تبیان، دستیار زندگی
صرف و نحو ـ و بسیاری از علوم ادب ـ علومی هستند که پیش از آنکه مدوَّن و مکتوب، و به عنوان «علم» شناخته شوند، به کوشش اهل زبان به ‏گونه ‏ای ارتکازی به ‏کار گرفته می‏ شدند و این از جهتی مهم‌ ترین خصوصیت این علوم به شمار می رود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

باز اندیشی در دانش نحو(١)

باز اندیشی در دانش نحو(1)
صرف و نحو ـ و بسیاری از علوم ادب ـ علومی هستند که پیش از آنکه مدوَّن و مکتوب، و به عنوان «علم» شناخته شوند، به کوشش اهل زبان به ‏گونه ‏ای ارتکازی به ‏کار گرفته می‏ شدند و این از جهتی مهم‌ ترین خصوصیت این علوم به شمار می رود.

مقدمه:

بیش از هزار سال است که اندیشمندان و صاحب‏نظران درباره علم نحو، وظایف و مسائل آن، تأمل کرده‏ و آثاری نگاشته اند. رنجی که اسلاف ما در تحقیق و تفحص و نوآوری در زمینه مباحث نحوی متحمل شدند، امروزه راه ما را هموار و ما را وارث سرمایه ‏ای ارزشمند و اندوخته ‏ای گران‌قدر ساخته؛ به گونه ‏ای که در حال حاضر، هیچ محقق و متتبع ادبیات عرب، بدون تعمق در متون کهن ادبیات عرب، شایستگی اظهار نظر و داوری درباره مسائل آن را ندارد، ولی نه ‏آن گونه که علم نحو، از هر جهت، کمال مطلوب خویش را بازیابد و درباره آن سخن نهایی گفته شود و از تکامل و بالندگی باز ایستد، که امروز نیز دریچه دقت و پویش بر روی باریک ‏اندیشان و جست وجوگران، مفتوح و راه برای تأمل بیشتر و کاوش دقیق‌تر، باز، و پیشرفت و تکامل علم ادب، ممکن، مطلوب و ضروری است.

باری، باید هر کس که قصد تحقیق و بنای مساعدت در تسریع حرکت نحو و علوم دیگر را دارد، افزون بر تتبع و دقت در آثار گذشتگان، عمیقاً به تأمل و تفکر بپردازد؛ زیرا وقتی فرآورده ‏های تحقیقی، کامل و مقبول اهل‏ نظر است که دارای دو ویژگی باشد:

اول: تتبّع و تفحص کافی در منابع موجود؛

دوم: اندیشه متعالی، عمیق و مستقل در شیوه ‏ها، گزاره ‏ها، استدلال‏ ها و راه‏ های ارائه و عرضه علوم و نقد و بررسی منصفانه و موشکافانه.

آنچه در پی‏ این مقدمه می ‏آید، مجموعه ‏ای از آرا و نظریات برخی اهل دقت است که از کتاب‌ها و مقاله ها و گفت وگوهای گوناگون ـ به طور ناقص ـ تهیه شده و نویسنده، تنها عهده ‏دار گرد‏آوری و پیوند میان آنهاست و برای مساعدت در تعالی دانش ادب، تنظیم و برای جلب آرا و نظریات و انتقادات، به محضر ارباب ‏نظر تقدیم می ‏شود.

مۆلف، هرگز ادعا ندارد آنچه در این نوشتار آمده، سخنی بدیع یا نتیجه تتبعی وسیع و تفحصی عمیق در آثار بزرگان و اندیشوران و اهل ‏نظر است، بلکه این مختصر را ـ هر چند ابتدایی یا تکراری ـ در بهبود وضعیت موجود و اصلاح برخی نارسایی‌ها، مفید و مۆثر می‏داند و پیشاپیش به کاستی ‏های آن اعتراف دارد و آرای محققان و شایستگان را به توجه و ملاحظه می‏ طلبد.

علوم ادبی، گزارش و تحلیل استعمالات

هر کلمه ـ به تنهایی و بدون در نظر گرفتن کلمات دیگر ـ ویژگی‌هایی دارد. آنچه در علم صرف بیان می ‏شود، احوال و خصوصیات ساختار کلمه است، البته آن گاه که تنها و مستقل بررسی شود. بیان احکام یک کلمه، وقتی به تنهایی بررسی گردد، «تجزیه» نام دارد. برای نمونه، کلمه «الشاهد»، اسمی ثلاثی، مزید، صحیح، سالم، مشتق، متصرف، مفرد، منصرف و... است.

هنگامی ‌که همین کلمه با کلمات دیگر ترکیب شود، احکام جدیدی پیدا می ‏کند که در زبان عربی، غالباً این احکام موجب تغییر یا تغییراتی در کلمه می ‏شود. برای نمونه، کلمه «الشاهد» در ترکیب «قام الشاهدُ»، فاعل و مرفوع و در ترکیب «عرفت الشاهدَ»، مفعول و منصوب و در ترکیب «عینُ الشاهدِ»، مضاف الیه و مجرور است، در حالی که بدون در نظر گرفتن کلمات دیگر، نه عنوان فاعل دارد، نه مفعول، و نه مضاف الیه، نه مرفوع، نه منصوب و نه مجرور است.

بررسی نقش کلمه در ترکیبات، «ترکیب» نام دارد. در ترکیب عبارات عربی، برای هر کلمه عنوانی ذکر می‏ شود که اِعراب آن را نیز مشخص کند. علم نحو، عهده دار بیان تغییراتی است که به سبب پیوند و ترکیب کلمات، در کلمه ایجاد می ‏شود.

صرف و نحو ـ و بسیاری از علوم ادب ـ علومی هستند که پیش از آنکه مدوَّن و مکتوب، و به عنوان «علم» شناخته شوند، به کوشش اهل زبان به ‏گونه ‏ای ارتکازی به ‏کار گرفته می‏ شدند و این از جهتی مهم‌ ترین خصوصیت این علوم به شمار می رود. در این نوشتار، سخن، بیشتر درباره «نحو» است، ولی بسیاری از احکامی که بیان می‏ شود، قابل تعمیم و تسری به علوم دیگر نیز است.

«نحو» علمی است که پس از استعمال کلام، از سوی اهل زبان تنظیم و در اختیار عالمان قرار گرفته، علمی که قراردادها و اعتبارات اهل زبان را کشف، جمع‌آوری و ارائه کرده و استعمالات زبان عرب را تحلیل و قواعد عامّ [1] حاکم بر آن را یافته و عرضه کرده است.

نحویان اجازه ندارند بر اساس استحسانات عقلی، از پیش خود، قواعد مناسبی برای زبان وضع و استعمال آن‌ را توصیه کنند. چنین رویه ‏ای، تغییر زبان و ایجاد زبان جدیدی است و به حال استعمالات گذشته اهل ‏زبان، سودمند نیست. برای نمونه، این پیشنهاد که ما اسامی غیر منصرف زبان عربی را نیز همچون اسامی منصرف با کسره و تنوین استعمال کنیم، [در نگاه اول] پیشنهاد مناسبی است که با قیاس و استحسان عقلی هماهنگ است و همگونی و یکرنگی کلمات زبان عربی را در پی دارد، اما چه کنیم که عرب تاکنون چنین نکرده و در استعمالات خود تنوین و کسره را بر اسامی غیرمنصرف حرام دانسته است! حتی اگر فرض کنیم عرب‏ زبان از این پس بر اساس قرارداد جدید عمل کند، بیان قواعد و اصول حاکم بر متون گذشته عربی ـ که محل احتیاج ماست ـ ضرورت دارد.

اگر درصدد ایجاد زبان جدیدی، قانون‌مند و هماهنگ هستیم، همان بهتر که اشتغال به نحو را رها سازیم و به اصحاب زبان «اسپرانتو» بپیوندیم! انکار نمی ‏توان کرد که زبان در طول قرون و دوره های متمادی، دچار تغییرات و نوساناتی می‏ شود. برخی از انواع استعمالات، منسوخ و برخی دیگر، متداول می‏ گردد و قواعد و احکام جدیدی را می ‏طلبد، اما مهم‌ترین نیاز ما انسان‌ها ـ که همانا نیاز به وحی و کلام الهی است ـ ایجاب می‏ کند که حتی در صورت نسخ کامل زبان عربی و پیدایش عربی جدیدی ـ که کمترین اشتراک را با زبان قرآن و روایات دارد ـ درصدد آموختن قواعد عربی چهارده قرن پیش و فهم کامل متون عصر نزول وحی باشیم.

نحوی، عهده‌دار وظیفه «کشف» قواعد و اصول حاکم بر استعمالات پیشین عربی است؛ قواعد و اصولی که عرب جاهلی بدون آنکه تفصیلاً آنها را بشناسد، ارتکازاً و بدون توجه، به آنها پای‌بند بوده و همین ارتکاز و ذائقه خویش را معیار تمیز صحیح از سقیم می ‏دانسته است. عرب جاهلی برای تشخیص سخن برتر و اثر ادبی کامل تر، به شیرینی، دل انگیزی، دل‌نشینی و جذابیت آن استناد می‏ کرده، بدون آنکه بداند این شیرینی و دل‌نشینی از کجا سرچشمه گرفته و چه عامل مشخصی روی آن اثرگذار است؟

عرب جاهلی، فاعل را مرفوع استعمال می‏ کند. رفع فاعل، نه امری فطری است و نه حقیقتی تکوینی. قراردادی عرفی است که به مرور، در میان اهل زبان شکل می گیرد و بدون توجه، اعمال می ‏شود. اگر اهل زبان بر اثر شرایط اجتماعی خاصی، همیشه فاعل را مجرور استعمال می‏کردند، در عالم تکوین هیچ حادثه ‏ای رخ نمی‏ داد و ما نیز اینک پیرو آن استعمال بودیم.

از این جهت، نحوی در پی تفسیر و تحلیل استعمالات و «کشف» آن قراردادهاست و حق تغییر و تبدیل آن را ندارد و همیشه لسان حال او این است که «عرب چنین استعمال کرده، ما هم چنین می‏ کنیم».

این در حالی است که این نکته نیز انکارناپذیر نیست که گزارش از یک واقعیت، همیشه واحد نیست. صحنه ‏ای که در معرض رۆیت افراد گوناگون قرار گیرد، به تناسب سلایق آن افراد، متفاوت تفسیر می ‏شود و شاید همه این تفسیرها و تحلیل‏ها، صحیح و مطابق با واقع باشد، اما نحوه بیان و شیوه ارائه آن در مواردی، تفاوت و اختلاف دارد.

نحوی، ضوابط عامّی که عرب، ناآگاهانه التزام به آن‌ها را پذیرفته است، کشف و آن گاه مطابق ذوق و سلیقه اش از آن حکایت می‏ کند. نحوی دیگری نیز ممکن است همین ضوابط را به گونه ‏ای دیگر حکایت کند و تحلیل و تفسیر جدیدی ارائه دهد. نحویان، متعهدند از محدوده استعمال عرب خارج نشوند، اما متعهد نیستند که از یکدیگر تبعیت کنند و هرگز نباید بگویند نحویان چنین گفته ‏اند، ما هم چنین می‏ گوییم. خلاصه آنکه نحوی خود را در شیوه بیان آنچه می‏ یابد، آزاد و مختار می‏ بیند و تنها به مطابقت با استعمال عرب، ملتزم است.

از میان تحلیل‏ها و تفسیرهایی که نحویان درباره استعمالات زبان ارائه می ‏دهند، هر کدام این دو خصوصیت را داشته باشد، برگزیده ‏تر و مقبول ‏تر است.

اول: صحت و مطابقت با واقں

دوم: سادگی و بساطت در مقایسه با دیگر تفاسیر.

این دو ملاک و معیار، ترازوی سنجش عمل نحوی است. «صحّتِ» یک تحلیل به منزله رسیدن به مقصد و درک مطلوب است و «سادگی» آن تحلیل، زودتر رسیدن به مقصد، انتخاب طریق میان‏بر، صرف هزینه اندک و به کار گرفتن توان کمتر.

برای نمونه، مۆلف کتاب «تجدید النحو»، به تبعیت از مکتب نحوی کوفی، بر این باور است که «کان» و اخوات آن به مانند دیگر افعال، فعل تامّه و محتاج فاعل هستند. در این صورت، اسم مرفوعِ پس از آنها فاعل، و اسم منصوب، به عنوانِ حال ترکیب می ‏شود. برای نمونه، در مثال «کانَ محمّدٌ مسافراً»، کلمه محمّد، فاعلِ «کان» و «مسافر» حال برای آن است.

بی‌گمان نحویان بر اصل استعمال این عبارت ـ کانَ محمّدٌ مسافراً ـ و مقبولیت آن نزد عرب، اتفاق نظر دارند. اینک برعهده نحوی است تا از روش استعمال عرب، تحلیل و تفسیر مناسبی ارائه دهد و رفع و نصب محمد و مسافر را توجیه و تحلیل، و نقش هر یک را بیان کند، به گونه ‏ای که به معنا آسیب نرسد.

نحویان بصری برای توجیه این عبارت، بابِ جدیدی در نحو به عنوان «افعال ناقصه» تأسیس کرده ‏اند که شرایط و ویژگی‏ های خاص خود را دارد. بدین ترتیب، افعال را به دو گروه تامه و ناقصه تقسیم کرده ‏اند. قاعده عام «هر فعلی فاعل دارد» را مخدوش ساخته‏ و اِعراب جدیدی (نصب) به خبر نسبت داده ‏اند. در مقابل، نحویان کوفه برای تحلیل این عبارت، مبتلا به هیچ‌یک از این سه نیستند. در نزد کوفیان، خبر همواره مرفوع و فعل، تامّه و محتاج فاعل است؛ راهی کوتاه‌تر و توجیه و تفسیری ساده‏تر که ما را به تأسیس ابواب جدید و اختراع قواعد بدیع دچار نسازد.

مۆلف «تجدید النحو» مشابه همین رویه را در حروف مشبه به لیس، افعال مقاربه، افعال قلوب، افعال سه مفعولی و برخی از دیگر ابواب نحوی، جاری کرده است.[2] ما اینک در صحت و سقم این ترکیب‏ها قضاوت نمی کنیم، اما بر آنیم در صورتی که این فرضیه از میدان همه اشکالات و انتقادات سرفراز بیرون ‌آید، از آن جهت که محتاج مۆونه کمتری است، بر دیگری اولویت دارد و شایسته است در مقام مقایسه و داوری، برگزیده و از این پس توصیه و اعمال شود.

هم از این روست که همچنان علم نحو، قابلیت تکامل و پیشرفت را دارد. اگر امروزه ما به علم نحو، این‌ گونه نظر کنیم و آن را مستعد پیشرفت و شایسته تلخیص و تهذیب بدانیم و خود را همچون واضعانِ علم نحو، سزاوار اظهار نظر و تجزیه و تحلیل مستقل استعمالات عربی ببینیم، می ‏توانیم با تقلیل قواعد نحوی و تداخل ابواب آن و حذف زوائد، مدت تحصیل آن را کوتاه‌تر و هزینه لازم برای آن ‌را کمتر کنیم و مبتلای به اکل از قفا نشویم.

اگر این چنین به نحو بنگریم، شاید به جای تألیف شرح‌ها، توضیح‌ها و حواشی برای متون کهن یا تغییر صورت ظاهری کتب، برای اصلاح اساسی ساختار مباحث نحوی گام برداریم. گمان می‏رود چنین کاری، بر اصلاح کتاب های درسی از نظر آموزشی مقدم باشد.

کتاب درسی باید بیانی ساده و گویا داشته باشد و دچار تطویل ممل یا ایجاز مخل، تعقید یا اختلاف نباشد. مطالب هر درس فقط بر دروس گذشته مبتنی باشد، کاربرد عملی هر درس و ثمرات آن قبلاً روشن شود، از مثال‏های متنوع و گویا ـ در قالب‏های گوناگون ـ بهره گیرد و به مثال‏های کلیشه ‏ای و تکراری بسنده نکند، جغرافیا و جایگاه منطقی هر بحث در آن، به دانش ‏پژوه، گوشزد شود، خلاصه هر درس پس از آن یا در پایان کتاب بیان شود و در لابه لای درس‌ها از انواع جدول، شکل، نمودار، تقسیم بندی‏ های درختی و هر چه فهم مطلب را آسان می‏ کند، استفاده شده باشد، دارای مراحل و حلقات مناسب باشد و... .

همه این توجهات ـ که به مقام اثبات مربوط است ـ در صورتی موجه و مقبول است که پیش از آن، برای آموزش محتوای مناسبی، تدوین و مهیا شود که ثبوتاً پیراسته از زوائد و آراسته به استدلال‌ها و تحلیل‌های شایسته باشد. البته این سخن بدین معنا نیست که تا رسیدن به چنین هدفی به کار اصلاح کتاب های درسی نپردازیم و روش‌های صحیح آموزشی را در تدوین کتاب های درسی نحو نادیده بگیریم، بلکه سخن درباره تقدم رتبی و اولویت واقعی است.

ادیبان محقق و اندیشمند، نهایت همت خویش را فهم کلام نحویان گذشته و ارائه برداشت‏ های آنان قرار ندهند و برای خود نیز هم‌عرض پیشینیان، حق اظهار نظر و بیان عقیده، قائل شوند و درصدد تهذیب و تکامل علم نحو برآیند و بر فرض قدم نهادن در چنین مسیری، از کاهش و افزایش برخی ابواب یا حذف بسیاری از قواعد یا تغییر تعاریف و اصطلاحات، واهمه ‏ای نداشته باشند؛ زیرا چنانچه این همه بر اساس استدلال متین و منطق مستحکم صورت پذیرد، به دانش پژوهان این رشته خدمتی ارجمند ارائه شده است. اما این دغدغه[ وجود دارد] که «در صورت ظهور چنین تحولی بسیاری از عناوین نحوی به کار رفته در متون علمی فقهی، اصولی، تفسیری، لغوی و...، برای نسل آینده بی‌معنی و نامأنوس می‏ گردد». (برای نمونه، اگر سخن مۆلف «تجدید النحو» را بپذیریم، «فعل ناقص» بی‌معنی می شود، حال آنکه در بسیاری از کتاب های علمی به مناسبت‏های گوناگون از افعال ناقصه ذکری به میان آمده یا بارها در ترکیب آیات و عبارات، تاکنون از این اصطلاح استفاده شده، ما نیز نیازمند استفاده از این کتاب ها و فهم محتوای آن هستیم.)

این دغدغه، توجه بجا و شایسته تأملی است، اما نظر به این نکته نیز ضروری است که این نقطه ضعف در مقایسه با فواید بی‌شماری که از آن تحول انتظار می ‏رود، بسیار ناچیز و حقیر است. آنچه در طب قدیم یا هیأت بطلمیوس رخ داد، مگر شبیه همین تحول نبود؟ مگر علمای امروز طب و هیأت از اصطلاحات و تعاریف و مسائل علوم قدیم بهره نمی ‏برند؟ آنچه در این علوم واقع شد، در نهایت به سود کاروان دانش تمام شد. یقیناً هر تحول و دگرگونی در نحو قدیم نیز همین فایده را دارد و بیش از آنچه در آن علوم رخ داده، ضایعه نخواهد داشت.

از این رو، نحوی با هدف شناخت سخن صحیح از سقیم و کشف معیارها و موازینی که استعمال درست عبارات عربی را بیاموزد و برای استعمالات عرب توجیه مناسبی باشد، به دنبال کوتاه‌ترین و مۆثرترین تحلیل‌ها و روش‌ها، نسبت به اِعمال هرگونه تصرفی در نحوِ موجود مختار است؛ راهی که مدتی است حوزه ‏های غیر شیعی آغاز کرده و آثار ارزشمندی نیز از خود بر جای نهاده است.[3]

در بخش آتی نوشتار، شیوه عمل نحویان و برخورد آنان با موارد مختلف استعمالات در زبان عربی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

پی نوشت ها:

[1]. درباره قید «عام» در آینده سخنی خواهد آمد.

[2]. تجدیدالنحو، شوقی ضیف، نشر ادب حوزه، ص 23 ـ 11.

[3]. در فرهنگ اسلامی، نخستین بانگ اعتراضی علیه نحو، از اندلس به گوش رسید. حدود هفت‌صد سال پیش، ابن مضاء قرطبی، كتابی به عنوان «الردّ علی النحاة» نگاشت و در آن برخی از اصول نحوی، خاصه قضیه عامل را مردود شمرد. تا سده اخیر به كتاب ابن مضاء، چندان توجه نشد و پس از او نیز، دیگر كسی در ادامه راه وی، اقدامی جدی انجام نداد و همچنان نحو، یكه ‏تاز مدارس و مساجد بود تا اینكه دانشمندان در دهه‏ های اخیر، اندک‌اندک به بازنگری در ساختمان نحو همت گماردند. كوشش ‏های این دانشمندان، حدود چهل سال پیش، در مصر به اوج خود رسید و ابراهیم مصطفی، قواعدی تازه در كتاب «احیاء النحو» به وزارت فرهنگ مصر تقدیم كرد. پیشنهادهای او، كه به تأیید ادیبان زمان و فرهنگستان قاهره رسیده بود، برای اجرا به مدارس مصر و از آنجا به مدارس چند كشور دیگر ابلاغ شد، اما معارضه با آن برنامه به اندازه‌ ای شدید بود كه وزارت فرهنگ، پیش از آنكه به آن جامه عمل بپوشد، آن را باز پس گرفت. با این‌ همه، نه ابراهیم مصطفی ناامید شد و نه محققان جوانی كه دشواری‏های آموزش زبان را دریافته بودند. كار آنان ادامه یافت و در سراسر جهان، به ویژه در اروپا و امریكا به كشف راه ‏های تازه‌ای نیز موفق شد. اینک پژوهندگان عرب و غیر عرب، با استفاده از زبان‌شناسی و دستور مقارن، به بازنگری در ساختمان زبان عربی مشغولند و آثار خود را پیوسته به زبان‏های گوناگون انتشار می ‏دهند. (آذرتاش آذرنوش، آموزش زبان عربی، ج 1، مقدمه)

منبع: سایت راه و رسم طلبگی (با استفاده از اصلاحات سایت رهنامه و اندکی تصرف)

نویسنده:محمد عالم زاده نوری

تهیه و تنظیم:محسن تهرانی-گروه حوزه علمیه تبیان