تبیان، دستیار زندگی
در میان چهره های مطبوعاتی/ رسانه ای، این روزها كمتر كسی مثل دكتر حمیدرضا صدر را می شناسیم كه سرسختانه و سودازده پای علاقه های شخصی اش بایستد، خوب و بد آن را به جان بخرد و همچنان بنویسد، تحقیق كند و چاپ كند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پسری روی سكوها

گفت و گو با حمید رضا صدر (بخش اول)


در میان چهره های مطبوعاتی/ رسانه ای، این روزها كمتر كسی مثل دكتر حمیدرضا صدر را می شناسیم كه سرسختانه و سودازده پای علاقه های شخصی اش بایستد، خوب و بد آن را به جان بخرد و همچنان بنویسد، تحقیق كند و چاپ كند.

پسری روی سكوها

آخرین محصول این علاقه شیدایی، كتاب جذاب و خواندنی «پسری روی سكوها» است، وقایع نگاری چهار دهه فوتبال ایرانی كه با نثری جذاب و ریزبینی شگفت انگیزی نوشته شده است. گفت و گوی دكتر حمیدرضا صدر را در ادامه می خوانید:

در بررسی پرونده فعالیت های شما، یك دوره گذار وجود دارد، شما یك مسیر غیرمتعارف را طی كرده اید، مسیری كه ابتدای آن سینما و در ادامه به فوتبال ختم می شود. دوره گذار از سینما به فوتبال چگونه در شما اتفاق افتاد؟

اگر به دوره یی كه سینمایی می نوشتم، برگردیم باید بگویم در حقیقت آن نوشته هایم حال و هوایی تاریخی، گذشته گرایی به علاوه تاریخی جامعه شناسی و اجتماعی داشت، اكثر آن نوشته ها هم رجوع می داد به گذشته، به تاریخ و به نوعی جمع بندی و ارتباطش با مردم و تاثیر آن بر مردم و بازتاب آن. یعنی و به تعبیری در هر دو دوره، نگاهم نوعی نگاه جامعه شناسی - تاریخی بود، چه دوره یی كه سینمایی می نوشتم و چه امروز كه بیشتر از فوتبال می نویسم و سخن می گویم. البته همان زمان كه نقد سینمایی می نوشتم، یادداشت های فوتبالی هم می نوشتم ولی خب خیلی كمتر، همان موقع، برای كیهان ورزشی می نوشتم، همكاری ام با هفته نامه تماشاگران جدی تر شد و بعد روزنامه جهان فوتبال كه درآمد مدیریت بخش خارجی اش را تقریبا از اول حیات تا انتهایش بر عهده داشتم به مدت شش هفت سال.

نقدهای سینمایی شما، نقدهایی با روایتی تاریخی است، اما نوشته های شما همواره از این سبك پیروی نمی كنند، این نوع نگاه به نقد گاهی مثل نقدی كه بر فیلم «هفت» فینچر در مجله فیلم نوشتید، چون بر اساس استدلال بود، متقاعد كننده است، اما از طرفی وقتی نقدی با عنوان «شب بارانی» را بر كوروساوا می نویسید، شیوه تان به گونه یی دیگر است، دلیل این دوگانگی در نقدنویسی شما چیست؟

شب بارانی... گویا شما آن نقد را خوانده اید. باورتان می شود؟ شب بارانی یك مطلب خیلی شخصی بود. یكی از نمونه هایی كه وارد زندگی خصوصی ام شدم، با همسرم تازه آشنا شده بودم، او به این فیلم ها علاقه یی ندارد ولی من سعی می كنم او را متقاعد كنم و شاید یك نوع دیگرآزاری باشد، همین روایت را، آن نوشته، دلی نوشته شد.

 در فوتبال هم همین نگاه تاریخی، روایی را با نوعی تحلیل فنی تركیب كرده اید؟

حین صحبت چاره یی نیست و نمی توان به برخی وجوه فنی اشاره نكرد. با این وصف نگاهم به فوتبال تاریخی، اجتماعی و جامعه شناسی بوده و اساسا اهمیت فوتبال برتافته از این وجود می دانم تا گل زدن و خوردن صرف. به عنوان مثال بازی آخر پرسپولیس - استقلال، بازی ای بود كه از نظر فنی چیزی نداشت ولی بازتاب جامعه شناسانه یی كه داشت، بازتاب و انعكاسی از یك بازی بدون ارزش های فنی در بطن جامعه، كه به صورت دلخوری و دلسردی از فوتبال پدیدار شده و هنوز درباره آن صحبت می شود یعنی تاثیرش روی مردم و واكنش مردم مهم تر از خود بازی است. یا بازی ایران و استرالیا، كه در صف بدترین بازی های تیم ملی ایران است، ولی جایگاه اجتماعی، تاریخی بسیار مهمی دارد. چون مردم واكنش نشان دادند و واكنش مردم اهمیت بازی را نشان می دهد. در فوتبال این امر اهمیت بیشتری در مقایسه با سینما دارد. در سینما خیلی از اوقات فیلم را در خلوت می بینند ولی فوتبال این گونه نیست. فوتبال واكنش های خودش را با واكنش های جمع گره می زند و تسری پیدا می كند.

مایه طرفدار بودن و شیفتگی به فوتبال مدام از ابتدا تا انتها تكرار می شود. كتاب درباره طرفداری است، درباره شیفتگی. سن تان بالامی رود. تیم ها می آیند و می روند، شرایط سیاسی و اجتماعی تغییر می كند ولی شیفتگی رهایتان نمی كند و تكرار می شود و تكرار.

این نكته مهمی درباره فوتبال است، نكته یی كه شما در كتاب تان، «پسركی روی سكو» هم به آن پرداخته اید...

یكی از جانمایه های كتاب این است. یعنی كتاب توصیف كننده اهمیت یا اجتناب ناپذیر بودن قرار گرفتن كنار جمع است. در جمع حل شدن است. می توان در دل جمع احساس تنهایی كرد ولی همین كه در صف آنها روی سكوها یا برابر تلویزیون ها نشسته اید شما را جایی كنار آنها قرار می دهد. ولی دست آخر، جمع یك مساله كلیدی است. حتی نكته كلیدی فوتبال برای من این است كه با آدم های مختلف آشنا شدم و خیلی چیزها از این آدم ها یاد گرفتم، نكته یی كه نباید فراموش كرد این است كه این مردم هستند كه مهم هستند.

مردم: همان تماشاگرانی كه روی سكوهای امجدیه كنارشان می نشستید؟

بله... دقیقا همان هایی كه در كنارشان، روی سكوهای امجدیه، بازی های فوتبال را تماشا كردیم، این همان جمع و با جمع حل شدن است.

 این را از فوتبال آموختید؟

آنجا، روی سكو می نشینید و همه یكی می شوند. همه همزمان به یك چیز نگاه می كنند، چه ملال آور و چه پر تب و تاب. هر دو به شما تعلق دارد، هنر با نخبه گرایی گره می خورد ولی ورزش برای همه است. تیم ملی ایران، خوب و بدش مال همه است. این نكته فوتبال معركه است و از آن مهم تر وقتی كه درباره فوتبال صحبت می كنید یك بچه هشت ساله می نشیند و پدربزرگش هم كنارش و هر دو در وضعیت برابری با هم حرف می زنند. آنچه در سایر زمینه ها مثل هنر و سیاست و اقتصاد وجود ندارد. بارها دیده ایم یك فرد هوادار درباره یك دیدار یا یك فوتبالیست خاص نكاتی را عرضه می كند كه تازگی دارند. موضع برابر در مجادلات فوتبالی اهمیت فراوانی دارد.

حمید رضا صدر

برخی اعتقاد دارند، در «پسری روی سكو» به این بخش خیلی توجه شده، در این قسمت تلاش شده خواننده نسبت به اهمیت فوتبال و نویسنده كتاب متقاعد شود، در صورتی كه باید توجه داشت قاعدتا كسی كه این كتاب را می خواند، فوتبال برایش مهم است، تا نگاه نویسنده كتاب به فوتبال. این انتقاد را تا چه حد درست می دانید؟

مایه طرفدار بودن و شیفتگی به فوتبال مدام از ابتدا تا انتها تكرار می شود. كتاب درباره طرفداری است، درباره شیفتگی. سن تان بالامی رود. تیم ها می آیند و می روند، شرایط سیاسی و اجتماعی تغییر می كند ولی شیفتگی رهایتان نمی كند و تكرار می شود و تكرار. همین موتیف تكرار شونده ما را به نوعی همدلی جاری در فوتبال برمی گرداند. چه در پیروزی ها و چه شكست ها. می خواستم بگویم اهمیت فوتبال در همین علاقه داشتن است تا خود فوتبال و نتایجی كه كسب می شود.

در این كتاب خواننده عادت می كند بازی به بازی جلو بیاید، اما یك مرتبه وسط كار متوقف می شود و دوباره برمی گردد به روال قبل...

بله، این ریتم رفت و برگشتی وجود دارد. این امر هم در شیفتگی جاری است و هم در فوتبال. هیچ یك خطی نیستند و رفت و برگشتی هستند. چگونه عزیزانی كه رفته اند را به یاد می آوریم؟ به صورت رفت و برگشت. از حال به گذشته و گاهی مجسم كردن شان در آینده با این ترفند كه اگر می بودند چه می شد و چه نمی شد. سیر تطور ذهنی هم همین جوری است. این را در مقدمه هم توضیح داده ام و در كتاب هم این الگو رعایت می شود. سعی كردم رفت و برگشت ها را با مسائل روز تلفیق كنم. می توان كتاب را به سه، چهار دوره خیلی كلی تقسیم كرد، فصل هایی كه در حقیقت این شیفتگی حلقه متصل كننده آنها است. آدم ها بزرگ می شوند. شرایط سیاسی- اقتصادی تغییر می كند و این پسر دارد با آن شوق نگاه می كند و هنوز هم وقت می گذارد. این واقعیت زندگی من هم است و اكنون با این سن و سال تا دیروقت می نشینم و فیلم بازی ها را ضبط می كنم و دوباره می بینم و فیلم ها و سی دی های قدیم را درمی آورم و دوباره می بینم. می بینم و تلاش می كنم وجود افتراق یا تشابهش را درآوردم. به هر حال نمی توانستم این حال و هوای شیفتگی را مطرح نكنم. نمی توانیم از آن فرار كنم.

بخش کتاب و کتاب خوانی تبیان


منبع: اعتماد