کی می خواد 120 ساله بشه؟
قدیمها وقتی یک سالمندی به جوانی که از او رضایت داشت میگفت « الهی صد ساله بشی»آن جوان کلی کیف میکرد و به خاطر حس خوبی که این دعا در دلش به وجود آورده بود، با خودش فکر میکرد که این عمل خیر، بهترین کاری است که تا به حال در عمرش انجام داده است. اما امروز روز، اگر در کوچه و خیابان، مترو و اتوبوس یا هر جای دیگر جوانی به خاطر کار خوبش در حق یک سالمند چنین دعایی را از او بشنود میگوید «وای خدا نکند» بعد هم با خنده ادامه میدهد «نفرین نکنید تو را به خدا، میخواهم چی کار؟ بشوم زمینگیر و وبال گردن دیگران؟». آخر سر هم سالمند بنده خدا، حرفش را پس میگیرد و دعای دیگری میکند.
با اینکه در دهههای اخیر، امید به زندگی افزایش یافته اما نسبت به گذشته تعداد ناراضیان از پیر شدن هم افزایش یافته است.
نمیدانم، شاید این خاصیت دنیای صنعتی باشد، شاید هم این حرفها تعارفی است که با خودمان میکنیم و در واقعیت از خدایمان باشد که به سن پیری برسیم. شاید هم تأثیر باورهای نادرستی باشد که در باره سالمندی و پیر شدن به ما منتقل شده است. همه میدانیم که دوران سالمندی مانند دیگر دورانهای زندگی ویژگیهای خاص خودش را دارد و برخی از شرایطی که در این دوران ایجاد میشود کم و بیش در مورد همه سالمندان صدق میکند. اما معمولاً در مورد شیوع و شدت این شرایط اغراق میشود و در اینجاست که تصور ما از پا به سن گذاشتن منفی میشود و به اصطلاح باورهای قالبی و کلیشهای درباره سالمندی ما را مرعوب خود میکند و باعث میشود نه تنها نگرش کلی نامطلوبی نسبت به دوران سالمندی پیدا کنیم بلکه در شیوه رفتار ما با سالمندانی که با آنها زندگی میکنیم هم تغییر منفی به وجود میآورد.
در این مقاله پانزده باور قالبی و کلیشهای راجع به سالمندی را که رواج بیشتری دارد مورد بررسی قرار میدهیم. امیدوارم بعد از مطالعه این باورهای افسانهای و آشنا شدن با واقعیتهای سالمندی، آرزوی صدساله شدن در وجود نازنین شما صدصد چندان شود!
باور نادرست اول: همه آدمهای پیر مثل هم هستند: واقعیت این است که تفاوتهای فردی سالمندان با یکدیگر، بیش از دیگر گروههای سنی جمعیت است.
باور نادرست دوم: نیازهای اصلی سالمندان با نیازهای اصلی افراد جوانتر تفاوت دارد: واقعیت این است که نیازهای اصلی بشر با افزایش سن عوض نمیشود.
باور نادرست سوم: بیش از پنجاه درصد از سالمندان، از لحاظ عقلی و رفتاری هم پیر میشوند به عنوان مثال مشکل شدید حافظه پیدا میکنند، جهتیابی برایشان سخت میشود و رفتارهای عجیب نشان میدهند: واقعیت این است که حدود هشتاد درصد از سالمندانآنقدر سالم و توانمند باقی میمانند که بتوانند کارهای روزانهشان را خودشان انجام دهند و زندگیشان را اداره کنند.
واقعیت این است که سالمندان به دلیل پشت سر گذاشتن دورانهای مختلف زندگی با طرز فکر و نیازهای گروههای کم سن تر به خوبی آشنا هستند. همچنین بسیاری از سالمندان به تنهایی با رایانه، اینترنت، دستگاههای خودپرداز بانکی و دیگر وسایل و ابزارهای جدید کار میکنند
باور نادرست چهارم: سالمندان قدرت تشخیص خوب و بد و انجام انتخابهای درست را ندارند: واقعیت این است که بسیاری از سالمندان، حتی کسانی که در مراحل اولیه دمانس قرار دارند، میتوانند اطلاعاتی را که به آنها داده میشود به درستی درک کنند و از آن استفاده صحیحی بکنند و برای انتخابهای مهم زندگیشان تصمیمهای درستی بگیرند. در واقع کاهش قدرت جسمانی سالمندان اغلب به اشتباه به کاهش توان هوشی و عقلی آنها ارتباط داده میشود.
باور نادرست پنجم: سالمندان به دلیل کاهش قدرت تولید اقتصادی، سربار خانواده و جامعه هستند: واقعیت این است که سالمندان با اینکه دیگر مثل گذشته نمیتوانند کارهای درآمدزا داشته باشند، اما با به عهده گرفتن مسۆلیتهای حساسی در مقام پدربزرگ/ مادربزرگ، مراقبکوچکترها، داوطلب انجام کارهای عام المنفعه و خیریه، یا به دلیل شرکت در فعالیتهای اجتماعی که نیاز به پختگی و دانش زیادی دارد، بارهای بزرگی را از دوش خانواده و جامعه بردارند.
باور نادرست ششم: طرز فکر سالمندان، خشک و انعطافناپذیر است: واقعیت این است که سالمندان به دلیل پشت سر گذاشتن دورانهای مختلف زندگی با طرز فکر و نیازهای گروههای کم سن تر به خوبی آشنا هستند. همچنین بسیاری از سالمندان به تنهایی با رایانه، اینترنت، دستگاههای خودپرداز بانکی و دیگر وسایل و ابزارهای جدید کار میکنند.
باور نادرست هفتم: با پیر شدن، توانایی یادگیری اغلب از بین میرود: واقعیت این است که چیزی که در سالمندان تغییر میکند الگوهای یادگیری و سرعت یادگیری است و ظرفیت و توانایی اصلی یادگیری حفظ میشود.
باور نادرست هشتم:حافظه سالمندان آنقدر خراب است که برای آنها سادهتر است که به جای بهخاطر آوردن مطلبی از گذشته، چیزهای جدید را یاد بگیرند: درواقعیتاین مسئله درست برعکس است. به یاد آوردن مسئلهای از گذشته برای سالمندان راحتتر از یادگرفتن چیز جدید است.
باور نادرست نهم: فراموش کردن امور متعدد در سالمندی، نشانهای از آغاز دمانس است: واقعیت این است که مشکلات حافظه در سالمندی ممکن است ناشی از عوامل دیگری باشد به عنوان مثال ممکن است به داروها، شرایط پزشکی سالمند یا افسردگی او مربوط باشد. درست است که زیاد فراموش کردن میتواند نشانه اولیه دمانس باشد اما این لزوماً به این معنا نیست که سالمند مبتلا به فراموشیهای زیاد، حتماً در آینده به دمانس مبتلا خواهد شد.
باورنادرست دهم: هر کس که پیر شود، به دمانس مبتلا خواهد شد: واقعیت این است که فقط شش تا هشت درصد از افراد بالای 65 سال به دمانس مبتلا میشوند و فقط یک سوم از سالمندان بالای هشتاد و پنج سال برخی از نشانههای دمانس را دارند.
باور نادرست یازدهم:همه سالمندان به افسردگی مبتلا میشوند: واقعیت این است که اغلب سالمندان، افسردگی ندارند. افسردگی بخش طبیعی سالمندی نیست بلکه یک بیماری است که نیاز به درمان دارد. افزایش سن به تنهایی عامل خطری برای ابتلا به افسردگی به شمار نمیرود.
باور نادرست دوازدهم: درمان افسردگی در سالمندی دشوارتر از سنین جوانتر است: واقعیت این است که دوره افسردگی در سالمندان مانند دوره افسردگی در جوانترهاست. پاسخگویی به درمان افسردگی در سالمندان مانند دیگر مراحل سنی است.
باور نادرست سیزدهم: افسردگی در سالمندی نوعاً ناشی از عوامل روانی است: واقعیت این است که افسردگی در سالمندی در اکثر موارد با بیماریهای مزمن مانند سکته مغزی، بیماریهای قلبی و دیابت همایند است یعنی افسردگی بعد از ابتلا به این بیماریها در سالمند بروز پیدا میکند. اگر مراقب، انواع مختلف افسردگی را فقط به عوامل روانشناختی نسبت دهد، ممکن است از تشخیص و درمان آن ممانعت به عمل آورد.
سالمندان در طی سالها زندگی تغییرات زیادی را پشت سر گذاشتهاند، تحولات بسیاری را تجربه کردهاند، در یک کلام آنها زندگی را چشیدهاند. آیا تجربه این همه تغییر و تحول، شایسته تقدیر نیست؟
باور نادرست چهاردهم: اگر سالمند درظاهر افسرده به نظر نرسد، پس نباید احساس افسردگی هم داشته باشد: واقعیت این است که افسردگی در اغلب موارد خود را به صورت مشکلات جسمانی مانند از دست دادن انرژی، کاهش اشتها و وزن، اشکال در خوابیدن، کنارهگیری اجتماعی، بیقراری و دردهای مختلف نشان میدهد. بنابراین ممکن است سالمندی غمگینی، کاهش احساس ارزشمندی خود و ... که از نشانههای افسردگی هستند نشان ندهد اما مشکلات بالا را داشته باشد.
باور نادرست پانزدهم: اگر سالمندی درظاهر افسرده به نظر برسد، پس ضرورتاً بایداحساس افسردگی هم داشته باشد: واقعیت این است که افسردگی اغلب با بیحسی که متفاوت از افسردگی است اشتباه گرفته میشود. بنابراین سالمندی که ظاهراً افسرده است، ممکن است در واقع به مشکل دیگری به جز افسردگی مبتلا باشد.
تغییر و تحول یکی از زیباییهای زندگی است. فصلها عوض میشوند، زمین عوض میشود، آدمها عوض میشوند، نگاهشان تغییر میکند، ظاهرشان تغییر میکند، همه چیز در این دنیا تغییر میکند، و ما دو راه داریم: یا با این تغییرات کنار میآییم و از آنها لذت میبریم یا ... .
زندگی همین است!
سالمندان در طی سالها زندگی تغییرات زیادی را پشت سر گذاشتهاند، تحولات بسیاری را تجربه کردهاند، در یک کلام آنها زندگی را چشیدهاند. آیا تجربه این همه تغییر و تحول، شایسته تقدیر نیست؟ آیا زمان آن نرسیده است که باورهای اشتباه را کنار بگذاریم و سالمندانمان را از نو بنگریم؟
بگذریم، امیدوارم صد ساله بشوید!
راحله فلاح
بخش خانواده ایرانی تبیان
مطالب مرتبط: