تبیان، دستیار زندگی
«پسری روی سكوها» وقایع نگاری چهار دهه فوتبال ایرانی است كه با نثری جذاب و ریزبینی شگفت انگیزی توسط حمیدرضا صدر نوشته شده است. بخش دوم و پایانی با او درباره این کتاب را بخوانید:
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صدر، فوتبال و سینما

گفت و گو با حمید رضا صدر (بخش دوم)


«پسری روی سكوها» وقایع نگاری چهار دهه فوتبال ایرانی است كه با نثری جذاب و ریزبینی شگفت انگیزی توسط حمیدرضا صدر نوشته شده است. بخش دوم و پایانی با او درباره این کتاب را بخوانید:

حمید رضا صدر

در كتاب شما هم این مطلب توضیح داده می شود كه من كنار زمین هستم و در میدان نیستم ولی انتقاد دیگری كه به كتاب شما وارد می شود این است كه چرا به مسائل فنی پرداخته نمی شود؟

درباره برخی بازیكنان و تیم ها جزییات فنی ارائه شده اند. مثلادر توصیف حسین كلانی، اكبر افتخاری، ناصر حجازی و علی پروین كه تا حدی مفصل هم هست. به هر حال آنهایی هم كه علاقه مند به مسائل فنی فوتبال هستند، می توانند بروند و كتاب هایی را كه از این زاویه نوشته شده بخوانند. به هر حال كتاب درباره طرفداری است تا مسائل فنی. درباره روی سكوهاست تا درون میدان.

به نظر نخستین باری كه شما به صورت تخصصی راجع به فوتبال نوشتید، ویژه نامه یی بود كه مجله فیلم برای جام جهانی 1994 منتشر كرد، در آنجا آقای هوشنگ گلمكانی درباره شما نوشتند، تاریخ زندگی تان را با جام جهانی نقطه گذاری كرده اید. این رویكرد جدیدی در زمینه ورزشی نویسی به وجود آورد.

اغراق می كنید.

 البته این حركت شما یك نتیجه بد هم به همراه داشت و آن هم باز كردن پای افراد حوزه سینما به ورزشی نویسی بود: كسانی كه در ورزش غیرمتخصص به حساب می آمدند كه البته نتوانستند این مسیر ادامه دهند.

اگر آنها به عنوان یك طرفدار به حوزه ورزش ورود كنند، ایرادی ندارد. در اروپا و امریكای جنوبی صدها كتاب و نوشته در این زمینه وجود دارد. كتاب های اقتصادی، سیاسی، مردم شناسانه، خاطرات وار، درباره نژادپرستانه یا واژه شناسی و ادبیات روی سكوها، درباره زن و فوتبال. در صدها چیز دیگر. مثلاامبرتو اكو كتابی درباره فوتبال و پست مدرنیسم دارد. یا كتاب گالئانو كه معركه است. رمان نویس ها به فوتبال روی آورده اند و همین طور فیلمسازها.

اما در جریان موج این گونه نوشتن ها، صرفا نوشته های احساسی راجع به فوتبال نوشته و منتشر می شد...

در اكثر اوقات بله و گاهی هم نه. به هر حال آنجا طرفداران بسیاری از باشگاه ها درباره باشگاه های محبوب شان ده ها كتاب و مقاله نوشته اند. مثلاریچارد آتن برو چند هفته پیش راجع به چلسی مطالبی نوشت. ای كاش محمد بوقی كه آن قدر با پرسپولیس سفر كرده خاطراتش را می نوشت كه چطور طرفدار شد؟ كجا رفت؟ در این سفرها چه چیزهایی دید؟ اینجا نه علاقه اش هست و نه فرهنگش.

شما از كجا شروع كردید؟

از بچگی كه امجدیه می رفتم، عكس ها، مجله ها و همه چیزهایی را كه درباره فوتبال بود، جمع می كردم. یادداشت می كردم و نمره می دادم. در دوران دانشجویی با دوربین عكاسی و هشت میلیمتری راهی امجدیه می شدم. در كتاب تلاش كردم چیزهایی كه دیدم و شنیدم را ثبت كنم. امروز به علی جباری، اكبر افتخاری و فریبرز اسماعیلی اشاره نمی كنند: آنهایی كه بازیكنان بزرگی بودند. اكبر افتخاری مهاجم بزرگی بود، فریبرز اسماعیلی كه الان بیمار است، بازیكن برجسته یی بود... و خیلی های دیگر. نوشتن درباره آنها وظیفه مورخان است و اهالی رسانه. همه جای دنیا این طور است، آنهایی كه درباره «پله» نوشته اند یا درباره مارادونا فیلم ساختند چه كسانی هستند؟ یا در حوزه رسانه بوده اند یا مورخ.

 بحث نوشتن یا ننوشتن نیست، موضوع كیفیت نوشته است: سابقه فوتبال دوستی شما این امكان را برایتان فراهم می كند كه از منظری جذاب درباره این موضوع بنویسید: باقی نیز تصور می كنند، می توانند به همین سادگی درباره فوتبال بنویسند، اما موضوع به این راحتی نیست. سابقه یك عمر فوتبال دوستی در پس كتاب شما وجود دارد، ولی بقیه دوستان این ویژگی را نداشتند...

وقتی نوشته یی جذابیتی ندارد، خوانده هم نمی شود، اما نباید جلوی نوشتن را گرفت.

مضمون مرگ همین نزدیكی هاست در كتاب جاری است. شاید برای اینكه بسیاری از نزدیكانم در خانواده پدری از سرطان مردند. مثلامادربزرگ، عمه، پسرعمه، دخترعمو و همین طور پدرم. در كنار اینها وقتی دخترم چهارساله بود، همسرم به خانه آمد و برگه آزمایشی را نشان داد. برگه یی كه می گفت مبتلابه سرطان شده. او مبارزه با سرطان را آغاز كرد و سال هاست با این بیماری مبارزه می كند.

 در مقدمه كتاب تان به كتاب «زمین پرتب و تاب» اشاره كرده اید، در زمین پرتب و تاب، خیلی شخصی نگاری وجود دارد اما در كتاب شما چنین نیست، دلیل این اشاره چه بود؟

به كتاب «زمین پرتب و تاب» اشاره مستقیم كردم تا بگویم چنین كتابی وجود دارد. كتابی كه آن را خیلی دوست دارم. در این كتاب نویسنده زندگی عاشقانه، عاطفی اش را با نتایج آرسنال جلو می برد، خیلی مدل خوبی است و می گوید هرچه تجربه به دست آورده از طریق فوتبال است و بعد وقایع سیاسی- اجتماعی اثرگذار است. من درباره مسائل عاطفی كه وجود داشته اصلااشاره یی نكرده ام. فوتبال از آن روابط بزرگ تر بود ولی نویسنده زمین پر تب وتاب روابط عاطفی و عاشقانه اش را آورده است.

از خلال این اتفاقات، حوادث و روابط، یك پرتره شخصی هم تصویر می شود، مساله یی كه در كتاب شما هم وجود دارد و مخاطب با حمیدرضا صدر به عنوان نویسنده كتاب آشنا می شود. نكته یی كه در نوشته های سینمایی شما هم بود و در این كتاب هم هست، مساله مرگ اندیشی است...

مضمون مرگ همین نزدیكی هاست در كتاب جاری است. شاید برای اینكه بسیاری از نزدیكانم در خانواده پدری از سرطان مردند. مثلامادربزرگ، عمه، پسرعمه، دخترعمو و همین طور پدرم. در كنار اینها وقتی دخترم چهارساله بود، همسرم به خانه آمد و برگه آزمایشی را نشان داد. برگه یی كه می گفت مبتلابه سرطان شده. او مبارزه با سرطان را آغاز كرد و سال هاست با این بیماری مبارزه می كند. خوشبختانه همسرم زن بسیار قوی ای است. خیلی نیرومند و بااراده. همه اینها یعنی سایه مرگ همیشه اطرافم بوده. مرگ اندیش هستم، بسیار زیاد. ولی نومید و منفی نیستم. هرگز. همیشه با مرگ زندگی می كنم ولی بیمی از آن ندارم. هر چه باشد بسیار بیشتر از برخی از نزدیكانم زندگی كرده ام. من در حال پیر شدن هستم و آنها هرگز میانسال نشدند. هرگز پیر نشدند. من خوش اقبال بوده ام كه به این سن و سال رسیده ام و این را می دانم كه خوش اقبال بوده ام.

شما زمانی كه درباره بانوی همسفر یعنی مادرتان كه با شما به استادیوم می آید نوشتید، درست در اوج هیجان نوشته تان، ناگهان نوشتید كه از پدرم انتقام گرفتم...

تا حدی با پدرم اختلاف داشتیم . نمی خواهم اینجا درباره پدرم حرف بزنم. مردی اهل ادبیات و قلم و كتاب بود. اهل خطاطی و شعر. ولی می توانم بگویم در مقایسه با او چندان فردگرا نبودم. من به مردم اعتقاد دارم، آدم های عاری از هرگونه عنوان برای من مهم تر هستند. من به كرامت انسانی و آدم ها اعتقاد دارم. من همان قدر به یك دربان احترام می گذارم كه به یك استاد دانشگاه یا یك بازرگان متمول... مراوده من با مادرم بسیار نزدیك تر و صمیمانه تر بود و كتاب ناقابل هم تقدیم ایشان شده.

نكته یی مشترك بین كتاب شما و كتاب زمین پر تب و تاب، جمله های بلند است، این نوع نگارش را هم از آن كتاب وام گرفته اید؟

نه، این طور نیست، جمله های كتاب كوتاه هستند. الگوی روایی «زمین پرتب و تاب» بلند است ولی در كتاب من كوتاه است. تا حدی حالت پاسكاری فوتبالی دارد. یكی از نكاتی كه بعضی ها به من می گویند این است كه «پسری روی سكوها» تكه های كوتاه كوتاه دارد. ترجمه كتاب «یونایتد نفرین شده» دو سال طول كشید، این الگو را از آن گرفتم و به آن اشراف پیدا كردم.

در جایی از كتاب شما روایتی از بازی تاج با یك تیم برزیلی دارید، به نظر می رسد این قسمت تاثیر گرفته از دانش و گرایش سینمایی شما قرار گرفته است و به زبان عام تر شاید بتوان گفت این روایت خیلی سینمایی است...

بیشتر بصری است. فوتبالی ها وقتی می خواهند موضوعی را خیلی جدی و دلی تعریف كنند با جزییات، كاملابصری تعریف می كنند آن كسی كه با شیفتگی راجع به گل رونالدو صحبت می كند، واقعا جوری تعریف می كند كه گویی گل او را می بیند، نكته فوتبالی ها این است، فوتبالی ها آن چیزی را كه دوست دارند، خیلی بصری تعریف می كنند و نه همه چیز را و از این بابت خیلی شبیه سینمایی ها می شوند. فوتبالی ها قدرت توصیف بصری را دارند. فوتبال هم بصری است و وقتی برای دیگران تعریف می كنیم چاره یی جز تعریف بصری نداریم. اتفاقا سینما بعضی جاها می تواند موسیقیایی شود، یا مثلادیالوگ باشد و شما دیالوگ هایش را بتوانید بگویید و تصویرش را نتوانید بگویید ولی فوتبال را بدون تصویرش نمی توان بیان كرد. فوتبال بدون جنبه های بصری معنا نمی دهد ولی سینما می تواند راجع به موسیقی، دیالوگ ها و حتی یك نما یا كلوزآپ آن صحبت كند.

بخش کتاب و کتابخوانی تبیان


منبع: اعتماد