تبیان، دستیار زندگی
شهدا رفتند تا چادر سیاه مادرمان فاطمه (س) به زمین نیفتد، آنان رفتند تا جامعه مذهبی و اسلامی‌مان، غربی نشود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چادرم را از عشق به حضرت رقیه دارم


شهدا رفتند تا چادر سیاه مادرمان فاطمه (س) به زمین نیفتد، آنان رفتند تا جامعه مذهبی و اسلامی‌مان، غربی نشود.


حجاب

وقتی من چادری شدم، 3 سالم بود. خیلی به شخصیت حضرت رقیه (ع) احترام میذاشتم. جزء آخر قرآن رو هم حفظ بودم. چون مادرم همش برام از رقیه سه ساله می‌گفت، منم عاشقش شدم. البته تا شش سالگی، دائم چادر سرم نمی‌کردم. هنوز با بلیز و شلوار، پیش نامحرم نرفته بودم. همیشه یه مانتو کوچولو داشتم كه با اون می‌رفتم بیرون یا جاهای دیگه.

یه شب یه بانویی رو که همسن خودم بود، تو خواب دیدم. به من گفت: تو که اینقدر با رقیه (س) دوستی، چرا چادر سر نمی‌کنی؟

گفتم: بعضی وقت‌ها سر می‌کنم.

گفت: نه!! همیشه باید مثل رقیه (س) باشی. مگه رقیه (س) رو دوست نداری. مگه در صغیر بودن او گریه نمی‌کنی؟

گفتم: آره؛ ولی مادرم میگه اذیت میشی.

گفت: اگه می‌خوای انتقام رقیه (س) را بگیری، چادرت را محکم گره بزن و با کفار بجنگ.

گفتم: چشم.

من بچه که بودم، مادرم از رقیه (س) و کشته شدن و بیگناهی او می‌گفت. برای همین، همیشه می‌گفتم من که انتقام رقیه (س) رو می‌گیرم. از خواب که بیدار شدم، به مادرم همه خوابم رو گفتم. مادرم گفت: چشم دخترم؛ چادر هم برایت می‌دوزم. گفتم: ممنون.

روز بعد، با چادر، قدم می‌زدم. اونقدر چادرم رو محکم می‌گرفتم که نگو! فکر می‌کردم چون کوچک هستم، از سرم درمیارنش، برای همین محکم می‌گرفتمش. یه پسر 16 یا 17 ساله، دم در خونمون من رو دید. گفت: هه، اینو باش! چه بامزه شده! منم گفتم: کجام بامزه است؟ گفت: چادرت. خیلی قشنگ شدی. وایسا یه عکس بگیرم. گفتم: مگه حضرت رقیه (س) چادر پوشیده بود، بامزه شده بود که من شدم؟

ماتش برده بود. گفت اون حضرت رقیه (س) بود. اما تو که نیستی. گفتم منم یکی از یاورانشم. بهش قول دادم انتقامش رو بگیرم و اون‌هایی که مثل تو، بچه‌ها رو به مسخره میگیرن رو آدم کنم. كمی رفت تو فکر و گفت: آدم کنی؟ گفتم: آره. گفت: خب ببخشید، حالا میذاری یه عکس بگیرم. گفتم واسه‌ی چی؟ گفت: واسه مسابقه عکاسی. گفتم: نه، راضی نیستم. نگیر. خیلی اصرار کرد. گفتم: میگم نه دیگه. چرا گوش نمی‌کنی؟ نه نه نه.

گفت: باشه، خداحافظ ان‌شاءلله رقیه‌ها رو تنها نذاری. منظورش رو نفهمیدم. هنوزم نفهمیدم. این هم یك خاطره بود از اولین روز چادری شدنم. الان 16 سالمه و چادرم رو حفظ کردم. چادر یه حرمتی داره که هیچ چیز نمیتونه جاش رو بگیره. شهدا رفتند تا چادر سیاه مادرمان فاطمه (س) به زمین نیفتد، آنان رفتند تا جامعه مذهبی و اسلامی‌مان، غربی نشود. آنان رفتند تا کودکان سه‌ساله، بی گناه کشته نشوند...

باشگاه خبرنگاران


باشگاه کاربران تبیان - ارسالی از: mo_1443

برگرفته از گروه: امر به معروف و نهی از منکر

مطالب مرتبط:

چادر نازك را تحریم کنیم!

لذت حجاب را درك كرده‌ای؟

باربی، به دست من چادری شد!

چادر، هدیه‌ای بود که بابام بهم داد

با چادر، بهترین‌ها نصیبم شد

حجاب را به دخترت بیاموز!

تبیانی‌ها موج به پا می‌کنند

یک‌بار امتحان کن (موج تبیانی)

دختری که می‌درخشد اما رنگ ندارد

چادر را راحت سرت می‌كنی؟!

حجاب از دیدگاه شهدا

مردی که برای حجاب به شهادت رسید

روش‌های نگهداری از پارچه‌های چادری