علامه به درستی به این بحث اشاره دارند و می فرمایند:
«....و حقیقت این است كه تنها در خطابهاى لفظى است كه باید مخاطب قبلاً وجود داشته باشد، و اما در خطابهاى تكوینى قضیه درست بر عكس است، یعنى وجود مخاطب فرع خطاب است، چون خطابهاى تكوینى همان ایجاد است، و معلوم است كه تا خطاب صادر نشود، مخاطبى پدید نمى آید، چون " وجود"، فرع بر" ایجاد" است، هم چنان كه در آیه" أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ" كلمه" فیكون" اشاره به وجود " شىء" است كه متفرع شده بر كلمه "كن" كه همان ایجاد است.»
منابع:
سایت اسک دین
تفسیر المیزان، ج 17 ص 115، ج 13 ص 404
روح البیان، ج 5 ص 36
ترجمه تفسیر المیزان، ج 2 ص 566
مطالب مرتبط:
شرک و ایمان زوری نیست (پاسخ به شبهات قرانی 11)