تبیان، دستیار زندگی
بعد از انقلاب، در حوزه، دانش هایى پیشرفت كرد و در مقابل، دانش هایى به ركود دچار شد. تاریخ، از جمله دانش هایى است كه پیشرفت داشته؛ تا حدى هم دانش رجال و درایه و حدیث.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

وضعیت دانش هاى حوزوى از دیدگاه آیت الله سبحانی (1)

وضعیت دانش هاى حوزوى از دیدگاه آیت الله سبحانی (۱)
بعد از انقلاب، در حوزه، دانش هایى پیشرفت كرد و در مقابل، دانش هایى به ركود دچار شد. تاریخ، از جمله دانش هایى است كه پیشرفت داشته؛ تا حدى هم دانش رجال و درایه و حدیث.

اشاره: امروز با توجه به این كه شرایط جدیدى بر فضاى فرهنگى كشور حاكم شده است، لازم است وضعیت هر یك از علومی چون كلام، تفسیر، رجال، تاریخ، فقه و اصول را در حوزه علمیه تحلیل کنیم و بسنجیم. آیت الله سبحانی از جمله علمایی هستند که در قلمرو علوم مختلفى سخن گفته و كتاب و رساله نوشته اند. در این راستا پایگاه اینترنتی معاونت پژوهشی حوزه های علمیه گفتگویی با ایشان انجام داده و منتشر نموده است. این نوشتار، در دو بخش، خلاصه ای برگرفته از آن گفتگوی منتشر شده است. مطالب داخل [ ] از کلام استاد نیست و در بعضی موارد، برگرفته از سۆالات مصاحبه کننده می باشد.

بعد از انقلاب، در حوزه، دانش هایى پیشرفت كرد و در مقابل، دانش هایى به ركود دچار شد. تاریخ، از جمله دانش هایى است كه پیشرفت داشته؛ تا حدى هم دانش رجال و درایه و حدیث. و ابزارهاى كامپیوتر و بعداً هم اینترنت به پیشرفت این دانش ها كمك نمود. فلسفه هم تا حدى پیش رفت و رویاروى با فلسفه هاى غرب، به نوعى توسعه یافت، اما در دانش فقه، آن هم در مباحث گوناگون، تقاضاهاى فراوانى پیش رو هست. منظور ما از تاریخ، البته تاریخ اسلام و تاریخ ایران است. علم تاریخ مسأله دیگرى است. در سیره نگارى ائمه - علیهم السلام - و پیامبر اسلام - صلى الله علیه وآله - و مواردى از تاریخ ایران مانند تاریخ صفویه و قاجاریه، آثار ارزش مندى به قلم حوزویان نگاشته شد و پیشرفت در این شاخه بیشتر بوده است. انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه نشان مى دهد كه در این قسمت، تولید كتاب زیاد است. امسال در مراسم انتخاب كتاب سال حوزه، در موضوع فقه یك اثر بیشتر نداشتیم؛ در حالى كه در موضوعات دیگر آثار متعددى وجود داشت. از درون و بیرون جهان اسلام، خواهان تبیین موضع اسلام در برابر مسائل روز هستند. براى پاسخ گویى به این نیازهاى روزافزون، مدارس خاصّى لازم است كه دانش فقه دوشادوش دیگر دانش ها پیش رود.

روى هم رفته مى شود گفت كه حوزه علمیه زمان ما شكوفاتر از حوزه قبل از انقلاب است و در سایه این وضعیت، برخى دانش ها در حوزه رشد كرد، اما دانش فقه، وضع ممتازى ندارد. پژوهش در قالب كتاب و نوشتار كم بوده است، هر چند استنباط، به شكل مرسومش، در دروس خارج فقه و اصول در حوزه رایج است.

براى پاسخ گویى به نیازها و تحوّلات زمان، برخى بزرگان حوزه تلاش مى كردند طلاب نخبه در بخش فقه را انتخاب كنند و آنان را در مدرسه خاصى، فقط به كار فقه مشغول سازند و این كار به صورت جزئى انجام گرفت. براى نمونه آیت الله شبیرى زنجانى و حجت الاسلام والمسلمین آقاى طاهرى خرم آبادى چنین مدرسه اى را ایجاد كردند. اخیراً آیت الله مكارم هم براى تعدادى از طلاب این امكان را فراهم ساخته است. مقام معظم رهبرى هم سال ها پیش از این، به شوراى عالى مدیریت حوزه چنین سفارشى كردند و كار تا اندازه زیادى پیش رفت. شاید از این راه بشود این كمبود را جبران كرد.

[دانش کلام و دانش های مطرح شده در غرب]

[اما در مورد کلام و روش هاى متنوعى که پیش آمده، كه هر كدام زمینه ساز بروز بینش ها و گرایش هاى متعدد شده است و پیدایش برخی دانش‌ها در آن تأثیرگذار بوده است و همچنین نسبت این دانش‌ها با کلام سنتی،] نظر شما را به یك نكته جلب مى كنیم و آن این كه:

هر مسأله اى را باید از راه ویژه خودش حل كرد. مسائل كلامى، غیر از مسائل علوم طبیعى است. علوم طبیعى از طریق تجربه و آزمایش به دست مى آید، ولى مسائل كلامى، فكرى و عقلانى هستند و براى ثبوت خود، برهان مى طلبند. رسیدن به واقع در حوزه مسائل كلامى، نیازمند روش عقلى است. همان راهى كه متكلمان و فیلسوفان ما رفته اند. روش هاى جامعه شناسانه و روان شناسانه در این مسائل جواب نمى دهند و به نتیجه واحد نمى رسانند.

با توجه به این اصل كه هر دانشى را باید از روش ویژه خود، استنباط كرد، بنابراین در تحلیل مسائل دینى باید از روش عقلانى بهره گرفت. چون دین به معناى ماوراى طبیعت است؛ یعنى خدا و صفات خدا و افعال او و چنین موضوعى نمى تواند در قلمرو دانش هاى طبیعى و تجربى درآید.

ماركسیسم از روز نخست، چون دین را یك پدیده بشرى مى دانست، كوشش نمود كه براى پیدایش آن یك علّت طبیعى بتراشد. در میان آن همه محتملات، مسأله ى ضعف بشر را مبنا قرار داد وگفت: بشرِ نخستین، چون از قهر طبیعت، سخت بیم ناك بود و پیوسته در ناتوانى به سر مى برد، براى رفع این حالت روحى، تكیه گاهى را براى خود، به نام خدا اختراع كرد كه نگهبان او باشد و در نتیجه خداسالارى در جهان و در بین بشر محقق گشت.

این فرضیه ساز، یك چیز را مسلّم گرفته است و آن این كه دین، یك پدیده ى مادّى است. در این صورت حتماً باید براى آن، علّتِ مادى جست وجو كرد؛ مانند نحس بودن روز سیزده كه یك اندیشه اجتماعى است و قطعاً یك علّت طبیعى داشته است؛ در حالى كه دین، یك امر آسمانى و فوق طبیعت است و براى چنین چیزى نمى توان از روش هاى جامعه شناسى و روان شناسى استفاده كرد و به عبارتِ روشن تر، دین خواسته درونى و ناخود آگاه انسان است و با وجود او به هم آمیخته است و براى پیدایش چنین چیزى نمى توان علتى بیرون از وجود او جست وجو كرد.

بنابراین، عقلِ فلسفى [است که] مى تواند، در تأیید و اثبات دین، نقش ایفا كند، نه علم به معنى علوم تجربى. نتیجه مى گیریم كه در علمِ كلام، یك روش بیش نداریم و آن روش عقلانى و برهانى است و این كه [گفته شود] روش متنوعى در علم كلام پدید آمده است، پایه صحیحى ندارد.

مطلب دیگر این كه اصطلاح «كلام جدید»، توهین به كلام اسلامى است. كلام جدید و قدیم نداریم. یك كلام بیشتر نداریم و آن كلام این است كه مبدأ و معاد و سرچشمه هستى را خوب بشناسیم، البته هر علمى، به تدریج، تكامل یافته است. روز اول، علم نحو، چند مسأله بیشتر نبود كه توسط ابوالاسود دوئلى كه از یاران امیرالمۆمنین - علیه السلام - بود، گسترش پیدا كرد. منطق ارسطو هم در طول زمان، حالت تكاملى پیدا كرده است. كلام هم در حال توسعه بوده و هست. به جاى «كلام جدید» بگویید «مسائل جدید در علم كلام»، «كلام»، یك علم است، ولى دو جور مسائل دارد: مسائل دیرینه و مسائل روز.

[اینکه گفته شود كه تفاوت مسائل جدید کلامی و كلام سنتى در این است كه در مسائل جدید کلامی، داعیه دفاع عقلانى از دین را داریم، اما در كلام سنتى چنین داعیه اى نیست، حرف درستی نیست. چون،] هر دو گروه، داعیه عقلانى دارند و مى خواهند، دین را به صورت خردپسند تبیین كنند. [اما اینکه بخواهیم تفاوت را در مسائل بگیریم و نه مبانی، مثل اینکه گفته شود در مسائل جدید، بیش از این كه در مورد خدا صحبت شود، در مورد صفات بحث مى كند و این بحث برایش موضوعیت دارد، باید یادآور شویم:] حقیقت این است كه علم كلام، درباره اصل وجود خدا سخن نمى گوید، بلكه وجود خدا را مسلّم گرفته و درباره صفات و افعال او سخن مى گوید، و در بحث پیرامون افعال خدا، به خلقت بشر و هدف از آفرینش او مى رسد، و این كه هدایت او باید از جانب خدا صورت بگیرد و درنتیجه، سخن به بعثت انبیا مى رسد و سرانجام سخن به غایت خلقت كه همان معاد انسان است، مى پیوندد.

ممكن است این سخن شگفت آور باشد كه علم كلام در اصلِ وجود خدا سخن نمى گوید؛ در حالى كه در همه كتاب هاى كلامى بحثى پیرامون اثبات وجود خدا هست.

پاسخ آن است كه هستى شناسى كه موضوع فلسفه است، وجود خدا را ثابت مى كند، آن جا كه وجود را به واجب و ممكن، تقسیم مى كند و از پیدایش ممكن پى به وجود واجب مى برد. این مسأله شگفت آور نیست. زیرا موضوعِ هر علمى، درخودِ آن علم ثابت نمى شود. موضوع ریاضیات، «كمّ منفصل» است و موضوع هندسه، سطوح یا «كمّ متّصل» است و هرگز علوم ریاضى یا هندسى، دلیلى بر وجود كم متصل و یا منفصل اقامه نمى كنند، بلكه در هستى شناسى، در ترتیب وجود، سخن به جوهر و عرض و عرض هم به كم متصل و منفصل مى رسد.

بنابراین، مطلوبِ اساسى در كلام اسلامى، همان شناخت صفات و شناخت افعال اوست.

قسمت بعدی را اینجا بخوانید.


منبع: پایگاه اینترنتی معاونت پژوهش حوزه های علمیه

http://pazhuhesh.ir

تهیه و تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان