تبیان، دستیار زندگی
کتاب های نحوی موجود، به خوبی پرده از این حقیقت برمی دارند که متصدیان علم نحو، به هر دلیل نتوانسته یا نخواسته ‏اند که نحو را از علوم دیگر، جدا سازند و به عنوان یک علم مستقل مطرح کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازاندیشی در دانش نحو(٣)

نگاهی به کتب نحو

کتاب های نحوی موجود، به خوبی پرده از این حقیقت برمی دارند که متصدیان علم نحو، به هر دلیل نتوانسته یا نخواسته ‏اند که نحو را از علوم دیگر، جدا سازند و به عنوان یک علم مستقل مطرح کنند.

قسمت های اول و دوم مقاله.

در بخش های قبلی این نوشتار، مقدماتی در مورد علوم ادبی به عنوان علومی که معطوف به گزارش و تحلیل استعمالات زبانی هستند، ارائه شد و شیوه عمل نحویان، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. در بخش پایانی نوشتار، به کتب نحو از نظر محتوای علمی و نظم و ترتیب و … پرداخته می‌ شود و شیوه تحلیل و استدلال در علم نحو و کتب نحوی مورد توجه قرار می گیرد.

نگاهی به کتب نحو

همان گونه که پیش از این نیز اشاره شد، کاستی‏ های کتب نحو در زمینه شیوه‏ های آموزشی، فعلاً محل بحث ما نیست. آنچه در این فصل عنوان می شود، برخی نارسایی ‏های کتب متداول نحو است که مستقیماً به علم نحو مرتبط است و به طریق ارائه آن نظری ندارد.

تفکیک کامل نحو از دانش های دیگر

علوم در بستر حرکت خویش، هرچه پیش تر می ‏روند، متمایزتر و مشخص ‏تر می‏ گردند و این به برکت موشکافی، ژرف کاوی و دقت در تعاریف علوم است. با تعریف کامل دانش ها، می ‏توان مسائل علمی گوناگون را در جایگاه شایسته خود قرار داد.

کتاب های نحوی موجود، به خوبی پرده از این حقیقت برمی دارند که متصدیان علم نحو، به هر دلیل نتوانسته یا نخواسته ‏اند که نحو را از علوم دیگر، جدا سازند و به عنوان یک علم مستقل مطرح کنند. آمیخته ‏های ناهنجاری که اکنون در اختیار ماست، معجونی از نحو و صرف و لغت و بلاغت و فلسفه! و شاید علوم دیگر است. چنانکه پیش از این هم ذکر شد، نحو، مسئول «کشف» قواعد عامی است که بر استعمالات کلمه در ترکیبات حاکم است. بخش جمل در کتب نحو، که درباره انواع جمله و احکام هر یک بحث می ‏کند، از آن جهت در کتاب های نحوی آمده که برخی جملات، جایگزین کلمات مفرد می ‏شوند و مانند آنها نقش اعرابی می ‏پذیرند: جمله خبریه جانشین خبر مفرد، جمله مفعول بها جانشین مفعول به و... .

از این رو، ذکر جملاتی که محلی از اعراب ندارند، کاملاً استطرادی و خارج از موضوع نحو است و تنها برای تکمیل بحث و بیان کامل انواع جمله است. لذا لازم است ذکر این دسته از جمله ‏ها به پاورقی کتب نحو انتقال یابد. و نیز بیان قواعدی که عام نیست و به استعمال یک کلمه مشخص مربوط می ‏شود، از حوزه وظایف علم نحو خارج است. مثلاً اینکه فلان فعل، لازم است یا متعدی، با کدام حرف جر استعمال می شود و برای استعمالِ آن چه قیود و شرایطی لازم است، بحثی جزئی و اختصاصی است، در حالی که نحو پاسخگوی قواعد عمومی حاکم بر استعمالات است. کتاب های نحوی ما در بخش مفردات، از دو جهت پا از گلیم خویش فراتر نهاده ‏اند. یکی از این جهت که متعرض احکام شخصی و اختصاصی استعمال برخی از کلمات شده ‏اند و دیگری، تجاوز به محدوده وظایف لغویین و بیان معانی و مفاهیم مفردات است.

برای نمونه، «أَن مخففه همواره با لام فارقه استعمال می شود»، «حتی جاره، اختصاص به اسم ظاهر دارد»، «اذا فجائیه فقط بر جمله اسمیه وارد می‏گردد» یا بیان معانی مختلف همزه، أَن، فاء، لمّا و...، هیچ ارتباطی به موضوع علم نحو ندارد. نه نقش کلمه را در کلام مشخص می‏ کند، نه سخن از قواعد عامِ استعمال دارد و نه احوال کلمه را از جهت اعراب و بنا بیان می‏ کند. انکار نمی‏ کنیم که دانستن این معلومات برای کسی که درصدد انس با زبان عربی است، مفید، بلکه ضروری است، اما آیا باید در کتب نحو و به عنوان نحو، مطرح شود؟ مگر دانستن معانی لغاتِ دیگر، برای چنین کسی ضرورت ندارد؟ مگر اطلاعات بلاغی برای او سودمند نیست؟ آیا همه اینها در کتب نحو مطرح می شود؟ آیا نباید علوم گوناگون را از یکدیگر جدا کرد؟ آیا نمی ‏توان احکام مفردات را در کتاب جداگانه‏ ای، شبیه باب اول کتاب مغنی اللبیب، عرضه کرد؟ طلبه ای که در کلاس نحو شرکت می‏ کند یا کتاب نحو به دست می‏ گیرد، انتظار دارد مباحث علم نحو را عمدتاً درباره موضوع آن ببیند و به تداخل علوم دیگر در آن رضایت نمی ‏دهد. یا باید نام کتب نحو را به کتب «ادبیات عرب» تغییر دهیم و معجونی از صرف و نحو و لغت و بلاغت گرد آوریم، یا اگر مدعی عرضه نحو هستیم، آنچه واقعاً نحو است، ارائه دهیم و آنچه نحو نیست، اگر مقدمه ضروری فهم مباحث نحوی است، در پاورقی بیاوریم و اگر چنین ضرورتی ندارد، آن را به مکان بایسته ‏اش منتقل سازیم.

«طریقه ساختن فعل مجهول»، «تقسیم اسم به معرفه و نکره و بیان اقسام معارف»، «طریقه ساختن اسم تفضیل» و بسیاری عناوین دیگر، مباحث صرفی هستند که در کتاب های نحو راه یافته ‏اند. معانی مختلف حروف جر و دیگر مفردات و اَشکال مختلف استعمال یک لغت مثل حاشا، سوی، قط و...، به علم لغت مربوط است. بحث عدم جواز ابتدا به نکره، جز در مواردی که فایده ‏ای بر آن مترتب است، و چند بحث مشابه آن از زمره مباحث علم بلاغت به شمار می‏ آیند. تنها این بهانه که طلبه محتاج این معلومات است، مستمسک موجهی برای ادخال آنها در کتب نحو نیست. باید برای ارائه علوم مختلفی که طلبه به آن نیاز دارد، راه مناسب پیمود.

برخی معتقدند: «چون مهم ترین وظیفه طلبه، استنباط قوانین الهی از کلام خداوند و استخراج رأی معصوم از روایات اهل بیت است، لازم است از ابتدا، با قرار دادن متون سنگین درسی و عبارات دشوار، آرام آرام قدرت برداشت از متون را در وی پرورش دهیم.» در واقع، اینان از نحو انتظار دیگری نیز دارند: آشنایی با متون کهن. در نتیجه، طلبه ای که از او انتظار می ‏رود در کلاسی به اسم نحو، صرف و نحو و بلاغت و فلسفه ‏بافی و لغت و متون بیاموزد، نحو و هیچ یک از علوم دیگر را نیاموخته و جز آشفتگی ذهنی که محصول طبیعی این بی ‏نظمی است، بهره‏ ای نبرده است.

آنان که اندیشه اصلاح وضعیت موجود را دارند، باید نخست با تعریف کامل علم نحو، علوم بیگانه دیگر را خارج سازند. سپس هر یک از مطالب ضروری را که خارج کرده ‏اند، در جایگاه شایسته خود قرار دهند: مباحث صرفی از ابتدا تا انتها در کتب صرفی، مباحث بلاغی در کتب علم بلاغت و مباحث ادبی مربوط به علم لغت در مجموعه مستقلی مثلاً تحت عنوان مفردات و... .

در ضمن، لازم است برای آشنایی با سبک ‏های مختلف زبان عربی، نمونه‏ هایی از متون اعصار مختلف را در کتاب جداگانه ‏ای گرد آورند و پس از آموزش کامل قواعد ادبیات، به عنوان یکی از کتاب های درسی، در دسترس طلاب قرار دهند؛ کاری که برای زبان فارسی در کتاب های درسی دبیرستان انجام شده است. بی گمان چنین کتابی، حاوی برخی کلمات امیرمۆمنان علی – علیه السلام - خواهد بود که به حق، فراتر از کلام مخلوق و فروتر از سخن خالق است.

ترتیب منطقی مباحث

پس از تفکیک کامل نحو از علوم دیگر، سیر مباحث نحوی از جمله مسائلی است که محتاج تأمل و بررسی مجدد است. آغاز و انجام مسائل علم نحو، آن گونه که اکنون در دسترس ما است، از جهاتی اشکال و نقص دارد. صاحب نظران و اندیشمندان، در این زمینه، توجهات شایسته ‏ای داشته و به نتایج گرانقدری دست یافته ‏اند. برخی با نظر به این مسئله که هر یک از مباحث نحوی، باید بی درنگ، کاربرد خود را در تمارین نشان دهد، نحو را با تقسیم جمله به اسمیه و فعلیه آغاز کرده و آنگاه با توجه به تعریف علم نحو، اعراب و بنا را محور تقسیمات دیگر شمرده ‏اند. دیگران نیز با تقسیم بندی‏های متفاوت، برای مباحث نحوی اَشکال دیگری در نظر گرفته ‏اند. ظاهراً در میان کتب نحو، ترتیب کتاب الفیة (ابن ‏مالک)، مقبول‏تر از همه است و پایگاه تاریخی استواری نیز یافته است.

بی گمان، سیر مباحث الفیه، مزایا و محاسن بسیاری دارد، اما تلقی آن به صورت آخرین و برترین الگوی ترتیب مباحث کتب نحوی ـ که فراتری برایش ممکن نباشد ـ تام نیست. به نظر می ‏رسد در این باره هنوز زمینه اندیشه و دقت بیشتر، باقی است و داوری شایسته آن برعهده گروه‏ های نحوی است که به قصد تجدید نظر در این مباحث تشکیل می ‏شود.

تحلیل صادق

تحلیل ها و استدلال هایی که در علوم مختلف به کار می ‏رود، باید با نوع آن علوم سازگار و متناسب باشد. نحو، علمی اعتباری و قراردادی است؛ آن هم نه به این صورت که نحوی، جاعل قوانین و واضع قراردادها باشد، بلکه تنها به دریافت و کشف ضوابط می ‏پردازد. از این نظر، «استعمال عرب» مهم ترین استدلالی است که نحوی، در اثبات مدعای خویش، باید بیان کند. توجیه ساختن برای این استعمال ها یا عقلانی جلوه ‏دادن عملکرد عرب، ضرورتی ندارد. متأسفانه نحویان در برخی مباحث نحوی، اقدام به چنین توجیه ‏ها و تفسیرهایی داشته و بیهوده، بر حجم کتب نحوی افزوده ‏اند. این موارد که در کلاس‏ های درس، بررسی و درباره آن تبادل نظر می ‏شود، بدون آنکه ثمره مقبول و موجهی داشته باشد، برای طلاب، اشتغال ذهنی بی‏فایده ‏ای فراهم می آورد و ساعت ها وقت دانش ‏پژوهان را ضایع می‏ کند؛ مصداق بارزِ علم لاینفع.

از جمله این موارد، تحلیلی است که نحویان برای اسامی مبنی، ارائه می ‏دهند. نحویان معتقدند، اسم مبنی به جهت شباهتی که به حرف دارد، مانند حرف مبنی شده است. آنگاه با ذکر انواع شباهت ها و صرف نیروی پرارزش ذهن و ساعت ها فعالیت فکری برآنند تا هر یک از دسته‏ های اسامی مبنی را به‏ گونه ‏ای با حروف، شبیه گردانند و مبنی بودن آن را به جرم همین مشابهت، موجه جلوه دهند؛ بسی تکلف و زحمت برای آنچه واقعیتی ندارد.

حقیقت آن است که عرب این موارد را برخلاف قانون طبیعی اسامی ـ تحت شرایط خاصی ـ مبنی استعمال کرده است. پیش از استعمال عرب، اسمی نبوده تا شباهتی به حرف داشته باشد! علت واقعیِ این عملکرد عرب، بر کسی آشکار نیست و اگر معلوم شود، دانستن آن برای کسی ضرورت ندارد.

نحویان، فقط گزارشگر عملکرد عرب هستند و از پیش خود حق وضع قانون ندارند. از نحوی انتظار می ‏رود که برای مدعای «خود» دلیل آورد و «کشف» این ضوابط را مستند سازد، نه آنکه استعمال «دیگران» را به زور و تکلف مستدل سازد و برای «وضع» قوانین، توجیه و تأویل بتراشد.

همچنین نحویان معتقدند سبب منع صرف در اسامی غیر منصرف، مشابهت آنها به افعال است و به همین سبب، اسم غیر منصرف مانند افعال کسره و تنوین نمی ‏پذیرد. طبیعتاً چنین اعتقادی، ساعت ها وقت و مقدار زیادی توان فکری هزینه می‏ کند تا شباهت‏های عجیب و غریبی برای اسم و فعل ارائه دهد. حقیقت آن است که عرب یازده دسته از اسامی را برخلاف شیوه طبیعی، بدون کسره و تنوین استعمال کرده و استثناهایی نیز قرار داده است. اگر امروزه ما نیز این اسامی را این گونه به کار می ‏بریم، نه به ‏جهت شباهت آنها به افعال، بلکه به دلیل تبعیت از روش اهل زبان است.

نمونه دیگر، ممیزاتی است که برای اسم و فعل و حرف در کتب نحوی بیان می‏ شود: «بِالجَرِّ وَالتَّنوینِ وَالنِّدا وَأَل --- وَمُسنَدٍ لِلاسمِ تَمییزٌ حَصَل». تاکنون کدام ادیب دانشور یا طلبه مبتدی، اسامی عربی را با این علامتها از افعال و حروف تشخیص داده است؟ تمیز هر یک از انواع کلمه از دیگری، با تعریف کامل آن حاصل می شود، نه با این علامتها. انکار نمی‏ کنیم که این موارد به اسم اختصاص دارد و در فعل و حرف دیده نمی شود، اما در حقیقت، ممیز اسم نیست و برای تمیز اسم از فعل و حرف، هیچگاه از آن استفاده نمیشود.

امثال این تفسیرهای ساختگی، در موارد زیادی، در کتب نحوی به چشم می‏ خورد. «مراحلی که در ترکیب افعال تعجب ذکر می‏ گردد»، «افسانه غریب پیدایش أمّا» و «فرق میان عطفِ ‏بیان و بدلِ کل از کل»، نمونه ‏هایی از آن است و شاید مشابه همین مسائل، سبب شده است تا برخی به انکار «نظریه عوامل» برخیزند.

چرا به جای بیان حقیقت، به ‏کار توجیه ‏های بارد و تأویل‏های بی مزه رو آوریم و این مقدار، علم نحو را از مقام درخوری که دارد، تنزل دهیم؟ آیا احتمال نمی ‏دهیم، همین افسانه‏ سرایی‏ها، دانش‏ آموزان را در مسائل فردی یا اجتماعی دیگر به توجیهات دور از واقعیت سوق دهد و راه فرار از حقیقت و تمسک به شیطنت را بر آنان بگشاید؟

به هر حال، باید کتب آینده نحو از این گونه توجیهات ناروا و تأویلات ناسزا و تفاسیر واهی، پاکیزه و روح صداقت و حقیقت، بر استدلال ها و تحلیل‏های نحوی حاکم شود.

خاتمه

آنچه در این نوشتار به آن پرداختیم، عمدتاً درباره علم نحو و مسائل آن بود، اما این به معنای انحصار این نارسایی ها در علم نحو نیست. برخی از علوم دیگر نیز، در مواردی دچار چنین کاستی هایی هستند. فاضلان و اندیشمندانی که درصدد اصلاح چگونگی موجودند، اگر همتی بلند و سینه‏ ای فراخ دارند، شایسته است انگشت دقت بر حساس‏ترین نقاط ضعف علوم بنهند و با تشکیل گروه‏های تحقیق، مرهمی مناسب برایش فراهم آورند و از این راه، خدمتگزار فرهنگ غنی معارف دینی شوند.


منبع: سایت راه و رسم طلبگی (با استفاده از اصلاحات سایت رهنامه و اندکی تصرف)

نویسنده:محمد عالم زاده نوری

تهیه و تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان